در این بخش آریا مگ مجموعه ای از اشعار زیبای شب و شعر شب، تاریکی شب، تنهایی شب و زیبایی شب را ارائه کرده ایم.

اشعار زیبای شب

در این هنگام شب

نزاع بدی در گرفته میان تاریکی و من

نمیدانم حق با تاریکیست یا من..

خوب که نگاه کنیم میبینم

حرف دلمان یکیست

اما نمیدانم دلیل این خصومت چیست؟؟؟؟

حق با تاریکیست یا….

اما چه کنم؟

من که شب را دوست میدارم

مثل همیشه مجبورم بگویم

حق با تاریکیست…


به تاریکی پناه برده بودم

زمانی که کسی برای بودن…

نبود…

چشم انتظار مادری ست

… کودکی شبیه مرگ

که در چشمانم به خواب است…


شعر شب

روزهایم خاموش است

همچو ماه

شاید که در تاریکی روزهایم

ماهی باشد

‍‍بس امید دارم به شب


هرشبم پا به پای خاطره ها

تا به دنیای خواب سیر کنم

وقتی از من بریده ای اکنون

شب خود را چگونه خیر کنم؟


اشعار کوتاه شب

تاریکی لمس توست

لمس حرفهای گفته وناگفته شبانه ات

لمس عطر نجواهای عاشقانه ات

لمس غرق شدن در بوسه ی ترانه ات

لمس آغوش پر از بهانه ات


روز شب گردد ز تاریکی اگر بیند به خواب

آن چه بی خورشید روی او ز غم بر ما گذشت


مپرسم دوش چون بودی به تاریکی و تنهایی

شب هجرم چه می پرسی که روز وصل حیرانم


همه شب زار می سوزم به تاریکی و تنهایی

که با من هیچ دلسوزی درین مسکن نمی سوزد


شعر شب

فکر نکنی که خورشیدی، نه عزیزم!

خورشید نیستی چون خورشید شب ها نیست

و گل های آفتابگردان را به حال خود می گذارد.


شب است، در همه دنیا شب است ، در من شب

مرا بگیر چنان جفت ِ خویش لب بر لب


سایه ای در تاریکی

برای گیتار ِشاهین میرمُغتدائی

سایه ای در تاریکی ام، شاید که بی معنی باشه

یا شایَدَم که موندَنَم، بیخود و طولانی باشه

برای مَن وقتی بهار، به شکل ِ پائیز در می آد

این دل ِ سرگردون ِ مَن، یه عشق ِ تازه رُ میخواد

یه عمره بی وفاییُ، تو چشم ِ زیبات میبینَم

از سردی ِ زندگی باز، گوله های برف میچینم

لحظهء ما که میرسه، سایهء تاریکی میشم

چشات منُ نمیبینَن، با تنهایی یکی میشم

مَن و تو رو به روی ِ هَم، نمیبینیم که با هَمیم

آخه تو وقت ِ ما شُدن، تنها ترین ِ عالَمیم

عاشق دیگه معنیشُ داد، به چشمای چشم انتظار

اونا که اهل ِ دل بودن، پائیزشون نَشُد بهار

وجود ِ مَن برای تو، سایه ای در تاریکیه!

باور کن این ترانه رُ، نپرس که شاعرش کیه!


مپرسم دوش چون بودی به تاریکی و تنهایی
شب هجرم چه می پرسی که روز وصل حیرانم


شعر شب

شب سردیست

و من با دل سرد

به خودم می گویم:

خبری نیست، بخواب!

باز هم خواب محبت دیدی!


امشب

شعری نخواهم نوشت

شمع را….

برای تولدت روشن میکنم

و پرهایم را طواف میدهم

بر گرد آتشی که تــــو در جانم روشن کرده یی

تکه خاکستر کوچک کافی است

تا پر سوخته حرمت پیدا کند.

جشن تولد توست

و من…

بار به دنیا می آیم و خاکستر می شوم

تا راز حضور تو را بدانم.

ققنوسم من امشب!

“ تولــ ــ ـ ـــدت مبارک بهترینم “

بی خوابی و عاشقیست کارم

سگ بهر وفا و پاسبانیست


مثل هرشب، بی‌تفاوت شب بخیری گفت و رفت
مثل هرشب، تا سحر در خود مرورش می‌کنم


شعر شب

شب بخیر عشق گمشده‌ام
برای تمام چای‌هایی که با هم نخوردیم
تمام بوسه‌هایی که به هم ندادیم
تمام شب‌هایی که کنار هم نخوابیدیم
تمام روزهایی که در انتظار هم ماندیم
تمام عاشقانه‌هایی که به هم نگفتیم
تمام آغوش‌هایی که از هم دریغ کردیم
تمام شادی‌هایی که زهر غم کردیم
تمام سرشانه‌هایی که به اشک هم نسپردیم
تمام حسرت‌هایی که نصیب آرامش‌مان کردیم
شب بخیر نیمه گمشده‌ام، شب بخیر ای عشق
شب بخیر بر یادمانده‌ام، ای نیمه هستی من
اینک بخواب آرام، ای تمام زندگی‌ام