در این قسمت سایت آریا مگ جملات و متن های زیبا در مورد خورشید با عکس های پروفایل با موضوع آفتاب را ارائه کرده ایم.
جملات و متن های زیبا در مورد خورشید
گاهی
لبخند شو
بر صبحهای پریشانیَم ببار
امید شو
خورشید را بر چشمهایم بتابان
اصلاً زندگی شو
خودت را برایم بیاور!
خورشید
چشم های توست..
منظومه را
اشتباه چیده اند…
پشت به آفتاب می نشینم
و فکر میکنم
اگر تمام گل های آفتابگردان
به خورشید پشت کنند
خورشید خاموش خواهد شد؟
خورشید
را بگو که نتابد ز پشت ابر
چون
صبح من
به خنده ات آغاز میشود….
خداوند مثل خورشید است. وقتی خورشید می تابد، برای همه می تابد. خداوند برای همه است….
متن زیبا در مورد خورشید
من دورَت نمیزنم،
دورَت میگردم،
مثل پروانه دورِ شمع..
مثل زمین دورِ خورشید..
مثل من دور ماه..
دورِ دنیا..
دور #تُ ..
خورشیدی چشمایِ تو رو کور کرده،
که برای من فقط یه ستارس…
لطف بزرگ خورشید
گرما نیست
سایه ای ست که مرا از تنهایی نجات می دهد…
خورشید را دوست داشته باشی یا نه
هر روز صبح طلوع میکند
درست مثلِ
دوست داشتنِ تو در من…!
تو آفتابی
هر صبح
می تابی بر پنجره ی خیالم
و نور می پاشی
روی سایه یِ تنهایی ام …
امروز را
عاشقانه بتاب رؤیای من!…
چشمانت آفتاب سرخ عشق است؛
و من هم آفتابگردانی…
که میگردم با هر تابشِ رخِ نگاهت..
و یاد روشن تو
آفتاب است مرا
و عشق چیست
به جز روشنای یاد کسی..
جملات با موضوع خورشید
ای دوست بیا لب به لب قند زنیم
دلتنگی خود به صبح پیوند زنیم
معجونِ جنونِ تلخ را سربکشیم
با عشق به آفتاب لبخند زنیم
خیرالهی
م️ن
چه آسمانِ خوشبختی ام..
وقتی تقدیر است،
آفتابِ هر صبحِ من تو باشی…
عشق تو آفتاب است
آنگاه که
درونم طلوع میکنی و میبینمت
آن هنگام هم که میروی نمیبینمت
سایه تنم میشوی و ابر خیالم
پا به پایم راه میافتی و
همراهم میشوی
شیرکو بیکس
رو به روی من
رو به روی من فقط تو بودهای
از همان نگاه اولین
از همان زمان که آفتاب
با تو آفتاب شد…
چارسوی من پر است از همان غروب
از همان غروب جاده
از همان طلوع
از همان حضور تا هنوز…
محمدرضا عبدالملکیان
آفتاب راپشت دروازه شب
منتظر نشاندهام
و طلوع را
به دیداری عاشقانه دعوت کردهام
امشب
چقدر ستاره میپاشد بر آسمان دلم
و صبح که بیاید
حتما تو در آغوش منی
سارا قبادی
اگر میدانستم که صبح من
از نگاه تو شروع میشود
میگفتم زودتر بیا
کمی زودتر طلوع کن
اگر فقط چند لحظه زودتر نگاهم میکردی
جهانم شب نمیشد
چیستا یثربی
روز چگونه شب شود، زلف گشا که همچنین
صبح سفید چون شود، خنده نما که همچنین…
هر که بگویدت که شب صبح امید چون شود
زلف ز روی همچو مه دورنما که همچنین…
هر که بپرسدت که چون مهر طلوع میکند
جام صبوح خورده از خانه برآ که همچنین…
توچشمانت را ببند
من قول میدهم خورشید این بار
از مغرب طلوع کند
میدانی:
نظمِ جهان با یک پلک زدن به هم میریزد
و این خاصیتِ چشمهای توست
افشین حیدری