متن و جملات تبریک روز جوان و ولادت حضرت علی اکبر (ع) به مناسبت ولادت حضرت علی اکبر (ع) را در این قسمت سایت آریا قرار داده ایم.

متن تبریک ولادت حضرت علی اکبر (ع)

اللهم صلّ علی علي بن الحسین…

فدای روی مَهَت اي دلربای همه ی

وَ اِن یکاد خوانَدَت یوسف فاطمه


پیش دست علی را گل فشانی کنید

خلق و خوی نبی را نشانی کنید

شبه نبی اکبر لیلا رسید

روزِ جوان شده !برایش جوانی کنید


اکبر که گل حمیده‌ي فاطمه است

نور دل نور دیده‌ي فاطمه است

هر چند که از گلشن لیلا باشد

او لاله‌ي پروریده‌ي فاطمه است

ولادت، حضرت علی اکبر و روز جوان مبارک


نسل جوان رابه جهان رهبری

جلوه ي توحيد، علی اکبری

هر که هوای رخ احمد کند

در تو تماشای پيمبـر کنـد

ولادت حضرت علی اکبر«ع»

و روز جوان مبارک


متن تبریک میلاد حضرت علی اکبر و جملات زیبای تبریک روز جوان

عروس فاطمه امشب به پاس یاری قرآن

برای سنگر الله اکبر،اکبر آورده

جوانان را بشارت ده خدا از نسل پیغمبر

برای جانفشانی بر جوانان رهبر آورده

میلاد حضرت علی اکبر علیه السلام مبارک باد


جملات کوتاه تبریک ولادت حضرت علی اکبر (ع)

 به پيرى قدرِ شب‏هاى جوانى مى‏شود ظاهر

سپيدى‏هاى کاغذ مى‏کند روشن سياهى را

اميد که جواني را دريابيم

روز جوان مبارک


خواهي که ببيني رخ پيغمبر را
بنگر رخ زيباي علي اکبر را
در منطق و خلق و خوي او مي بيني
با ديده ي جان محمدي ديگر را
*ميلاد شبيه ترين آينه ي پيغمبري مبارک*


پیری و جوانی پی همچون شب و روزند

ما شب شد و روز آمد و بیدار نگشتیم

ولادت حضرت علی اکبر

و روز جوان بر همگی مبارک


خدایا دراین ولادت

حضرت علی اکبر

روزجوان توروبه

حرمت جوان کربلا

همه ی را در پناه خودت حفظ و عاقبت

بخیرشان کن


متن تبریک میلاد حضرت علی اکبر و جملات زیبای تبریک روز جوان

فرارسیدن سال روز خجسته میلاد با سعادت شبه نبی مکرم اسلام، اذان گوی دشت کربلا،شاهزاده حضرت علی اکبر امام حسین«ع» به پیشگاه مطهر و منور حضرت بقیه الله اعظم«عج» تبریک و تهنیت عرض مینماییم.


شعرهای ولادت حضرت علی اکبر «ع»

پیغمبرانه بود ظهوری که داشتی

خورشید بود جلوه طوریکه داشتی

هر شب نصیب سفره شهر مدینه شد

در کنج خانه نان تنوری که داشتی

شب زنده دار بودی و ذوب خدا شدي

در بندگی گذشت حضوری که داشتی

اي سر به زیر و از همگان سر بلندتر

عین تواضع است غروری که داشتی

خلقاً و منطقاً همه ی مثل رسول بود

در کوچه هاي‌ شهر، عبوری که داشتی

این آفتاب توست که خورشیدمان شده!

یا که پیمبر است دوباره جوان شده؟

مردی رسیده تا که پر از دلبرش کنند

مانند خاک آمده تا که زرش کنند

دینی نداشت اصل و نسب نیز هم نداشت

آخر چگونه در بزند باورش کنند

او خواب دیده بود مسلمان شده همین

او آمده مدینه مسلمان ترش کنند

در خانه حسین اگر اکبری نبود

امکان نداشت زائر پیغمبرش کنند

پیغمبر و زیارت وی را بهانه کرد

تا که اسیر زلف علی اکبرش کنند

آن عده اي خوش اند که حیران تو شدند

مُسلم اگر شدند مسلمان تو شدند

چشم تو ماه و تابش ماهت پیمبری ست

روی سپید و خال سیاهت پیمبری ست

گفتار و آفرینش و خُلق عظیم تو

لحظه به لحظه گاه به گاهت پیمبری ست

ابروی تو کشنده و زلفت کشنده تر

جانم فدای تو که سپاهت پیمبری ست

باید دوید پشت سر ردّ پای تو

یعنب تویی همیشه که راهت پیمبری ست

نامت علی ست جلوه رویت محمدی ست

نامت علی ست طرز نگاهت پیمبری ست

تو صاحب جلال علی و پیمبری

آئینه جمال علی و پیمبری

هنگام روبه‌رو شدنِ کارزار شد

کار تمام لشکریان با تو زار شد

وقتی رکاب رزم تو آماده میشود

باید برای مقدم تو خاکسار شد

نامت علی، شأن تو شمشیر ساده نیست

باید برای هیبت تو ذوالفقار شد

حیدر شدي و ضجه لشکر بلند شد

این چه مصیبتی است که کوفه دچار شد

از میمنه گرفته تا پشت میسره

یک لشکری قدم به قدم تار و مار شد

فرزند لافتی که به جزاین نمی‌شود

شاگرد مجتبی که بجز این نمی‌شود

اي آفتاب روشن شب هاي‌ کربلا

پیغمبر دوباره صحرای کربلا

اي از تمام آدمیان برگزیده تر

نوح و خلیل و آدم و موسای کربلا

یک کاروان به عشق نگاهت اسیر شد

گیسو کمند خوش قد و بالای کربلا

آب فرات و علقمه و گنبد حسین

یا تل زینبیه و هر جای کربلا…

…هر چند دیدنی ست ولی دیدنی تر است

پایین پای مرقد آقای کربلا

نزدیک تر به محضر آقاست جای تو

پایین پایی و همه ی پایین پای تو

حالا که میروی جگرم را نگاه کن

این چشم هاي‌ محتضرم را نگاه کن

دراین لباس ها چقدر دیدنی شدي

زینب بیا بیا پسرم را نگاه کن

من پیر و تو جوان کمی آهسته تر برو

افتادگی بال و پرم را نگاه کن

باور نمی کني که علی پیرتر شدم

پیشم بیا و موی سرم را نگاه کن

اصلاً بیا به جای تمنّا جرعه اي

شرمندگی چشم ترم را نگاه کن

بعد از تو فصل فصل دلم بی بهار شد

بعد از تو خاک بر سر این روزگار شد

علی اکبر لطیفیان


می‌ایستم امروز خدا رابه تماشا

اي محو شکوه تو خداوند سراپا

اي جان جوان مرد به دامان تو دستم

من نیز جوانم، ولی افتاده ام از پا

آتش بزن آتش به دلم، کار دلم را

اي عشق مینداز از امروز به فردا

آتش بزن آتش به دلم اي پسر عشق

یعنی که مکن با دل من هیچ مدارا

با آمدنت قاعده ي عشق به هم خورد

لیلای تو مجنون شد و مجنون تو لیلا

تا چشم گشودی به جهان ساقی ما گفت:

“المنته لله که در میکده شد وا”

ابروی تو پیوسته به هم خوف و رجا را

چشمان تو کانون تولا و تبرا

اي منطق رفتار تو چون خلق محمد

معراج برای تو مهیاست، بفرما!

این پرده اي از شور عراقی و حجازی است

پیراهن تو چنگ و جهان دست زلیخا

لب تشنه ي لب هاي‌ تو لب هاي‌ شراب است

لب وا کن و انگور بخواه از لب بابا

دل مانده که لب هاي‌ تو انگور بهشتی است

یا شیرخدا روی لبت کاشته خرما

عالم همه ی مبهوت تماشای حسین است

هر چند حسین است تو را محو تماشا

“چون چشم تو دل می‌برد از گوشه نشینان”

شد گوشه ي شش گوشه برای تو مهیا

از گوشه ي شش گوشه دلم با تو سفر کرد

ناگاه در آورد سر از گنبد خضرا

مجنون علی شد همه ی ي شهر ولی من

مجنون علی اکبر لیلام به مولا

سید حمیدرضا برقعی