انشا در مورد زمستان با مقدمه و نتیجه


انشا درباره زمستان

در این بخش آریامگ چند انشا جدید و زیبا با موضوع شروع زمستان را گردآوری کرده ایم که امیدواریم از این انشاهای ادبی، کوتاه و بلند زیبا لذت ببرید.

انشاء درباره زمستان را توصیف کنید

مقدمه:

به نام خدایی که همه فصل ها را آفرید و نشانه های قدرت خود را در هر کدام به شکلی قرار داد تا ما از آن ها درس بگیریم. در این انشاء می خواهم فصل زمستان را توصیف کنم.

بدنه انشا:

زمستان سردترین فصل سال است. در این فصل گاهی هوا آن قدر سرد می شود که برف می بارد و حتی گاهی که برف هم نباریده کف زمین یخ می زند. من فصل زمستان را دوست دارم. زمستان روزها کوتاه و شب ها بلند است. زمستان 3 ماه دارد: دی، بهمن و اسفند. من اسفند را خیلی دوست دارم چون رنگ و بوی عید دارد و ما لباس های نو می خریم و خانه ما از همیشه تمیزتر است. زمستان که می شود باید مراقب سرماخوردگی باشیم. امسال زمستان کشور ما درگیر بیماری کرونا بود که البته از زمستان سال قبل به کشور ما وارد شده و باعث شد ما نتوانیم به مدرسه برویم. مدرسه رفتن در زمستان خیلی کیف می دهد چون می توانیم در زنگ های تفریح برف بازی کنیم.

فصل زمستان آخرین فصل سال است در این فصل درختان برگ های خود را از دست می دهند و در بهار دوباره سرسبز و زیبا می شوند. پدرم می گوید درختان به خواب زمستانی می روند و در بهار بیدار می شوند. نور خورشید در زمستان خیلی کم می تابد. زمستان با همه زیبایی هایش مشکلاتی هم دارد مثلا بعضی وقت ها هوا خیلی آلوده است و معلممان می گوید به خاطر وارونگی دما این اتفاق می افتد.

نتیجه گیری انشاء:

همه فصل های خدا زیبا هستند. فصل زمستان آخرین فصل کشور ما ایران است. روزهای سرد زمستان به ما می گویند که باید در کنار هم باشیم و دل هایمان به بودن هم گرم باشد.

امیدواریم از خواندن چند انشاء درباره زمستان این مجموعه لذت برده باشید و از آن ایده بگیرید.


انشا زمستان با چند انشا زیبا ادبی کوتاه و بلند به صورت کامل با مقدمه، بدنه و نتیجه گیری

انشا درباره زمستان با مقدمه و نتیجه گیری

مقدمه برای انشا درباره زمستان:

پس از او نیز نامش را نگهدار
شکوه صبح و شامش را نگهدار

زمستان پیرمردی سالخورده است
بهارا! احترامش را نگهدار

زمستان همیشه یادآور سرما و برف است. یادآور لباس های گرم و پشمی، لذت چای خوردن در هوای سرد و گاهی هم زمستان یادآور لذت تعطبلی مدارس بخاطر بارش برف است.

در فصل زمستان میتوانیم آدم برفی درست کنیم و با آن عکس بگیریم. مادربزرگم امسال زمستان برایم کلاه و شالگردن خیلی زیبایی بافت و من در روزهای برفی از آن استفاده می کنم. برف بازی در روزهای برفی زمستان یکی دیگر از چیزهایی است که این فصل را برای من زیباتر کرده است.

خیلی ها فصل زمستان را دوست ندارند و از سرمای هوا گله می کنند اما زمستان فصل مورد علاقه من است. بعد از زمستان فصل بهار است و طبیعت هم به ما می گوید که بعد از سردی و سختی، روزهای خوب خواهند آمد.

نتیجه گیری :

به نظر من زمستان زیباترین فصل سال است و سرمای آنهم با محبت و یکدلی گرم خواهد شد.


انشا در مورد زمستان ساده

مقدمه انشا:

برف بارید و خدا پاکی خود را به زمین هدیه کرد. زمین مغرور شد که سفید است، پاک است چون دل خدا… و خدا با آفتابی، اشتباه زمین را به وی گوشزد کرد. به نام خدای زمستان انشای خود را شروع می کنم.

بدنه انشا:

زمستان برای ما زیباست اما بعضی ها زمستان که می رسد مشکلاتشان شروع می شود. مثل گنجشک هایی که جایی برای گرم شدن ندارند و روی سیم های برق می نشینند و خودشان را پف می کنند، مثل گربه های خیابانی که برای گرم شدن داخل لاستیک یا کاپوت ماشین های گرم می روند تا یخ نزنند. فصل زمستان باید حواسمان به حیوانات خیابانی باشد و به فکر غذای آن ها باشیم تا زمستان برای آن ها فصل سختی نباشد.

من زمستان را خیلی دوست دارم. بعضی از زیباترین خاطراتی که از زمستان به یاد می آورم دیدن برف نشسته روی زمین وقتی از خواب بیدار می شویم، ساختن آدم برفی، برف بازی با بچه ها در حیاط مدرسه، سر خوردن روی برف و خندیدن بقیه، نشستن دور کرسی مادربزرگ است. به خصوص روزهایی که مدرسه به دلیل بارش برف تعطیل می شود را خیلی دوست دارم.

نتیجه گیری:

زمستان هم مانند فصل های دیگر خدا زیباست و ویژگی های مخصوص به خودش را دارد. مهم این است که از زندگی لذت ببریم و از روزهایی که خدا به ما هدیه داده نهایت استفاده را ببریم.


انشا در مورد زمستان- متن ادبی و شاعرانه در مورد زمستان

موضوع انشا  زمستان با توصیفات ادبی و شاعرانه توصیف کنید.

مقدمه :
من در انتظار آمدن زمستان با آن کوله بار پر از برف و سرما انشای خود را آغاز میکنم .

متن انشا :
دوباره می آید، هر سال همین موقع می آید. کوله بارش را جمع می کند و به سوی پاییز می آید.

پاییز هم کاسه ای آب برای بدرقه اش می ریزد ولی قدم زمستان آنقدر سرد است که برف بر روی تپه شروع به باریدن می کند.

بله زمستان آمد، بعد از پاییز هر سال این گونه است .

ولی امسال و سال های بعد زمستان شاید مهربان باشد و شاید قدمش سرد نباشد و شاید برفی نیاید.

سنجابی که فندق هایش را کنار درختی پنهان کرده با اشتیاق به سمت خانه اش می دود و همچون ستاره ای درخشان می خندد.

زمین نیز با طراوت و شادابی از گرسنگی اش می گذرد و غذای ذخیره شدهی او را نمی قاپد چون اگر غذایش را بخورد

او دیگر غذایی برای خوردن ندارد و زمین طرفدار عدل و داد است.

درختان مانند اسکلت های بلور آجین در میان جنگل نمایان اند

و قندیل های نقره ای و درخشنده ی کنارهی غار روشن کننده ی تاریکی سرما اند.

سرما ناراحت است چون آفتاب ناراحت است

و همچنین درخت که دیگر نمی تواند سر سبزی چمنزار را ببیند و در اعماق آن سفر کند.

آفتاب نظاره کنننده ی این منظره است. او برف را می بیند، سنجاب را می بیند و همچنین پنبه های خیس و نم دار ننه سرما.

سرما می گوید که لحاف ننه سرما پاره شده ولی ننه سرما می گوید لحاف خدا پاره شده،

من نمی دانم کدام درست است ولی میدانم که خداوند لحاف کسی را بی خود و بی جهت پاره نمی کند،

حتمأ سرما خشمگین آب پاییز را به یخ تبدیل کرده و پاییز ناراحت شده است.

ولی صحبت سرما و دندان پاییز نگذاشت بگوید که او برگ درختانش ریخته است.

و این حس همکاری اینجا هست، نه در شهر،

در آنجا نفس کز گرمگاه سینه می آید بیرون ابری شود تاریک و مه در آسمان تیره ی سرما پنهان می کند مارا .

نمی زارد ببینیم یکدگر را و حل کنیم درد و ناله ی مردمان شهرمان را.


انشا زمستان با چند انشا زیبا ادبی کوتاه و بلند به صورت کامل با مقدمه، بدنه و نتیجه گیری

انشا در مورد زمستان به زبان عادی

من فصل زمستان را خیلی دوست دارم. وقتی فصل زمستان می شود می توانم کاپشن زیبایی که پارسال خریده بودم را دوباره بپوشم. امیدوارم که قدش برایم کوتاه نشده باشد. البته اگر هم کوتاه شده باشد من ناراحت نیستم چون می فهمم که بزرگتر شده ام.

در زمستان برف بازی ما مراحل مختلفی دارد. اول که برف تازه می بارد ما بیشتر آدم برفی درست می کنیم یا با گلوله های برفی به سر و صورت هم میزنیم. وقتی برف کمی نشست و سفتر شد نوبت درست کردن سرسره می رسد.

آخرین روزهای زمستان که برف روی زمین یخ زده و منتظریم آب شود را دوست ندارم. همه زمستان را رفاموش کرده اند و منظر بهارند. نه می شود برف بازی کرد و نه انتظار باریدن برف جدید را داریم. فقط باید منتظر باشم تا برف ها که کثیف شده اند آب شوند.


انشا ادبی در مورد زمستان و برف

امروز صبح که از خواب بیدار شدم منظره برفی حیات حسابی خوشحالم کرد. معلم علوم در کلاس به ما گفت بچه ها می دانید که دانه های برف چجوری تشکیل میشن؟ سوال ساده ای به نظر می آمد اما هیچ کس جواب درستی نداشت. همه ما فکر می کردیم که دانه های برف از قبل آماده شدند و وقتی هوا سرد می شود از آسمان به زمین می بارند. اما وقتی معلم درباره مراحل تشکیل برف توضیح داد دیدیم که ماجرا کمی پیچیده تر است.

دانه های برف خیلی ریز هستند وقتی به این فکر می کنم که چند دانه برف باریده که زمین به این بزرگی سفید پوش شده مغزم سوت می کشد.

حتی رنگ برف هم عجیب است. چرا از بین این همه رنگ خدا رنگ سفید را برای برف انتخاب کرد. مثلا چه میشد برف ها آبی بودند یا مثلا سبز. تصورش کمی سخت است.

با همه این حرف ها برف یکی از زیباترین نعمت های خداست. وقتی می بارد حس آرامش عجیبی همه جا پر می کند انگار همه خوشحال می شوند و غم هایشان را کمی فراموش می کنند.


انشا در مورد زمستان- متن ادبی برای ارتباط بین تغییر فصل ها و زندگی ما مناسب ابتدایی و راهنمایی

موضوع انشا : با تماشای فصل زمستان و تغییر فصل ها چه نتیجه ای می گیرید؟

مقدمه :
با من در این انشا همراه باشید تا باشما از سلطنت کوتاه زمستان و زیبایی های ان بگویم .

متن انشا :
زمستان فصل سوز و سرما است

فصلی است که روی درختان شکوفه های برفی می گذارند.

بر روی خاک گل های یخی می کارد و روی پنجره ی اتاق من جامه ای سفید می اندازد

زمستان سپیدی قبل از سبزی است

زمستان برای خود هر ساله سلطنتی کوتاه ولی باشکوه درست می کند چنان سلطنتی می سازد که به او قوی ترین فصل سال می گویند.

قدرتی که درختان را می خواباند آب ها را منجمد می کند

پرندگان را فراری می دهد به گرمای طاقت فرسای زمین غلبه می کند

بر روی آسمان توری ابری می کشد وبرف و باران می بارد و آهنگ رعدو برق و طوفان از سر می دهد

و آدم برفی های کوچک و بزرگ را سربازان قصر خود قرار می دهد قصری از جنس برف .

اما سلطنت آن زیاد طول نمی کشد به طوری که درختان از خواب زمستانی بیدار می شوند

پرندگان باز می گردند خورشید دوباره گرم و درخشان می شود و آسمان دوباره آبی رنگ می شود

آن موقع است که شیشه ی پر از برف اتاق من تمیز می شود و آنگاه است که می گویم بدرود بر زمستان و درود بر بهاران.

نتیجه گیری :
همانطور که سلطنت با شکوه زمستان زیباست ولی همیشه گی نیست ، زیبایی های زندگی نیز اگر چه گاهی زیبا و گاهی سخت است ولی همیشه گی نیست و دیر یا زود تمام میشود و ما می مانیم و بهار زندگی و آنچه قبل از زمستان زندگی با اعمال خود کاشته و برای خود به جا گذاشته ایم .


انشا زمستان برای متوسطه اول

موضوع انشا: فصل زمستانم

قدمه:
سال چهار فصل دارد، به اسم های بهار، تابستان، پاییز و در آخر زمستان، فصل سرما و برف و باران. زمستان همیشه حامل برف و باران و سرما بوده است و همیشه خواهد بود. فصلی که خیلی از مردم آن را به خواب طبیعت تعبیر می کنند.

فصلی که روح از بدن طبیعت خارج می شود و به خواب موضعی می رود تا که نوروز و بهار فرا برسد و دوباره طبیعت نفسی تازه بکشد و دباره زیبایی های خود را به نمایش برساند.

زمستان فصلی است که ابرهای سیاه، آسمان را می پوشاند و از آن ها برف های سفید همچون مروارید به زمین می نشیند و زمین را سپیدپوش می کند. گویی طبیعت لباس سپیدی پوشیده تا خود را برای روز عید و بهار آماده کند و جشن و پایکوبی به راه کند.

با آمدن زمستان و باران زمین از آب و برکت خداوند سیراب می شود و درختان و زمین کم کم از بستر و آرامگاه خود بیرون می آید گویی که دوباره متولد شده اند. فصل زمستان همچون همه ی فصل ها سه ماه دارد به نام های دی و بهمن و اسفند.

در این فصل بعضی از حیوانات به خواب زمستانی می روند مانند مار، مارمولک و خرس و پرندگان به علت سرما از منطقه ی سردسیر به منطقه ی گرم سیر مهاجرت می کنند و همچنین در این فصل سفره های زیرزمینی و چشمه ها و رودخانه ها پر آب می شوند و زمین را برای کشت و کار بهاری آماده می کنند.

نتیجه گیری:
زمستان یکی از پرنشانه ترین فصل های خداوند می باشد. این فصل این نتیجه را به ما می دهد که خداوند قادر و توانا می تواند مردگان را در روز رستاخیز زنده کند و بهار بعد از آمدن زمستان بهترین نشانه ی آن می باشد.


انشا زمستان برای متوسطه دوم

موضوع انشا: زمستان را توصیف کنید

یلدا، بلندترین شب سال، در آغاز فصل زمستان است. دور هم جمع شدن خانواده ها و گرفتن فال حافظ و خوردن دانه های سرخ انار که بی شباهت به یاقوت های گران بها نیستند، شیرینی این فصل را دو چندان می نماید.

زمستان هرچند سرد، فصل گرمی قلب های خانواده هایی است که در کنار کرسی به شاهنامه خوانی می پردازند. در این فصل زمین، لباسی که مانند لباس عروس است می پوشد و منتظر است تا داماد خود با سرسبزی اش او را سفید بخت کند! دریغ که سردی و سرسبزی به هم نمی رسند.

شب هایی که ستارگان بر فرازآسمان خودنمایی می کنند، ازهرموقع دیگر خواستنی تر می شوند و من کودکی را دیدم که می خواست با نردبام خانه اش آسمان را درنوردد و ستاره ها را در آغوش بگیرد تا مبادا،آن ها سردشان شود!

خوابیدن در فصل زمستان حالی دیگر دارد. درست نمیدانم اما شاید این درخت های برهنه هم احساس مرا دارند.کسی چه می داند، شاید این فصل سپیدی از فصل سرسبزی که همه آن را به رخ زمستان می کشند، مهربان تر باشد.

زندگی در حرکت است با تمام خوشی ها، ناخوشی ها، سردی ها و سبزی ها. در نظر من عاشقانه ترین فصل، فصل زمستان است. برف های نشسته روی نیمکت های پارک جلوه ی این فصل پر از عشق را نمایان می کند و کسی که با تمام این زیبایی ها، فصل زمستان را دوست ندارد قلبش تماشایی است.زمستان می رود و بهار می رسد. ننه سرما رخت های خود را جمع می کند و جایش را به عمو نوروز قرض می دهد. زندگی همین لحظه های خوشی است که این فصل ها را رقم می زند.

وقتی کودکی پا به دنیا می گذارد، در گوشش نغمه ی خوش اذان را زمزمه می کنند و وقتی کسی روی در نقاب خاک کشید، نمازی بی اذان برایش می خوانند. گویی مدت زندگی به اندازه ی فاصله ی بین اذان تا نماز است و افسوس چه فاصله کوتاهی !