انشا مدرسه
در این بخش چند انشا زیبای ادبی و توصیفی در مورد مدرسه و حضور در کلاس درس را برای پایه های مختلف تحصیلی آماده کرده ایم.
موضوع انشا: مدرسه
وقتی کوچیکتربودم٬دوست داشتم سریع تربزرگ بشم وبه مدرسه برم.همیشه مدرسه ودرس توی ذهنم یه تصویرکلی وجذاب داشت به احتمال زیادهم به همین دلیل بودکه دلم میخواست سریع ترمدرسه شروع بشه٬بالاخره بعدازچندسال انتظاری که برای مدرسه رفتن داشتم رسیده بود.
منم باچه ذوقی کیف ولوازم مدرسه خریده بودم واین بارمنتظرروزیک مهربودم وحالاروزاول مهربود٬ومنم برای اولین باربعدازشش سال می خواستم به مدرسه برم.
حس خوبی داشت اون روزا؛بامدرسه رفتن آدم احساس می کردکه بزرگترشده چون یادمه هروقت که به مامانم می گفتم که کی من میخوام برم مدرسه؟مامانم میگفت هروقت که بزرگ بشی.
وقتی که واردمدرسه شدم بچه های هم سن وسال خودم روداخل می دیدم همه برام ناآشنابودن ولی بااین حال هم روزخوبی بود.
معمولا روزاولی که میری مدرسه یه خورده همه چی برات عجیب وغریبه!بعدازچندروزی که مدرسه می رفتیم دیگه کمترنقاشی می کشیدیم ومدرسه به روال درس دادن ودرس خوندن برگشته بودولی بازم برای من فضای خوبی بود.خلاصه چندسال بودکه مدرسه رفتنی که تاچندسال قبلش برام آرزوبوددیگه کم کم داشت عادی میشد٬هرچی به کلاس بالاترمی رفتیم درسته بزرگترمی شدیم ودرکمون بهترولی درساسخترمیشدن وصفای اون سال های اول رونداشت وبرای هردرسی وامتحانی نگران نمره اش بودیم وراستشم بخوایدمدرسه رفتن شده بودیک معضلی برای مادانش آموزانیی که سال های اول دوست نداشتیم مدرسه تموم بشه ولی حالاکه درسهاسخترشده بودن دوست داشتیم مدرسه هرچی سریع ترتموم بشه وتابستون بیاد.
حالاماهم شده بودیم جریان همون انسان هایی که طاقت سختی ومشکل روندارن وهمیشه فکرمی کنن راه درست زندگی کردن بدون سختی ومشکلات است درصورتی که ازقدیم گفته اند:«گرصبرکنی ز غوره حلواسازی.»وبادیدمثبت به زندگی نگاه نمی کنند.
درواقع دیدمثبت زندگی همان ایمان واعتقادداشتن به سختی ومشکلات زندگی است که آنراشیرین ترجلوه می دهد.
موضوع انشا: مدرسه چست؟
مدرسه چیست؟ مدرسه بلایی آسمانی است که بر سر تعداد انبوهی دانش اموز بدبخت نازل می شود بعضی از دانش آموزان زیر بار این بدبختی عظیم قطع نخاع شده و به جای نشستن روی نیمکت مدرسه روی ویلچر می نشینند.
مدرسه به طور کلی یعنی:
میم:مرگ تدریجی
دال:دردوبلای آسمانی
ر: رنج و استرس امتحانات
س: سختی
ه: هلاکت از علوم ریاضی
سخت ترین قسمت مدرسه آنجایی است که باید هفت صبح با لگد و مادر گرامی و غرش صدای پدر ازخواب شیرین برخیزیم و با ان قیافه که بیشتر شباهتی به گوریل های جنگل دارد،تا به انسان و با اعتماد به عرش از خانه بیرون می رویم و به مدرسه می رویم.تغذیه در مدرسه: در مدرسه فقط کافی است که کیک را از کیف بیرون بیاوریم که ناگهان،گروهی از گشنگان سومالی حمله ور میشوند و خوراکی را نابود میکنند و در این میان تلفات جانی زیادی که تعدادشان هنوز مشخص نیست به وجود می آید.
آه از صف مدرسه، حتی با شنیدنش باید دو رکعت نماز وحشت خواند. وحشتناکترین لحظه ورزش کردن در صف است که، تمام دانش آموزان خمیازه کشان مجبورند حرکات کششی که بیشتر شبیه حرکات مضون است انجام دهند!
از آن وقتی که چشممان به دنیا بازشد، و ننه و بابای گرامی جلوی چشممان بودند به ما می گفتند به مدرسه بروید و فرد مهمی شوید امیدوارم که فرد مهمی شویم ولی امیدی نیست.
انشا در وصف مدرسه
وقتی صبح زود بیدار شدم، دست و صورت خود را شستم. نگاهی بـه ساعت کردم. دیدم ساعت ۶:۳۰ دقیقه اسـت. لبخند زدم و خوشحال هستم کـه می خواهم سال تحصیلی جدید را در مدرسه ی جدید آغاز کنم. وقتی کنار سفره نشسته بودم و لقمه را در دهان خود گذاشتم، انگار بهترین صبحانه ای اسـت کـه تا بحال خورده ام. وقتی لباس فرم جدیدم را پوشیدم،احساس خیلی خوبی داشتم.
مادرم قرآن را بالای سر مـن گرفت و مـن از زیر آن گذشتم. کفش هایم را پوشیدم سپس در را باز کردم و نفس عمیقی کشیدم و بـه سمت مدرسه رفتم. در راه مدرسه ناگهان بادی بـه سمت مـن وزید. انگار باد میگفت: «باز آمد بوی خوب ماه مدرسه.» وقتی بـه مدرسه رسیدم،با نام خدا وارد مدرسه شدم. در هنگام وارد شدن، همهمه ی دانش آموزان بـه گوشم می رسید.
سپس مـن در یکی از صف های کلاس هفتم ایستادم. بعد از انجام برنامه صبحگاهی، بـه داخل یکی از کلاس های هفتم رفتم و با تعدادی از معلمان و دانش آموزان آشنا شدم. سپس مدیر مدرسه بـه مـن و دانش آموزان دیگر برنامه کلاسی داد. ناگهان صدای زنگ مدرسه بـه صدا در آمد و مـا کتاب های خود را درون کیف گذاشتیم و بـه بیرون از مدرسه رفتیم. وقتی هفتم سه رفتم، حس کردم انگار بهترین روز زندگی مـن اسـت.
انشا پرمحتوا درباره مدرسه
مدرسه جایی برای علم آموزی است، جایی که ما از زمانی که در حضور پیدا می کنیم خواندن و نوشتن را یاد می گیریم و هر سال با فراگیری دانش بیش تری و گذراندن امتحانات به مراحل بالا تر راه پیدا می کنیم.
مدرسه برای دانش آموزانی که عاشق درس و کتاب هستند بهترین جا و برای دانش آموزانی که تنبل هستند و علاقه ای به درس و کتاب ندارند بدترین جا می تواند باشد.
دانش آموزی که به دنبال علم باشد با فراگیری هر نکته ی جدید مشتاق تر می شود تا چیز های بیش تری بیاموزد و این کار شوق و ذوق او را برای حضور در مدرسه صد چندان می کند اما دانش آموز تنبل ذهن خود را به روی هر چه دانش است می بندد و تنها به بازیگوشی و شیطنت می پردازد.
مدرسه اولین جایی است که هر کدام از ما روابط اجتماعی را در آن یاد می گیریم، از هفت سالگی که پا به مدرسه می گذاریم وارد اجتماع بزرگ تری نسبت به خانواده می شویم و همین باعث می شود تا بتوانیم مهارت ارتباط برقرار کردن با دیگران را بیاموزیم و دوستان خوبی برای خود پیدا کنیم.
مدرسه نیز مانند هر مکان دیگری قوانینی دارد که با رعایت آن ها می توانیم حضور در این مکان را برای خود دلپذیر کنیم اما با رعایت نکردن آن ها نیز دچا مشکلاتی می شویم که گاهی به قیمت اخراج مان تمام می شود.
البته حضور در مدرسه سختی هایی هم دارد، سختی هایی که برای برخی قابل تحمل و برای برخی از دانش آموزان نیز واقعا سخت و طاقت فرسا می باشد، مثلا امتحانات مدرسه یکی از سختی های حضور در این مکان است، بیدار شدن در صبح های زود به خصوص در روز های اول مدرسه نیز یکی دیگر از این سختی هاست اما پس از گذشت چند روز بالاخره ما به همه ی این سختی ها عادت می کنیم.
انشا رویایی و ادبی درباره مدرسه
مدرسه رویایی من جایی است که معلمها در کلاس فقط درس بدهند و در آخر سال خبری از امتحان و نمره گرفتن نباشد تا بچهها بتوانند بدون نگرانی به درسها گوش دهند و یاد بگیرند. در این مدرسه معلمها فقط از روی کتاب درس نمیدادند بلکه ما را با کارها و مهارتهایی که در کتابهای درسی حرفی از آنها زده نشده است آشنا میکردند تا وقتی که بزرگ شدیم بتوانیم از آنها برای پیدا کردن کار یا راحتتر زندگی کردن استفاده کنیم.
در یک مدرسه رویایی وقتی معلم درس جغرافیا را آموزش میدهد دوست داشتم از نزدیک همهی این جنگلها، کوهها، رودخانهها یا دریاها را با دوستانم ببینم. اگر درسها حفظی نبودند و میتوانستیم آن ها را با کارهای عملی یاد بگیریم و آنها را از نزدیک ببینیم و لمس کنیم، بهتر متوجه میشدیم که استعداد و علایق ما در چه زمینهای میباشد.
مدرسهای رویایی مدرسه ایست که در برنامه هفتگی چند کلاس ورزش و زنگ تفریحهای طولانی داشته باشد تا بتوانیم بیشتر با دوستانمان باشیم؛ حیاط مدرسه ای که پر از درخت و گل باشد و یک زمین بازی بزرگ برای دانشآموزان داشته باشد تا راحت بازی کنند.
اگر همهی مدرسهها رویایی بودند دیگر هیچ بچهای روز اول مهر برای رفتن به مدرسه گریه نمیکرد و حتی وقتی که درس او نیز تمام میشد دلش میخواست باز هم به مدرسه برود.