در این بخش اشعار ویژه فوت پدر را آماده کرده ایم. در ادامه مجموعه شعر سوزناک و غمگین در مورد درگذشت پدر عزیز را گردآوری کرده ایم و امیدواریم مورد توجه شما قرار بگیرد.

شعر در مورد فوت پدر عزیز

باورم نیست پدر رفتی وخاموش شدی ترک ما کردی وبا خاک هم آغوش شدی

خانه را نوری اگر بود ز رخسار تو بود ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی


باورم نیست که دیگر نشنوم آوای تو
یا نبینم روی ماه و قامت زیبای تو
سالها سنگ صبورم بودی و هم صحبتم
بی تو رنگ یأس دارد منزل و مأوای تو


پدر ای آیت عشق خدایی

گل خوش بوی باغ آشنایی

از آن ساعت که رفتی در دل خاک

دلم می سوزد از درد جدایی


شعر ویژه فوت پدر

از فراقت با غم محنت، هم آغوشم پدر

رفتی و از مرگ جانسوزت سیه پوشم پدر

خنده و مهر و وفا و مهربانیهای تو

در جهان هرگز نمی گردد فراموشم پدر


پدرم بارش باران خدا بود

پدرم حاکم پیمان وفا بود

پدرم جلوه ایمان و رضا بود

پدرم بر سر ما مرغ هما بود

پدرم در همه حال کارگشا بود

پدرم آیت آینده ما بود


اشعار فوت پدر

قلبم شده رنجور ز هجران تو بابا فکرم شده این گونه پریشان تو بابا

هرروز کنم ارزوی روی تو افسوس دستم شده کوتاه ز دامان تو بابا


بابا به خدا ماه در این خانه تو بودی روشنگر این کلبه ویرانه تو بودی

از خاطر دل ها نرود یاد تو هرگز ای آن که به نیکی همه افسانه تو بودی


پدرم تاج سرم چشم به راهت بودم

همه دم عاشق لبخند نگاهت بودم

ای فلک از چه زدی اتش غم بر جگرم

کاش جای پدرم من سر راهت بودم


گل های بهشت سایبانت بابا

یک دسته ستاره ارمغانت بابا

دیگر چه کسی چشم به راهم باشد

قربان نگاه مهربانت بابا


باورم نیست پدر رفتی وخاموش شدی

ترک ما کردی وبا خاک هم آغوش شدی

خانه را نوری اگر بود ز رخسار تو بود

ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی


چه شب ها تا سپیده در کشیدی ندای یاعلی یارب کشیدی

بخاب آرام پدر جان در مزارت که پایان شد تمام درد هایت


شعر ویژه فوت پدر

پدرم بارش باران خدا بود

پدرم جلوه ایمان وصفا بود

پدرم حاکم پیمان ووفا بود

پدرم درهمه جا کار گشا بود

پدر عزیزم روزت مبارک


پدرم بوی خاک و گندم داشت‌

دست در دست‌های مردم داشت‌

روی لب‌های خسته‌‌اش یک عمر

تاول زندگی تبسم داشت


اشعار درگذشت پدر

پدر آن تیشه که بر خاک تو زد دست اجل

تیشه‌ای بود که شد باعث ویرانی من

یوسفت نام نهادند و به گرگت دادند

مرگ، گرگ تو شد، ای یوسف کنعانی من


سخت است که دیدار رود تا به قیامت

رویاست پدر، آید از این در به سلامت

شب را به خیالش به سحرگاه رسانم

از حکمت الله دگر هیچ ندانم


شعر ویژه فوت پدر

ز سروش باغ رضوان، تو چه نغمه ای شنیدی

که وصال کوی جانان، به بهای جان خریدی

شرری زدی به جان ها، که بیان آن نشاید

گوهر دلم تو بودی، که به خاک آرمیدی

دل ما شکسته اما، تو نمرده ای پدر جان

که تو از فنا گذشتی، به سر بقا رسیدی


باورش سخت و چه بسیار غمین

کاش می بود و برایم می ماند

پدرم رفت و خزان شد دل من

کاش می ماند و بهارم می ماند