انشا با موضوع فصل پاییز
در این بخش آریا مگ انشا با موضوع فصل پاییز با مجموعه ای از انشاهای کوتاه و بلند برای پایه های مختلف تحصیلی را ارائه کرده ایم.
انشا ادبی در مورد فصل پاییز با مقدمه و نتیجه
مقدمه ادبی درباره پاییز
روزها، هفته ها و ماهها میآیند و میروند تا به پاییز دختر خوشپوش سال برسیم. چقدر این فصل و زیبایی های آن را دوست دارم و به انتهای تابستان که میرسیم هر روز بیشتر مشتاق آمدنش میشوم.
بدنه انشا ادبی فصل پاییز
زمان بی اختیار ما میگذرد و فصل پاییز هم میرسد. روزهای بارانی و زمین مرطوب که میآید، گرمای سوزان تابستان را با خود میشوید و میبرد و یک لایه خنکی به جا میگذارد. وقتی پاییز کم کم نمایان میشود، بر جذابیتهای زمین اضافه میکند و مثل این است که بازی رنگها، دنیایی پیچیده با آرامش را برای ما آورده است. باید بلند شد و در خیابان پوشیده از برگهای پاییزی راه رفت تا از آمدنش قدردانی کرد و با این هوای تازه و خنک قلب و روح را جلا داد.
صدای خش خش برگها در زیر پا آهنگ گوشنوازی است که نواختن آن فقط از عهده پاییز برمیآید. این فصل آنقدر دل انگیز است که دوست نداری یک روزش را هم از دست بدهی، گاهی هوس میکنی بلند شوی و بی هدف در خیابانها قدم بزنی تا کمی خیس شوی و وای از روزی که بی چتر باشی و باران سر شوخی را باز کرده باشد، باید کودک شوی و تا میتوانی بدوی و زود به خانه برسی.
همه شاعرها حال بهتری در پاییز دارند و این فصل را فصل رویاپردازی و خیالبافی مینامند، چون تنها فصلی است که میشود بدون فکر به هیچ چیز ساعت ها پشت پنجره نشست و درختی که برگهایش روی زمین میریزد خیره شد و هیچ خسته نشد.
با همه اینها، یک روز هم از خواب بیدار میشوی و میبینی یک لایه سفید رنگ از برف همه جا را گرفته است، پاییز رفته است و تو آنقدر غرق در زیبایی آن بودی که متوجه نمیشوی که آمد و کی تمام شد!
نتیجه گیری
پاییز رنگ بازی رنگهاست، فصل آواز صبح گاهی گنجشکها و پرواز کلاغ ها دم غروب. این فصل از شاهکارهای خداست و نباید از آن غافل شد. زیبایی زندگی جز اینها نیست، پس باید آن را از دست نداد و از هر لحظه لذت برد.
انشا درباره پاییز در روستا با مقدمه و نتیجه زیبا
مقدمه: پاییز را میتوان از زیباترین جلوههای خلقت دانست. پاییز به ما یادآوری میکند که پروردگار برایمان سنگ تمام گذاشته و در هر فصل از سال بخشی از زیبایی های زمین را به ما نشان میدهد. شاید بتوان گفت روستا بهترین جایی است که میتوان پاییز را در آن به تماشا نشست.
پاییز با آن آسمان تیره، روزهای ابری و بارانی در شهر میتواند خانه نشین و دلگیرت کند، اما پاییز روستا مزه دیگری دارد. پاییز برگ ریز که به روستا میرسد تازه تکاپوی زندگی جان میگیرد، میدانی چرا؟ چون پاییز است که با خود شاخههای پر بار درختان را آورده است و کشاورز شاد از رزق و روزی پروردگار برای جمع آوری آن به این سو و آن سو میرود.
صبح وقتی هنوز خورشید بالا نیامده باید از خواب بیدار شد و بقچهای بست و راهی شد. قدم در کوچه باغها گذاشت و هوای نم آلود باران دیشب که عطر کاهگل خانههای روستایی در آن پیچیده است را استشمام کرد. در هر قدمی که برمیداری درختان برگهای زرد و نارنجی و قرمز خودشان را برای خوشآمد گویی بر سرت میریزند و کلاغها غارغار سر میدهند. این هم خودش یک گوشه از زیبایی پاییز است.
اما چه بگویم از سیب سرخ و انار ترش پاییز، این فصل خوب میداند که چطور دلبری کند. هر طرف بروی شاخهای سر راهت خمیده و بار سنگین میوهها تو را به سمت خودشان میکشد. گاهی برای چیدن و نوبری مزه دار و گاهی برای کمک تا بتوان به موقع میوههای چیده شده را برای فروش آماده کرد. هر چه هست خستگی شیرینی دارد که با یک چای قند پهلو در کنار آتش فراموش میشود.
شیرین زبانیهای مادربزرگ و پدربزرگ را در شبهای بلند پاییز از قلم نیندازم. قصه از روزگار جوانی و پرشوری آن روزها که تجسمش برایم زیاد سخت نیست. همیشه از آن لذت میبرم. اینهاست که پاییز روستا ناب و خاص میکند، طوری که آن را با هیچ چیز دیگر عوض نمیکنم.
نتیجه: پاییز فصل پادشاهی رنگهاست. فصل سرازیر شدن برکت خداوند برای بندگان و روستا بهترین جا برای دیدن و لمس آن است. زیباییهای زندگی چیزی جز این نیست. خوب است که آن را قدر بدانیم و لحظه لحظه اش را شکر کنیم.
انشا درباره پاییز کلاس هفتم
مقدمه: به نام خدایی که آبرنگ آفرینش را به دست گرفت و پاییز هزار رنگ را نقاشی کرد.
در طول پاییز میتوانیم رنگهای زیبای برگ درختان مثل زرد، نارنجی، قرمز و قهوهای را ببینیم که همه جا پخش شده است. شاید بتوانم بگویم که زیباترین حالت طبیعت در پاییز است. بسیاری از مردم هم برای سفر در این فصل برنامه ریزی میکنند زیرا از دلپذیرترین فصلهای سال که طبیعت زیباترین جلوههایش را به نمایش گذاشته است.
پاییز مهربان است و با دست پر میآید، میوههای ترش و شیرین و آبدار زیادی در این فصل برداشت میشوند، و به همین خاطر است که این فصل برای کشاورزان بسیار مهم است. انواع مختلف میوه موجود است که دهان هر کسی را آب میاندازد شاید همین بهانهای باشد تا به روستا سفر کرد و از لذت چیدن آنها از شاخه هم بی بهره نماند.
به جز اینها، بیشترمان اسم پاییز را که میشنویم ناخودآگاه به یاد مدرسه میافتیم، مهر ماه که میشود باید روپوش و کیف مدرسه را آماده کنیم و ساعت را کوک کنیم تا دیر به کلاس صبح نرسیم. شاید دل کندن از رختخواب گرم در آن خنکی صبح سخت باشد، اما شوق دیدن همکلاسیها و شیطنتهای خانه تا مدرسه این سختی را شیرین میکند.
نتیجه گیری
پاییز زیباییهای زیادی به همراه میآورد، رنگهای زیبای درختان، میوههای خوش طعم و رنگ و تازه شدن دوستیها و به همین خاطر است که همیشه دوست دارم پاییز زودتر از راه برسد. من همیشه خدا را برای آفرینش این همه زیبایی شاکرم.
پاییز را توصیف کنید
پاییز فصلی اسـت کـه در آن برگ هاي درختان بـه زردی می گرایند، اما بعضی از برگ ها هم در راه زرد شدن گاه قرمز و قهوه اي می شوند. پاییز همان فصلی اسـت کـه در آن برگ درختان می ریزند ودر زیر پای رهگذران بی تفاوت خش خش می کنند. پاییز شاید همان فصل غفلت اسـت و رخوت شاید هم نه فصل هوشیاری و تدبر اسـت؛ چـه فرقی می کند کـه در پاییز خواب باشی یا بیدار مهم آن اسـت کـه پاییز کار خودش را می کند.
بـه دقت و حوصله دست بکار آراستن می شود؛ آراستن درخت ها ، شهر ها ، باغ ها و زمین بـه زرد و سرخ و قهوه اي برگ ها بـه قطرات گاه نم نم و گاه شر شر باران و بـه باد کـه می وزد. پاییز همان فصل دل انگیزی اسـت کـه گاه رویایی اش می خوانند همان فصلی کـه می توانی در آن ساعت ها از پنجره ي اتاق بـه درخت روبروی خانه نگاه کنی و خسته نشوی. پاییز همان دل انگیزانه ایست کـه
گاه هوس می کنی زیر بارانش بی روسری در کوچه قدم بزنی تا موهایت خیس شوند. پاییز همان مادر رقص خرامان برگ هاست کـه بـه ناز و عشوه ي تمام چرخ زنان از آسمان بر سرت می بارند، و تـو سریعتر می روی تا زیر برگ هایش برسی و با خودت بگویی این یکی بـه افتخار مـن افتاد. پاییز همان موسیقی خوش خش خش برگ هاست _همان برگ هاي خرامان_ کـه اینبار هوس می کنی
کفشهایت را در آوری تا موسیقی هبوط برگ ها پاهایت را قلقلک کند. پاییز همان فصل درختان لخت خرمالو اسـت کـه سرخی خرمالوهایش ر ا بـه همه ی عرضه می دارد. همان فصل قاصدک هاي شیطون کـه برایت خبر می آورند ، خبر هاي خوش ، خبر هایي کـه هیچوقت نمی رسند وتو بازهم آنها را بر می داری و فوت می کنی
و با نگاهت تعقیبشان می کنی تا در آبی ابری آسمان پاییز گم شوند. آه عجب این پاییز برگ زیر هزار رنگ خوش می نشیند در چشم و خیال مـن … ومن از ورای سفیدی دیوار هاي اتاقم همه ی را ، همه ی را خوب خوب می دانم؛ دیگر جاده هاي پاییز را از حفظ شده ام.
متن توصیفی در مورد پاییز
تـو کوچه هاي سرد پاییز / قدم زدن چـه حالی میده
حال و هوای سرد غم رو / بـه هم زدن چـه حالی میده
تـو کوچه هاي سرد پاییز / با برگ و باد میآم و میرم
دیگه بهم گیر می ده کوچه / دلم میخواد میآم و میرم
تـو کوچههاي سرد پاییز / کنار آتیش تـو گرمم
تـو قوم و خویش آفتابی / چـه قد خوشم پیش تـو گرمم
تـو کوچه ها سری بـه اشک و / بـه غم زدن چـه حالی میده
تـو کوچه هاي سرد پاییز / قدم زدن چـه حالی میده
وقتی پاییز می شود مدرسه ها باز میشوند و مـا بـه مدرسه میرویم٬ و دوستان قدیمی را میبینیم شاید دوستان جدید هم پیدا کنیم٬مـا هنوز در حال و هوای تابستان هستیم. وقتی معلم نخستین درس را میدهد و نخستین تکلیف رابه مـا می دهد کم کم باور میکنیم سال تحصیلی شروع شده. در پاییز هوا کم کم سرد میشود و با تغییر ساعت ناگهان روزها یک ساعت کوتاه می شوند و شب ها یک ساعت بلند تر می شوند.
در پاییز صدای غار غار کلاغها بیشتر بـه گوش می رسد و فکر کنم بـه این دلیل باشد کـه روزها کوتاه تر شده اند و مـا در حالی بـه خانه برمیگردیم کـه نزدیک غروب اسـت و کلاغها دوست دارند دراین موقع روز غار غار کنند. هیچکس فصل پاییز را جدی نمیگیرد٬وقتی پاییز میشود هیچکس انتظار زمستان را نمیکشد٬ اما وقتی زمستان میآید همه ی منتظر اند کـه سرما تمام شود و عید نوروز از راه برسد.
فصل پاییز فصلی اسـت کـه برگهای درختان زرد میشود و اگر یکی یکی نریزند٬مناظر زیبایی بـه وجود میآید. پاییز فصل کار و تلاش رفتگرهای پارک اسـت کـه برگهای خشک را جارو می کنند. با شروع پاییز زاویه تابش آفتاب کم کم تغییر می کند و وارد خانه می شود و خیلی خوب اسـت کـه در روزهای تعطیل نزدیک ظهر توی خانه در زیر آفتاب استراحت کنیم. پاییز فصل آمپول و شلغم اسـت ٬ فصل لیمو شیرین و نارنگی.
وقتی در پاییز بـه هندوانه نگاه میکنیم سردمان میشود. سیب قرمز و هلو پاییزه بـه مـا یاد آوری میکنند کـه لباس هاي زمستانی را از گوشه گنجه بیرون بیاوریم و یک تکانی بدهیم. پاییز فصل برف پاک کن و بخاری اسـت٬توی خیابان خیلی ها را میبینیم کـه لوله بخاری خریده اند و بطرف خانه در حال حرکت اند. مـن دوست ندارم در فصل پاییز زیاد از خانه بیرون بروم٬ دوست دارم درکنار خانواده تلویزیون تماشا کنم و تخمه گل آفتابگردان بشکنم.
و باهم صحبت کنیم و لبووی داغ بخوریم تا از دلگیر بودن پاییز کم کنیم. شبهای پاییز برای شبنشینی خیلی خوب اسـت ٬ اما باید زود بـه خانه برگردیم تا فردایش بتوانیم آسان از خواب بیدار شویم. در شبهای پاییز ستاره ها کمتر در آسمان دیده میشوند چون هوا طبق معمول ابری اسـت و آلودگی تابستان هنوز در هوا اسـت٬کـه بارانهای پاییزی آنرا تمیز میکند. پاییز فصل انار اسـت٬ فصل گردو و شیره انگور نیز هست.
در پاییز میتوانیم برای صبحانه ارده شیره بخوریم. چون خیلی مقوی اسـت و مـا را گرم می کند. دراین فصل گندم ها جوانه میزنند و زمین هاي کشاورزی کـه در آن گندم کاشته اند سبز هستند. وقتی کـه باران پاییزی و برف زمستانی روی گندم زار ها میبارد٬آدم فکر میکند آنها از سرما یخ می زنند٬ ولی این اتفاق نمی افتد و آنها سالم می مانند ودر سال بعد خوشه هاي گندم می دهند.
در پاییز گنجشک ها با پر هاي پف کرده ودر دسته هاي سه تا پنج تایی روی شاخه هاي بید مینشینند. و همراه باد پاییزی تکان میخورند و سرشان توی لاک خودشان اسـت. مـا باید دراین فصل و مخصوصا فصل زمستان برای پرندگان دانه بریزیم تا آنها آسان تر بتوانند فصل سرما را سپری کنند. و با فرا رسیدن بهار جوجه هاي زیادی بیاورند. در پاییز باید مواظب باشیم کـه سرما نخوریم و از لباس هاي گرم استفاده کنیم.
و اگر بیمار شدیم در خانه بمانیم و استراحت کنیم تا زودتر خوب بشویم. آرزو می کنم در چهار فصل سال زندگی شـما بهاری باشد و همیشه آفتاب گرم امید در وجودتان تابستانی باشد. نتیجه گیری: در این جا انشایم را بـه اتمام میرسانم ودر آخر اینطور نتیجه گیری میکنم کـه فصل پاییز زمین را برای بهاری دیگر آماده می کند.
انشای داستانی در مورد پاییز
اي نام تـو بهترین سر آغاز / بی نام تـو نامه کی کنم باز. خداوندا امروز نیز همانند دوران دبستانم پاییزت زیباست، آسمانش صاف و خورشیدش خندان اسـت، هوایش لطیف و شبهایش دلپذیر اسـت. در آن دوران شبهاي پاییز مینشستم و قصه خواندم و با ذهن خیال پرداز خود صحنههاي داستان را در جلو چشم خود مجسم میساختم و دنیای درونم را پر از شیرینی و زیبایی میساختم.
خداوندا خداوندا اي خداوند پیامبران و برگزیدگان و اي خداوند ابراهیم و اسماعیل و اسحق و یعقوب! رویم از خجلت زرد اسـت اما هرگز این زردی رویم رابا زردی پاییز تشبیه نمیکنم کـه پاییز زیباست و آن فصل خداست و زردی آن از فضل خداست کـه زردی پاییز پختگی و کمال اسـت و زردی پاییز جلوه دیگری از جمال اسـت. راستی در پاییز بود غروب سرد یکی از روزهای سرد پاییز کـه دهقان فداکار همان ریزعلی خواجوی لباسش را کند.
و آتش زد و جان مسافران را نجات داد ریزعلی هنوز زنده اسـت خداوند نگهدارش باشد ریزعلی لباسش را دوست داشت اما کند چون خطر بزرگی در پیش بود راستی وقت آن نرسیده کـه مـن و تـو نیز لباسها را بکنیم و آتش بزنیم و رهاگردیم؟
لباس هاي تعلق را می گویم و تعلق غیر از داشتن اسـت و می توان دارا بود اما تعلق نداشت و میشود ندار بود اما تعلق داشت. لباس هاي اسارت را میگویم زمین قیطریه و اختیاریه و بطلانیه و ظلمانیه و پوچلانیه و… را می گویم.
برجهای دوقلو و سه قلو وچهارقلو و… راستی زاییدن چندقلوها چقدر سخت اسـت پس چگونه می شود از آنها دل کند! تازه گرم نوشتن شده بودم دوستم از راه رسید و نگاهی بـه نوشته ام انداخت و قاه قاه خندید و گفت دوره قطار و ریزعلی گذشته اسـت و دوره چاق و چلههاست و دوره فضاپیماهاست و آن جنابان راکه می گویی هرگز نه وقت این را دارند کـه این چرندیات را بخوانند و بالفرض هم بخوانند وقعی بـه آن نخواهند گذاشت.
گفتم نمی دانم شاید حق با تـو باشد اما ذهن خیالباف مـن میگوید جوجه را آخر پاییز میشمارند و بعدش چله سختی در راه اسـت. اما تازه گرم نوشتن بودم سردم کردی مـن هم بـه تلافی چای داغی برات میریزم تا لبت بسوزد تا درگرماگرم نوشتن ام لبت را بدوزی و از اسب اندیشه پایینم نکشی. راستی پاییز زیبا فصل قشنگم شاید دوباره با تـو حرف بزنم چون سینه ام هنوز خیلی پر اسـت و تا آن روز بـه صاحبت میسپارم.