جملات و متن های غمگین خسته ام با عکس های پروفایل با موضوع خسته شدن و خستگی از زندگی و روزگار را در این مطلب سایت آریا مگ آماده کرده ایم.
جملات و متن های غمگین خسته ام و خستگی از زندگی
خسته میشه از زندگی!
کسی که جسم و روحش باهم اختلاف سنی داشته باشه!
زندگی تلخ ترین…
خواب من است!
خستهام خسته از این خواب بلند!
دیگر حوصله ای نمانده است!
راستی ، مگر حوصله هم جزء آن چیزهایی بود
که تو آورده بودی که موقع رفتنت همه اش را بردی ؟!
گاهـــی احساس میڪنَمــ روی دَستـــــ خـدا مــانده اَمــ
خَســتہ اَش ڪَردمـــــ خــودَش هَــم نــمــیــدانـــــــد با مَن چــہ ڪــنَــد؟
خسته ام…
اَز تِکرار روزهایِ مِثل هَم خَستَم…!
نـــه نمیــــدانــــی!
هیـــــچ کـــس نمـی دانــــد
پشتــــــــ ایـن چهــــره ی آرام،
در دلــــــــــم چــه مـی گـذرد!
نـــه نمیــــدانــــی!
هیـــــچ کـــس نمـی دانــــد
ایـــن آرامــش ظــاهــر و ایــن دل نــا آرام
چقــــدر خستـــــــه ام میـــکنــد…!-
جملات زیبای غمگین خسته شدن از زندگی
خسته ام…
نمیدانم چه کسی!
دست اتفاقهای خوب زندگیام را گرفت
که دیگر نمیافتند
یک روز خستگی هایم را میفروشم و همرایش آرزوهایم را میخرم 🙂
از همه چیز و همه کس خسته ام. از همه بیشتر از خودم خسته ام، از این آدمی که هر روزش از روز قبلش بدتره. آدمی که زندگیش شده یک سریال تکراری که مدام و مدام پخش میشه. خدایا کی قسمت آخر این سریال رو برای آخرین بار قراره که ببینم؟
خسته ام اقا قاضی
مثل هیزمی که خاکستر شده ولی بازم ازش انتظار دارن بسوزه 🙂
از این تکرار ساعت ها
از این بیهوده بودنها
از این بی تاب ماندنها
از این تردیدها
نیرنگها
شکها
خیانتها
از این رنگین کمان سرد آدمها
و از این مرگ باورها و رویاها
پریشانم
…
دلم پرواز میخواهد!
امروز کسی از من پرسید چند سال داری
گفتم روزهای تکراری زندگیم را که خط بزنم
کودکی چند سالهام…
میان جاده که میآمدم، سرم پر از فکر بود
فکرهایی از آن دست که به هر نیمهای که میرسیدم
احساس میکردم بیش از این رخصت پیش رفتن ندارم
چیزهایی مثل
آینده
رفتن
ماندن
حالا، اما اندیشهای نیست برای به واژه آوردن جز یک دنیا خستگی!
نداشتهها و تنهاییهای کوچک با چیزها و آدمهای کوچک پر میشوند
نداشتهها و تنهاییهای خیلی خیلی خیلی بزرگ، فقط با خدا
مهم نیست در این زمین خاکی چقدر تنها باشیم و چقدر حرفهایمان برای دیگران غیر قابل فهم
باشد و وقت انسانها برایمان کم
شکر که خدا هست و او جبران تمام دلتنگی ها و مرهم تمام زخمهاست
هر وقت دلت خواست، مهمانش کن در بهترین جایی که او میپسندد، در قلبت
و به دستان خالیات نگاه نکن، تو فقط خانهی دلت را برایش نگهدار
اسباب پذیرایی با اوست.
چه میشود کرد؟!
دل است دیگر، گاهی خسته میشود …
گاهی بی حوصله میشود …
از روزگار، از این آدمهای رنگارنگ و نقابهایی که بر چهره زدهاند!
از توضیح دادن، از اثبات کردن
از کلماتی که رابطهها را به گند میکشد!