در این مطلب جملات زیبا در مورد قدم زدن و متن های عاشقانه قدم زدن با همسر و یار را آماده کرده ایم.
جملات و اشعار زیبا در مورد قدم زدن
با من قدم بزن، حالا که با منی
حالا که بغضیام، حالا که سهممی
با من قدم بزن، میلرزه دست و پام
بی تو کجا برم؟ بی تو کجا بیام؟
دست منو بگیر، کنار من بشین
من عاشق توام، حال منو ببین
از دلهره نگو… از خستگی پرم
بی تو میشینم و روزا رو میشمُرم
هرجا بری میام، دلگرم و بی قرار
بی من سفر نرو، تنهام دیگه نذار
تو با منی هنوز، عطر تو با منه
فردا داره به ما، لبخند میزنه
بی تو برای من، فردا پر از غمه
بی تو هوا پَسه، دنیا جهنمه
دست منو بگیر، تو اوج اضطراب
بازم منو ببر با بوسهای به خواب
با من قدم بزن، تو این پیاده رو
من عاشقت شدم، از پیش من نرو
ترانه سرا: نیلوفر امجدی
بیا هم را دوست داشته باشیم
هنوز خیابانهای زیادی هست
که باید باهم قدم بزنیم و
شعرهای زیادی مانده که نخواندهایم…
فاطمه صابری نیا
هرچه قدمهایم را میشمارم
به آخر نمیرسم
چه بی انتهاست
شب چشمهات!
رضا کاظمی
متن زیبا در مورد قدم زدن
گاهی وقتها
دلت میخواهد یکی را صدا کنی
بگویی سلام
میآیی قدم بزنیم؟!
افشین صالحی
قدمهایت را آهسته بردار
انتهای کوچه بن بست است
هر طرف بروی
مسیرت به من منتهی میشود
ثمین پورآذر
چه شب های درازی
اشک در هاون اندوه کوبیدم!
نخوابیدنم را
به پایِ قدمهای نیامدهات بگذار
و خط عمیق پیشانیام را
به حساب سرنوشت
دروغ نیست!
زنها همیشه
در ساعت عاشق شدنشان مردهاند
روشنک آرامش
جملات عاشقانه قدم زدن
چشم در راه کسی هستم
کولهبارش بر دوش
آفتابش در دست
خنده بر لب، گل به دامن، پیروز
کولهبارش سرشار از عشق، امید
آفتابش نوروز
با سلامش، شادی
در کلامش، لبخند
از نفسهایش گُل میبارد
با قدمهایش گُل میکارد
مهربان، زیبا، دوست
روح هستی با اوست
قصه سادهست، معما مشمار
چشم در راه بهارم آری
چشم در راهِ بهار
نیامدنش را باور نمیکنم
غیرممکن است
او نیامده باشد
حتماً، حالا
زیر باران مانده است
و ناامید و خسته
در خیابانها قدم میزند
من به باز بودن درها مشکوکم
رسول یونان
تو هوا نباشه عطر تو قدم نمیزنم
تو شدی دلیل زندگیم و زنده بودنم
عاطفه حبیبی
هر قدم دورتر شدی از من، ده قدم دورتر شدم از او
علت شک سجدههایم را، «مُهر رکعتشمار» میفهمد
امید صباغ نو
سخنان زیبا در مورد قدم زدن
فکر کردی چیست موزون میکند شعر مرا؟
در قدم برداشتنهای تو دقت میکنم
کاظم بهمنی
ای که همزاد سرابی، شک به عقلم کردهاند
از زمانی که به سمت تو قدم برداشتم
جواد منفرد
برای بیان دلتنگی و برای بیان غربت
هواهای دونفره را تنهایی قدم زدیم
با یاد کسانی که هوای ما را نداشتن
باران که می بارد
دوباره شاعر می شوم
می توانم برایت شعری بگویم
از تمام حرفهایی که نمی زنم
از جاده هایی که
بی تو قدم زدم
از پنجره هایی که از آن ندیدمت
از روزهایی که بی تو هدر شدند..
کاش می شد وقتایی که زل زدیم به آسمون
و تو رویاهامون قدم می زنیم
همونجا می موندیم…