انشا زیبا در مورد آدم فضایی

در این قسمت چند انشا تخیلی، داستانی و توصیفی در مورد آدم فضایی را برای پایه هفتم و دبستان با مقدمه، بدنه و نتیجه گیری گردآوری کرده ایم.

انشا تخیلی در مورد آدم فضایی ها

مقدمه انشا آدم فضایی : در سفر تحقیقاتی به مریخ ثبت نام کرده بودم , امروز بالاخره نوبت سفر ما فرا رسید .با چند نفر دیگر لوازمی که نیاز داشتیم را جمع کردیم و سوار سفینه شدیم.

بدنه انشا : مسیر ما طولانی بود اما با سرعتی که سفینه داشت زود به مریخ رسیدم، در مریخ باید به دنبال کشف چیزهای تازه باشیم شاید هم بتوانیم آدم فضایی ها را اینجا ببینیم.

بعد از رسیدن به مریخ کمی استراحت کردیم و صبح امروز باید ماموریت خود را شروع کنیم. هر کدام از ما باید به مکان های مشخص شده از قبل سری بزند و مشاهدات خود را ثبت کند.

مناطقی که من باید بررسی کنیم خیلی گسترده است. آماده می شوم و راه می افتم. از میان کوه های عجیب مریخی عبور می کنم و نمونه های خاک و سنگ را برای آزمایش بر می دارم.

تقریبا مسیر زیادی پیموده ام و از سفینه دوره شده ام. ناگهان نور عجیبی می بینیم که به دفعات ظاهر می شود و خیلی سریع ناپدید می شود. سعی می کنم منبع نور را پیدا کنم. به دنبال نور می روم. چیزی که می بینم باور کردنی نیست. سفینه ای شبیه سفینه ی خودمان اما خیلی بزرگ تر پایین کوه وجود دارد.

موجودات عجیبی کنار آن راه می روند با صدایی که برای من قابل فهم نیست با هم ارتباط صحبت می کنند. فکر می کنم به یک کشف مهم دست یافته ام. می خواهم به آن ها نزدیک تر شوم و اگر بتوانم با آن ها ارتباط برقرار کنم.

ناگهان احساس می کنم کسی روی شانه ام می زند، بر می گردم: یکی از همان موجودات است که دستش را روی شانه ام گذاشته و با تعجب مرا نگاه می کند و به من اشاره می کند که پیش دوستانش برویم.

با هم به طرف سفینه ی موجودات فضایی راه می افتیم و زمانی که به کنار سفینه می رسیم همه ی آن موجودات با دیدن من شگفت زده می شوند.

زبان آن ها را متوجه نمی شوم اما موجودات فضایی مرا راهنمایی می کنند و کل سفینه را به من نشان می دهند و از من می خواهند نشان دهم که از کجا آمده ام، من هم عکس زمین را برایشان می کشم و با اشاره به آن ها توضیح می دهم که روی زمین زندگی می کنم و دوستانی دارم که با آن ها به مریخ سفر کرده ام و باید پیش آن ها برگردم.

نتیجه انشا آدم فضایی : با یکی از آدم فضاییی ها به طرف سفینه بر می گردم اما کسی آن جا نیست و همه ناپدید شده اند، شاید هم از ترس این موجودی که همراه من است خودشان را مخفی کرده اند.

پیش سفینه ی آدم فضایی ها بر می گردم و مجبور می شوم بقیه عمرم را کنار آن ها زندگی کنم و زبان شان را یاد بگیرم.


انشا آدم فضایی برای پایه هفتم و دبستان با مقدمه، بدنه و نتیجه گیری

انشا علمی در مورد آدم فضایی

مقدمه انشا آدم فضایی : آدم فضایی ها موجودات ناشناخته ای هستند که اطلاعات زیادی درباره ی آنها در اختیار بشر نیست ولی به این اطمینان داریم که آنها در یک جای این جهان وجود دارند. اکثر انسان ها هنگام اندیشیدن درمورد موجودات فضایی به این فکر اند که آنها پوستی خاص وتیره،باچشمانی درشت و سیاه،یک دهن،بدون گوش یا باگوش های عجیب دارند…

بدنه انشا : اکثرا فکر می کنیم که آدم فضایی ها از علم و تکنولوژی بالایی برخوردارند،از انسان ها بسیار جلو تر هستند و می توانند از تمام حواس خود به خوبی و به طور کامل استفاده کنند و یا اگر همچون انسان ها برای پردازش اطلاعات از مغز استفاده میکنند می توانند از هردو نیمکره چپ و راست استفاده کنند. آیا تاکنون باخود فکر کرده اید که آنها کجا و درچه شرایطی زندگی می کنند؟ چه می خورند؟ آیا مایع حیات برای آنها نیز آب است؟ آنها به چه زبانی سخن می گویند؟ انسان ها توانایی مکالمه با آنها را دارند؟ کسی تاکنون نتوانسته به این سوالات پاسخ قطعی بدهد و تنها در صورتی که گونه ای از آنها را یافت کنیم یا نشانه هایی از آنها به دست آوریم می توانیم به بعضی از سوالات در این ضمینه پاسخ دهیم.


انشا زیبا در مورد آدم فضایی

مقدمه انشا آدم فضایی : در این انشا میخاهم خاطره ای از رفتن من و دوسنانم به فضا و دیدن آدم فضایی ها را برای شما تعریف کنم

بدنه: زمانی که به محل پرتاب سفینه رسیدم دیدم که همه ی بچه ها در حال آماده شدن هستند و لباس های مخصوص فضانوردی را می پوشند و همه خوش حال بودند. من هم از خوشحالی در پوست خود نمی گنجیدم شروع به پوشیدن لباس مخصوص کردم و از این که تا چند دقیقه ی دیگر با دوستانم در فضا خواهم بود شادی می کردم در این هنگام مسئول سفینه که ما به او مهندس می گفتیم گفت: بچه ها سوار شوید

ما همگی سوار سفینه شدیم و سفینه پرید و به آسمان رفت از میان ستاره های زیبا و سیاره ای منظومه شمسی گذشتیم سفر واقعا تماشایی بود.

سیاره ی مشتری نپتون پلوتون و زحل که از همه ی آن ها زیباتر بود را دیدیم حلقه ای طلایی و زیبا دور زحل را فرا گرفته بود. از کنار خورشید که گذشتیم دلمان می خواست به آن نزدیک

شویم اما گرمای زیاد آن مانع از آن شد که به آن نزدیک شویم دوستم که خیلی هیجان زده شده بود دستش را از سفینه بیرون آورد اما دست او از گرمی و حرارت خورشید سوخت و تاول زد بعد از آن تصمیم گرفتیم به کره ی ماه برویم سطح کره ی ماه حفره های زیادی داشت و شبیه به پنیر بود [ اختیاری: یکی از بچه ها وقتی سطح کره ی ماه رادید به خیال این که می تواند به راحتی تکه ای از آن را جدا کند جلو رفت و با دندانش شروع به گاز زدن کرد اما نتوانست و دندانش هم شکست. ]

مشغول نگاه کردن به اطراف بودیم که دیدیم از پشت پستی بلندی های سطح ماه شاخک هایی در حال تکان خوردن هستند وقتی دقت کردیم متوجه شدیم موجوداتی با شاخک هایی بلند و چشمانی از حدقه بیرون آمده که روی کره ی ماه ساکن بودند ما را تماشا و کنترل می کردند در همین هنگام چند چیز تیز شبیه تیر به سوی ما پرتاب شد و ما همگی ترسیده بودیم هراسان به طرف سفینه دویدیم و سوار آن شدیم آن ها نیز به سفینه حمله کردند و به آن چسبیدند ما شروع به جیغ زدن کردیم درحال جیغ و داد بودیم که دیدیم یکی از آدم فضایی ها به سفینه ی ما چسبیده است ولی به دلیل سرعت زیادی که سفینه داشت از آن جدا شد و بر روی سطح ماه افتاد


انشا داستانی تخیلی آدم فضایی

مقدمه : ساعت دور و بر دوازده شب بود که سر درد عجیبی گرفتم، البته این سر درد اولش عجیب نبود! وقتی عجیب شد که پدر و مادرم هم همین ساعت با من سردرد گرفتن ! با خودم فکر میکردم شاید به چیزی حساسیت داریم و همین باعث سر دردمون شده که گوشیم زنگ خورد….

بدنه انشا آدم فضایی : وقتی به صفحه گوشی نگاه کردم دیدم رفیق صمیمیم رضاست که اتفاقا با ما هم همسایه است. زنگ زدن رضا این موقع شب خودش تا حدودی عجیب غریب بود اما قضیه وقتی ترسناک شد که رضا هم راجع به سردردی گفت که خودش و خانوادش با هم گرفتن!

هیچ ایده ای به ذهنم نمیرسید تصمیم گرفتیم باهم به پشت بوم بریم و یکم از هوای آزاد و شب پاییزی لذت ببریم بلکه این سردرد عجیب هم دست از سرمون برداره! وقتی به پشت بوم رفتیم بعد از چند دقیقه باد شروع به وزش کرد، داشتم به دلیل وجود باد فکر میکردم که یهو دیدم رضا داره با داد به من میگه اونجارو نگاه کن! وقتی آسمونو نگاه کردم احتمالا عجیب ترین چیزی که تو عمرم میتونستم رو دیدم! یه سفینه، درست شبیه همون سفینه های گردی که از زیرشون نور زیادی به بیرون میومد و تو همیشه تو فیلما دیده بودیم.

فکر کنم اولین نفرایی که اونو دیده بودیم ما بودیم، چون وقتی تصمیم گرفتیم به سمتش حرکت کنیم، هیچ شخصی جلومون نبود و دور برش هم کسی دیده نمیشد… . وقتی به سفینه خیلی نزدیک شدیم و خواستیم لمسش کنیم نیرویی عجیب به عقب هولمون داد و بعد از چند دقیقه سفینه بلند شد و به جای دیگه ای رفت… .

نتیجه این انشای زیبا : اون شب هیچ شبکه ای از این اتفاقات چیزی نگفت، حتی خانواده ی ماهم اون سردرد عجیب و بیرون رفتن ما یادشون نمیومد و من با سبحان فکر کردیم که بهتر باشه ماهم این قضیه رو فراموش کنیم…


انشا با سبک واقع گرایانه درباره آدم فضایی

مقدمه انشا آدم فضایی : تا آن جا که به یاد می آورم از دوران بچگی همیشه از فیلم های تخیلی و فضایی خوشم می آمده است. از فیلم هایی که آدم فضایی های بد ! به آدم زمینی های خوب! هشدار می دادند که به زمین حمله خواهند کرد تا فیلم هایی که آدم فضایی های خوب از بخت بد به زمین برخورد می کردند و آدم زمینی های بد آن ها را تحت فشار یا آزمایش قرار می دادند.

بدنه این انشا : با این وجود که ظاهر آدم فضایی ها در فیلم های مختلف و با الهام از خلاقیت نویسنده و کارگردان به سبک خاص خودشان طراحی می شوند اما در ذهن اکثر ما آن ها موجوداتی بدون مو، با چشمان سیاه سرد و درشت، لاغر و سر بزرگ و البته ترسناک هستند و همیشه در هاله ای از ابهام و مه قرار دارند.

شاید سال ها قبل آدم فضایی ها برای من واقعی تر بودند، موجودات شروری که قصد تصاحب زمین، خانه و زندگی زمینی ها را داشتند، باید با آن ها مبارزه می کردیم و اجازه ورود و استفاده از منابع زمینی مان را به آن ها نمی دادیم.

اما به مرور که بزرگ تر شدم، آدم فضایی ها از زندگی واقعی من خارج شده و به فانتزی های ذهنم تبدیل شدند، اگرچه هنوز هم از دیدن فیلم های آدم فضایی لذت می برم.

گاهی به این فکر می کنم که آن آدم فضایی ها شاید هرگز واقعی نشوند و در حد فیلم های هیجان انگیز باقی بمانند اما ما آدم زمینی ها که واقعی هستیم، وجود داریم و زندگی می کنیم، اما از زمین و منابع سرشار آن سوء استفاده می کنیم، به طبیعت زیبای آن آسیب می رسانیم و هوای پاک آن را آلوده می کنیم.

نتیجه انشای زیبای آدم فضایی : ما زمینی ها اگر سال ها به همین رویه ادامه دهیم و خاک پاک این کره خاکی را آلوده کنیم آن گاه شاید به آدم فضایی هایی تبدیل شویم که برای به دست آوردن خاک، هوا و زندگی، دست به دامان کرات دیگر و حتی زمینی های آن کرات شده و به زندگی های آن ها دست درازی کنیم …

شاید ما آدم فضایی های فیلم های آن ها باشیم که با شرارت به سرزمین شان هجوم برده و آن را اشغال کنیم!!!

گاهی به نظرم می رسد در فیلم هایی که ساخته می شود ما سرگذشت خودمان را در سال های نه چندان دور به تصویر می کشیم!


انشا با سبک خاطره از آدم فضایی

مقدمه انشا آدم فضایی : در دوران کودکی سوالی که برای همه ی ما پیش آمده این بوده که آیا آدم فضایی ها وجود دارند؟ برخی از ما ترس این را داشتیم که یک وقت آدم فضایی ها ما را با خود نبرند و برخی نیز می گفتیم چرا من را پیش خود نمی برید؟!

بدنه انشا آدم فضایی : من همیشه آرزوی دیدن یک آدم فضایی را داشتم و شب ها لب پنجره ی اتاق می نشستم و به آسمان سیاه و ستاره های چشمک زن نگاه می کردم و از همان جا با آدم فضایی ها صحبت می کردم.همیشه می گفتم که چرا من را به پیش خود نمی برید؟!

همیشه در کتاب های داستان کودکیم آدم فضایی ها را مانند موجودات عجیب و غریب معرفی کرده اند و من در تصوراتم ان ها را مانند موجوداتی سبز رنگ با سه چشم بزرگ و قدهای کوتاه می دانستم..

در همین شب هایی که باز هم با آدم فضایی ها حرف می زدم لب پنجره ی اتاق به خواب می رفتم و در خواب ،خود را در حجایی پر از چاله دیدم که پر بود از صخره ها و پستی بلندی ها ..

ناگهان مان موجود سبز رنگ تصوراتم را در واقعیت دیدم که به سمت من می اید و با زبان عجیب و غریب خود با من حرف می زند.من در آن لحظه بسیار خوشحال بودم که در نهایت به آرزویم رسیده ام،اما در همین حین از خواب پریدم و خود را لب پنجره ی اتاق دیدم ..

درست است که از این موضوع و این رویا سال ها می گذرد اما من هم چنان بعد از سال ها که به آن رویا فکر می کنم لبخند بر لب هایم می نشیند و در چشمانم ستاره ها دوباره چشمک می زنند.

نتیجه این انشای زیبا: هیچ آرزویی دست نیافتنی نیست..بلکه این خود ما هستیم که بافکر های اشتباه آن ها را غیر ممکن می دانیم.این ارزو ها چه در رویا و چه در واقعیت ،رسیدنشان حقیقت دارد تنها کمی تلاش و انگیزه می خواهد.


انشا کوتاه و زیبا در مورد آدم فضایی

مقدمه: یکی از جالب ترین موارد برای اکثر آدم ها در دوران کودکی آدم فضایی است. گاهی آنقدر به این موضوع فکر میکردیم که در خواب، آدم فضایی و سفینه فضایی می دیدیم.

بدنه انشا آدم فضایی : به خاطر می آوردم در دوران کودکی، پدرم فیلمی در رابطه با آدم های فضایی تماشا میکرد.

شاید تماشای این فیلم در آن زمان بود که من را به دنیای خیالی آدم فضایی ها برد.

آدم هایی با چشمان درشت، دست و پایی لاغر با پوستی سبز.

شاید در نگاه اول از آدم فضایی ها میترسیدم چون از نظر ظاهر به آدم های روی کره زمین شباهت نداشتند.

آنها با ماشین هایی که به آن سفینه میگفتن در آسمان به این طرف و آن طرف حرکت می کردند.

تماشای آن فیلم اشتیاقم را برای مطالعه در مورد آدم فضایی ها بیشتر کرد.

در اینترنت به دنبال سرنخی از آدم فضایی ها میگشتم، تازه آنجا بود که متوجه شدم آدم فضایی ها فقط در تخیلات من نیستند و انگار انسان هایی زیادی هستند که به آنها فکر میکنند.

هنوز به طور قطعی مشخص نبود که آدم فضایی ها واقعا وجود دارند یا نه؟

هر چه بیشتر مطالعه میکردم، حسی متفاوت تر تجربه میکردم،اشتیاقی که با کمی ترس همراه بود.

جایی خواندم که برخی دانشمندان معتقدند که انسان ها نوادگان کسانی هستند که اولین بار روی مریخ زندگی میکردند و بعدها به زمین آمده اند.

نتیجه این انشای زیبا : در زندگی همه ی ما انسان ها موضوعاتی وجود دارد که خواسته یا ناخواسته در زندگیمان رخ میدهد و شاید بتواند آغاز اکتشافی جدید در این دنیای عظیم باشد.

همانطور که دیدن یک فیلم من را به دنیای ناشناخته آدم فضایی کشاند.


انشا کوتاه در مورد آدم فضایی

مقدمه: آدم های فضایی موجوداتی ناشناخته هستند در نتیجه ما اطلاعات زیادی راجع به آنها نداریم

بدنه انشا آدم فضایی : همه ما وقتی به کلمه آدم فضایی فکر می‌کنیم یاد موجودی با پوست مخصوص خود و تیره با چشمان درشت و سیاه و یک دهن و بدون گوش که در اکثر فیلم ها آن را دیده ایم می‌افتیم.

تصور اینکه یک آدم فضایی هم صحبت بشویم می تواند بسیار جالب می تواند باشد به طوری که ما حرف‌های او را نمی توانیم بفهمیم ولی اگر در ذهن خود تصور کنیم که حرف‌های آدم فضایی ها را می‌فهمیدیم از زندگی آنها می پرسیدیم که چگونه زندگی می کنند آیا آنها مثل انسان ها هستند آیا مثل انسان های متمدن هستند یا خانه دارند چگونه به زمین آمدند زندگی آنها چگونه است آیا با زبان حرف می زنند یا با اشاره سوالات زیادی که از آدم فضایی می توانیم بپرسیم آدم فضایی کابوس بعضی از کودکان است به طوری که هر شب کابوس آدم فضایی را می بینند که به خانه آنها حمله کردند و از گذشته فیلم های راجع به آدم فضایی ها ساخته شد که تقریباً همه آنها شکل خاصی داشتند و با چشمان درشت و سریع گرد و بیضی به چشم می آمدند

نتیجه : امیدواریم روزی برسد که انسان ها بتوانند با آدم فضایی ها ارتباط پیدا کنند.


انشا موجودات فضایی

مقدمه انشا آدم فضایی : چند تا آدم فضایی حوصله شان سر رفته بود. دوست داشتند بیایند و با آدم های زمینی دوست بشوند. آدم فضایی ها اخلاق آدم ها را نمی شناختند. آنها به زمین نزدیک شدند و وسط میدان شهر فرود آمدند.

بدنه انشا: آدمها از دیدن سفینه ی فضایی و آدمهای عجیب و غریبش خیلی ترسیدند. همه جیغ می زدند و فرار می کردند. ماشینها با سرعت ویراژ می دادند و سعی می کردند از هم جلو بزنند تا زود تر فرار کنند. آدم فضایی ها هر چه سعی کردند با آنها حرف بزنند، نشد.

آدم فضایی ها فکر کردن شاید اینها همهشان دیوانه اند. گفتند بهتر است برویم یک جای دیگر از زمین، شاید مردم آنجا حالشان خوب باشد. آنها دوباره سوار سفینه شان شدند و راه افتادند این بار اتفاقا وسط یک ارتش که همگی تفنگ داشتند فرود آمدند. ولی تا می خواستند از سفینه پیاده شوند آدمهای زمینی شروع کردند به شلیک کردن. آدم فضایی ها ترسیدند و دوباره سوار سفینه شان شدند.

آنها تصمیم گرفتند به سیاره خودشان برگردند چون حال مردم زمین خوب نبود.

فضایی ها سفینه شان را روشن کردند و راه افتادند . آنها به مردم زمین نگاه می کردند و برایشان دست تکان می دادند و می رفتند اما هیچیک از مردم زمین به آسمان نگاه نمی کرد.دل آدم فضایی ها گرفت. تا اینکه یکدفعه دیدند از داخل یک خانه ی قشنگ چند تا آدم که البته کوچک بودند، برای آنها دست تکان می دهند و هورا می کشند.

آدم فضایی ها انقدر ذوق کردن که تصمیم گرفتند یک بار دیگر روی زمین فرود بیایند. آنها با دقت به سمت همان خانه ی قشنگ رفتند. آنجا یک مهد کودک بود. سفینه فضایی روی دیوار مهد کودک نشست. آدم فضایی ها اول یواشکی به بچه ها نگاه کردند . بچه ها نه ترسو بودند، نه عصبانی! خیلی هم خوشحال بودند و می خندیدند. مثل اینکه هر کسی می توانست با بچه ها دوست بشود.

نتیجه : آدم فضایی ها از سفینه بیرون آمدند . یک ساعت با بچه ها بازی کردند. انقدر بچه ها مهربان بودند که آدم فضایی ها اصلا دلشان نمی خواست دیگر به سیاره خودشان برگردند. اما یکدفعه در باز شد و مربی مهد وارد شد و شروع کرد به جیغ زدن. آدم فضایی ها خیلی سریع سوار سفینه شان شدند و جیم شدند. آنها یک عالمه عکس بچه های زمینی را برای دوستان فضایی شان به عنوان سوغاتی بردند