در این بخش آریا مگ مجموعه ای از زیباترین اشعار در مورد رفاقت را گردآوری کرده ایم چنانچه که به دنبال شعر زیبا برای اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی هستید به شما پیشنهاد می کنیم در ادامه مطلب گلچین شعر در مورد دوستی و رفاقت را بخوانید و بهترین شعر را برگزینید.
اشعار احساسی و عاشقانه در مورد رفاقت
دو چیز هیچ وقت از یاد آدما نمیره
دوستای خوب و روزهای خوب
یه چیز هم هیچ وقت از دل آدم نمیره
روزهای خوبی که با دوستای خوب گذشت
من
از میان واژه های زلال
دوستی را برگزیدهام
آن جا که
برف های تنهایی
آب می شوند
در صدای تابستانی یک دوست
زندگی با صدا شروع میشه ، بیصدا تموم میشه . . .
عشق با ترس شروع میشه ، با اشک تموم میشه . . .
دوستیه خوب ، هر جایی میتونه شروع بشه، اما هیچ جا تموم نمیشه !
رفیق
باد باشی خاکتم
درخت باشی برگتم
چشمه باشی آبتم
هر جا باشی یادتم
ما با نفس سلامت ای دوست
خوشیم
از گرمی هر کلامت ای دوست
خوشیم
هرچند که افتخار دیدارت نیست
با زنگ خوش پیامت ای دوست
خوشیم
شعر تک بیتی رفیق
از جان طمع بریدن آسان بود ولیکن
از دوستان جانی مشکل توان بریدن
زنده بیدوست در وطنی
مثل مرده است در کفنی
شعر برای دوست صمیمی
من از میان واژه های زلال
دوستی را برگزیده ام
آنجا که
برف های تنهایی
آب میشوند
در صدای تابستانی یک دوست
شعر زیبا در مورد رفیق
نی قصهی آن شمع چوگل بتوان گفت
نی حال دل سوخته دل بتوان گفت
غم در دل تنگ من از آن است که نیست
یک دوست که با او غم دل بتوان گفت
عمری ز پی مراد ضایع دارم
وز دور فلک چیست که نافع دارم
با هر که بگفتم که تو را دوست شدم
شد دشمن من وه که چه طالع دارم
ز عشقت آتشی در بوته دیرم
در آن آتش دل و جان سوته دیرم
سگت ار پا نهد بر چشمم ای دوست
بمژگان خاک راهش رو ته دیرم
زیر باران میروم تا کوی دوست
می روم با عشق تا هر جا که اوست
ای خوش آن روزی که دل در یاد اوست
وی خوش آن روزی که رخ رخسار اوست
همه ذرات جان پیوسته با دوست
همه اندیشهام اندیشه اوست
نمیبینم به غیر از دوست اینجا
خدا با این منم یا اوست اینجا؟
شعر نو رفیق
دوست یعنی
دور از هم
واسه هم
سایه ی هم
تا عمر داریم برای هم
رسم رفاقـــــــــــت اینه که
با رفیـــــق پیر شــــــــــــى
نه اینکه وســـــــــــط راه از رفیـــــق سیر شـــــــــــــى
گلچین اشعار رفاقت
لحظهای در گذر از خاطرهها
ناخودآگاه دلم یاد تو کرد
خنده آمد به لبم شاد شدم
گویی از قید غم آزاد شدم
هر کجا هستی دوست، دست حق همراهت…
دارم سر خاک پایت ای دوست
آیم به در سرایت ای دوستآنها که به حسن سرفرازند
نازند به خاک پایت ای دوستچون رأی تو هست کشتن من
راضی شدهام برایت ای دوستخون نیز تو را مباح کردم
دیگر چه کنم به جایت ای دوستدانی نتوان کشید از ین بیش
بار ستم جفایت ای دوستسنایی
از جان طمع بریدن آسان بود ولیکن
از دوستان جانی مشکل توان بریدنحافظ
ما دل به غم تو بسته داریم ای دوست
درد تو به جان خسته داریم ای دوستابوسعید ابوالخیر
آری آغاز دوست داشتن است
گرچه پایان راه ناپیداستمن به پایان دگر نیندیشم
که همین دوست داشتن زیباستفروغ فرخزاد
دوست واژه است
واژهای که از لب فرشتهها چکیده استدوست نامه است
نامهای که از خدا رسیده استنامه خدا همیشه خواندنی است
توی دفتر فرشتهها
واژه قشنگ دوست
ماندنی استراستی دلت چقدر
آرزوی واژههای تازه داشتدوست گلات رسید
واژه را کنار واژه کاشت
واژهها کتاب شددوستت همان دعای توست
آخرش دعای تو
مستجاب شدعرفان نظر آهاری
بتا هلاک شود دوست در محبت دوست
که زندگانی او در هلاک بودن اوستمرا جفا و وفای تو پیش یکسان است
که هر چه دوست پسندد به جای دوست نکوستمرا و عشق تو گیتی به یک شکم زاده ست
دو روح در بدنی چون دو مغز در یک پوستهر آنچه بر سر آزادگان رود زیباست
علیالخصوص که از دست یار زیبا خوستدلم ز دست به در برد سرو بالایی
خلاف عادت آن سروها که بر لب جوستبه خواب دوش چنان دیدمی که زلفینش
گرفته بودم و دستم هنوز غالیه بوستچو گوی در همه عالم به جان بگردیدم
ز دست عشقش و چوگان هنوز در پی گوستجماعتی به همین آب چشم بیرونی
نظر کنند و ندانند کآتشم در توستز دوست هر که تو بینی مراد خود خواهد
مراد خاطر سعدی مراد خاطر اوستسعدی
رفـاقت را جـای عشـق در دلـم سپـردم تـا بـا یـاد دوسـت
از درد هیــچ عشـقی نسـوزم
بـه سلامتـی هـر چـی رفیـق بـامرام
«خانه دوست کجاست؟»
در فلق بود که پرسید سوار
آسمان مکثی کرد
رهگذر شاخه نوری که به لب داشت به تاریکی شنها بخشید
و به انگشت نشان داد سپیداری و گفت:«نرسیده به درخت
کوچه باغی است که از خواب خدا سبزتر است
و در آن عشق به اندازه پرهای صداقت آبی است
میروی تا ته آن کوچه که از پشت بلوغ، سر به در میآ رد
پس به سمت گل تنهایی میپیچی،
دو قدم مانده به گل،
پای فواره جاوید اساطیر زمین میمانی
و تو را ترسی شفاف فرا میگیرد
در صمیمیت سیال فضا، خش خشی میشنوی:
کودکی میبینی
رفته از کاج بلندی بالا، جوجه بردارد از لانه نور
و از او میپرسی
خانه دوست کجاست؟»سهراب سپهری
دوستی فصل قشنگیست پر از لاله سرخ
دوستی تلفیق شعور من و توست
دوستی رنگ قشنگیست به رنگ خدا
دوستی حس عجیبیست میان من و تو