در این مطلب سایت آریا مگ اشعار زیبای کوتاه و بلند عاشقانه در مورد بوسه و آغوش را گردآوری کرده ایم.
شعر زیبا در مورد بوسه
بوسه یعنی وصل شیرین دو لب
بوسه یعنی عشق ، در اعماق شب
بوسه یعنی مستی از اعماق عشق
بوسه یعنی آتش و گرمای تب
گفتی که می بوسم تو را، گفتی تمنا می کنم، گفتی اگر بیند کسی، گفتم که حاشا می کنم
گفتی اگر از پای خود زنجیر عشقت وا کنم، گفتم ز تو دیوانه تر دانی که پیدا می کنم
آن بوسه که از روی تو در خواب گرفتم
گل بود که از شاخه ی مهتاب گرفتم
هرگز نتوانی ز من دور بمانی
چون در دل خود عکس تو را قاب گرفتم
چه می شد دستانم به دستانت گره می شد
چه می شد آغوشم در آغوش خوش تو جا می شد
چه می شد اشک هایم با لبخندت یکی می شد
چه می شد بوسه هایم بر گونه های سرخت جاری می شد
چه می شد گل هایی را که هدیه دادم
در قلب تو سبد سبد عشق می شد
آغوشتو به غیر من به روی هیشکی وا نکن
منو از این دلخوشی ها آرامشم جدا نکن
من برای با تو بودن پر عشق و خواهشم
واسه بودن کنارت تو بگو به هر کجا پر میکشم
اشعار دو بیتی در مورد بوسه
منو تو آغوشت بگیر آغوش تو مقدسه
بوسیدنت برای من تولد یک نفسه
چشمای مهربون تو منو به آتیش میکشه
نوازشه دستای تو عادت ترکم نمیشه
حسرت می خورم …
به دیشبم بدون آغوش تو وامشبم بدون حضورتو !
چقدر نبود لب های تو غمگینم میکند …
وقتی که این همه مشتاقم برای بوسیدنت …
سیگار بعدی را روشن میکنم
کامی از لبش میگیرم
بجای لبهایی که چندی است نبوسیده ام
انگشتانم بوی تند سیگار میگیرند
همان انگشتانی که همچو باد
جنگل موهای تورا نوازش میکردند
دیگر این اندام سوزان تو نیست که مرا احاطه کرده
دود سیگار است و بس…
سیگارم که به آخر میرسد
لبم را میسوزاند مانند بوسه ای
که تو هنگام خداحافظی به آن تقدیم کردی …
فرقی نمی کنه دودی که مصرف می کنی سیگار باشه یا قلیون
اما تو اون لحظه جای خالیشو پر میکنه
تقصیر ما نیست می خواست باشه تا ما بودنشو بوسه بارون کنیم
نه اینکه خاطره هاشو دود کنیم…!!!
خیال بوسه ای که اینجا
جا گذاشتی اش
بر لبانم سنگینی می کند …
به خاک می افتم در مقابلت
فکر می کنی چیز دیگری هم
برای باختن دارم هنوز ؟
مجموعه شعر زیبا در مورد بوسه
کوچه پس کوچه این شهر تو را می بوید
عطر خوش بوی تنت ناب تر از مُشک و گلاب
بوسه ای از لب شیرین تو شد سهم دلم
این غزل جای من امشب شده بد مست و خراب
گرچه او مرهم نشد بر زخم های قلب من
روی زخم کهنه ام مُشتی نمک پاشید و رفت
گریه هایش را درون بقچه ای پیچیده بود
وقت رفتن با لبی خندان مرا بوسید و رفت
انسان به سه بوسه نکمیل میشود
بوسه ی مادر که با آن پا به عرصه ی خاکی میگذاری
بوسه ی عشق که یک عمر با آن زندگی میکنی
بوسه ی خاک که با آن پا به عرصه ی ابدیت میگذاری
بی تو دنیا رنگی ندارد ، خنده با من انسی ندارد
کاش می شد بودی کنارم ، گرچه آهم سودی ندارد
بوسه می دادی نغمه ام را ، چون که شعرم نائی ندارد
اشعار عاشقانه در مورد عشق
عشق یعنی التماس و انتظار
عشق یعنی بوسه ای بر دست یار
عشق یعنی پا و دل دنبال تو
عشق یعنی هرچه دارم مال تو
عشق یعنی خال و ابروی کمان
عشق یعنی یک تیمم یک نماز
عشق یعنی تا ابد با من بمان
داغتـــریـن آغــــوش هـــا را از تنـتــــ
و شیـریـــن تـریــن بــوســـه هـــا را از لبـــانتــــ
بیـــرون میکشـــم
بــه تـلـــافـی تمـــامـ ِ روزهــایـــی کـــه میخــــواهمتــــ
و نیسـتـــی . . .
سـیــاه مـشق ِ پــشت ِ چــشـمـهـایــت ،
دسـت خـــط ِ کــیـست !
که بــوســیـدنــش ،
سـجــده ی واجــب دارد !
کاش فراموشت میکردم؛
با عبورِ هر نفس
در ازدحامِ خاطرهی لبها
از ولولهی بوسه و مکث
بخــواب تــا نگــاهــت کنــم
و بــرای هــر نفــس تــو
بــوســهای بنشــانــم بــه طعــم
هــر چــه تــو بخــواهــی . . .
بعد از گذشت ِاین همه سال عاشقم هنوز
هر چند اگر نمانده مجال عاشقم هنوز
در آرزوی بوسه ای از آن لبم، ببین!
با این همه امید محال عاشقم هنوز . . .
شعر نو در مورد بوسه
و زندگی
از جایی
شروع میشود
که بی هوا
بوسیده میشوی…
تلخ است ، تلخ تلخ ، این زندگی
اما
” لب هایت ”
عجب تعادلی برقرار کرده است …
شیرین است ،شیرین شیرین …
در برابر این زندگی …
چترت را کنار بگذار
دستانم را بگیر
بگذار در زیر باران رحمت خدا
هر دو خیس شویم
بگذار هر دو بخنیدم
بر قطراتی که بر صورتمان
می لغزند
و می رقصند
بذار فال گوش بگویم
لذت بوسه در باران
دو چندان است
آری ای عشق تو بودی که فریبم دادی
دل سودا زدهام را دست حبیبم دادی
بوسه ها از لب یارم به رقیبم دادی
داروی کشتن من به طبیبم دادی
چشم لیلا زده ات سوسن شبهای من است
بوسه از باغ لبت خواهش لب های من است
درحق دلم چه کار خوبی کردم
با ماه و ستاره پایکوبی کردم
با بوسه تمام دوستت دارم را
بر روی لب تو خالکوبی کردم
اشعار کوتاه در مورد بوسه
یکی در آرزوی دیدن توست
یکی در حسرت بوسیدن توست
ولی من ساده و بی ادعایم
تمام هستیم خندیدن توست
ای بنازم گل لب مرمر دندان تو را
باغ صد رنگ ندارد لب خندان تو را
می و میخانه کجا حال نگاه تو کجا؟؟
که ندارد بشری حالت چشمان تو را
لب به دندان گزم از حسرت یک بوسه ی گرم
چون به لبخند ببینم لب و دندان تو را
عشقی که تو را نثار ره کردم در سینه ی دیگری نخواهی یافت
زان بوسه که بر لبانت افشاندم سوزنده تر آذری نخواهی یافت
می دونی چرا وقتی میخوای بری تو رویا چشمهات رو میبندی؟
وقتی میخوای گریه کنی چشمهات رو میبندی؟
وقتی میخوای خدارو صدا کنی چشمهات رو میبندی؟
وقتی میخوای کسی رو ببوسی چشمهات رو میبندی؟
چون قشنگ ترین لحظات این دنیا قابل دیدن نیستن !
دیشب باران قرار با پنجره داشت
روبوسی آبدار با پنجره داشت
یکریز به گوش پنجره پچ پچ کرد
چک چک ، چک چک … چکار با پنجره داشت . . .
چه خوب !
که من بهشت را
به بوسه های تو بخشیدم !
حالا
همه جا بوی بهشت دارد و
من
عطر بوسه های تو !
اشعار عاشقانه بوسه
تــمام زخم هایــم
مـرهمـش لـب هــای ِ تــوست
بـوسه نـمی خواهــم !
فـقـط حرفــی بـــزن …
خیره است چشم خانه به چشمان مات من
خالی است بی صدا و سکوتت حیات من
حق السکوت میطلبد از لبان تو
چشمان لا ابالی و لبهای لات من !
میخوام بیام کنار تو ، تا یه کمی لوست کنم
اگه کسی اونجا نبود ، یواشکی بوست کنم !
نیست در این گفته من سوسه ای
گر تو به من قرض دهی بوسه ای
بوسه ای دیگر سر آن مینهم
لحظه دیگر به تو پس میدهم
بوسه ام را می گذارم پشت در
قهرکردی , قهرکردم , سر به سر
تو بیا , در را تماما باز کن
هر چه میخواهی برایم ناز کن
من غرورم را شکستم , داشتی ؟
آمدم , حالا تو با من آشتی ؟
به امید نگاهت ایستادن
به روی شانه هایت سر نهادن
خوشتر از این آرزویی است
دهان کوچکت را بوسه دادن . . .
او شراب بوسه می خواهد ز من
من چه گویم قلب پر امید را
او به فکر لذت و غافل که من
طالبم آن لذت جاوید را . . .
گفته بودم که اگر بوسه دهی توبه کنم
که دگر باز از این گونه خطاها نکنم
بوسه دادی و چو برخواست لبت از لب من
توبه کردم که دگر توبه بیجا نکنم !
ناز آن چشمی که سویش مال ماست
ناز آن رویی که بوسش مال ماست !
شبی پر کن از بوسه ها ساغرم
به نرمی بیا همچو جان در برم
تنم را بسوزان در آغوش خوش
که فردا نیابند خاکسترم . . .
کاش میشد بوسه ها را قاب کرد
مثل نامه سوی هم پرتاب کرد
کاش میشد عشق را تقسیم کرد
مثل تک شاخه گلی تقدیم کرد
گلی از شاخه هاچیدم برایت
زدم بوسه به یادت بی نهایت
اگر قاتل تو را کشت ای قناری
بگو آخر ، که گیرد خونبهایت !
بوسه یعنی لذت دلدادگی
لذت از شب لذت از دیوانگی
بوسه آغازی برای ما شدن
لحظه ای با دلبری تنها شدن
بوسه آتش می زند بر جسم و جان
بوسه یعنی عشق من با من بمان