در این قسمت مجموعه گلچین شده از شعر و متن درباره گل های زیبا را آماده کرده ایم.
شعر و جملات زیبا درباره گل
گل برای بوییدن است؛ نه برای چیدن، پس بیایید عمر کوتاه گل ها را کوتاهتر نکنیم.
دوستی گلیست که فقط در دلهای پاک و بی آلایش میروید
چون غنچهٔ گل قرابهپرداز شود
نرگس به هوای می قدح ساز شود
فارغ دل آن کسی که مانند حباب
هم در سر میخانه سرانداز شود
باغ آی و ز باران سخن نرگس و گل چین
نرگس ندهد قطره ای از بام چکیده
ماه و پروین تیر و زهره شمس و قوس و کاج و عاج
مورد و نرگس لعل و گل سبزی و می وصل و فریب
عید بگذشت و همه خلق سوی کار شدند
همه از نرگس مخمور تو خمار شدند
مولانا
در من باغبانی است
که شکفته شدن گل نگاه تو را
هر صبحدم، به تماشا مینشیند
ترانه گل پامچال
بوی صلوات میدهد دستانم
از بس که گل محمدی کاشته(چیده)ام!
نرگس نخجوانی
شعر در وصف گل
لبخند بزن
به شقایقها
به نیلوفرِ آبی
و نرگسها و قاصدک زیبا
لبخند بزن
به همه گلهای زیبای عالم
که از زمینی سخت میرویند
و جهانت را، زیبا میسازند
لبخند بزن
انصاف نیست این گل پژمرده شود
باید در کنار این آواز گل دهد
روشن است
این چراغ است
روشن است که عمر ما
پس از پژمردن این هزاران گل سرخ
به پایان میرسد
پس از جای برخیزیم
کلاه بر سر بگذاریم
در باران برویم
تا این شاخه گل سرخ گل دهد
احمدرضا احمدی
به موسم آمدنت
تمام مسیر را
تمام راه قدومت را
گل باران خواهم کرد
تو فقط بگو از کدام راه میآیی و کی؟
نجوا رستگار
دیروز
یک سال تمام
در جستوجویت بودم
اما تو بر لبهایم خفته بودی
بعد، اشتباهاً
لبهایم را به بهار دوختم
چشمهایم را به باران
قلبم را به گل
و تو
با سپیده صبح
شبنم شدی و به درونم غلتیدی
تا گلی که در اعماق قلبم بود
پژمرده نشود
واچاگان پاپویان
غنچه با دل گرفته گفت:
«زندگی،لب ز خنده بستن است
گوشهای درون خودنشستن است»
گل به خنده گفت:
«زندگی شکفتن است
با زبان سبز راز گفتن است»
گفتگوی غنچه و گل از درون باغچه
باز هم به گوش میرسد
تو چه فکرمیکنی؟
راستی کدام یک درست گفتهاند؟
من که فکر میکنم
گل به راز زندگی اشاره کرده است
هر چه باشد او گل است
گل یک دو پیرهن
بیشتر ز غنچه پاره کرده است
قیصر امینپور
ای کاشکی رقیبان دانند قیمت تو
گل را چه قدر باشد در دست باغبانان
سیف فرغانی
چون به بهار سر کند، لاله ز خاکِ من برون
ای گل تازه یاد کن، از دل داغ دیده ام
از گل شنیدم بوی او مستانه رفتم سوی او
تا چون غبار کوی او در کوی جان منزل کنم
رهی معیری
ما گل به دست خود ز نهالی نچیدهایم
در دست دیگران گلی از دور دیدهایم
صائب تبریزی
تا گل روی تو دیدم همه گلها خارند
تا تو را یار گرفتم همه خلق اغیارند
سفر دراز نباشد به پای طالب دوست
که خار دشت محبت گل است و ریحان است
سعدی
چنین پروراند همی روزگار
فزون آمد از رنگ گل رنج خار
فردوسی
تو چراغ آفتابی، گل آفتابگردان
نکند به ما نتابی، گل آفتابگردان
گل آفتاب ما را، لب کوه سر بریدند
نکند هنوز خوابی، گل آفتابگردان؟
نه گلی فقط که نوری، نه که نور بوی باران
تو صدای پای آبی، گل آفتابگردان
نفس بهار دستت، من و روزگار مستت
قدح پر از شرابی، گل آفتابگردان
نه گلی نه آفتابی، من و این هوای ابری
نکند به ما نتابی، گل آفتابگردان؟
تو بتاب و گل بیفشان، سر آن ندارد امشب
که بر آید آفتابی، گل آفتابگردان
سعید بیابانکی
خوش آنکه نشینیم میان گل و لاله
ماه و تو به کف شیشه و در دست پیاله
در طرف چمن ساقی دوران می عشرت
در ساغر گل کرده و پیمانه لاله
بر سرو و سمن لؤلؤ تر ریخته باران
بر لاله و گل در و گهر بیخته ژاله
وز شوق رخ و قامت تو پیش گل و سرو
بلبل کند افغان به چمن فاخته ناله
ای دلبر گلچهره که مشاطه صنعت
بالای گل از سنبل تر بسته کلاله
آهنگ چمن کن که به کف بهر تو دارد
گل ساغر و نرگس قدح و لاله پیاله
عید است و به عیدی چه شود گر به من زار
یک بوسه کنی زان لب جان بخش حواله
گفتی چه بود کار تو هاتف همه عمر
هر روز دعاگوی توام من همه ساله
هاتف اصفهانی