زیباترین اشعار با موضوع دریا، ساحل و زیبایی های بیکران دریا با مضامین عاشقانه و احساسی به صورت کوتاه و بلند را در این مطلب آریا مگ گردآوری کرده ایم با ما همراه باشید.

شعر با موضوع دریا

امشب دلم گرفته بر لب دریا نشسته ام
ساحل آرام است و دریا طوفانی
امواج خروشانی را می بینم چه هوالناک است
صدای موج مرا در ژرفای سکوت می برد
ترس تمام وجودم را گرفته
نمیدانم به چه فکر میکنم
فقط میدانم که درون دل من هم طوفان شده
اضطراب ، وحشت ، سکوت
تاریکی شب همه وهمه آزارم میدهد
از دور فانوس دریا را می بینم
که سو سو میزند
فقط این را میدانم که ناجی من خالقم می باشد
و توکل به او میکنم تا آرامش به من بدهد
و کمکم کند که دادرس همه ما خداوند است


شعر نو درباره دریا

کنار دریا
عاشق باشی

عاشق تر می شوی

و اگر دیوانه

دیوانه تر

این خاصیت دریاست

به همه چیز

وسعتی از جنون می بخشد

شاعران

از شهرهای ساحلی

جان سالم به در نمی برند.


شعر زیبا و دلنشین دریا

پایان یکی ست، پنجره ی آسمان یکی ست
خورشید بین این همه رنگین کمان یکی ست

ما دست داده ایم به هم، چشممان به اوج…
ما را به سمت دست خدا نردبان یکی ست

هم مَسلکیم، قامتمان پیش حق دو تاست
تا روز حشر، قبله ی ایمانمان یکی ست

هنگام همکلامی معشوق، بین ما
در سجده و رکوع و تشهد، زبان یکی ست

پیرانمان نصیحتمان کرده اند و ما
آموختیم عاقبت داستان یکی ست:

تکبیرگو به کشتن تکفیر می رویم
سنگر یکی ست، دشمن این دودمان یکی ست

قرآن سپرده است به ما: «لا تَفَرَّقُوا»
منشور عشقبازی ما در جهان یکی ست

دریا برای ماست نترسیم از مسیر
پایان رودهای مداوم روان یکی ست


اشعار با موضوع دریا

شعر در مورد دریا و زیبایی هایش

نزدیکت می شوم بوی دریا می آید

دور که می شوم صدای باران

بگو تکلیفم با چشمهایم چیست ؟

لنگر بیندازم و عاشقی کنم یا چتر بردارم و دلبری کنم ؟؟


شعر بسیار زیبا در مورد دریا

هــوای تو را میــخواهم در این حال دلتنــگی

امــواجــی از یاد تــو را میــــخــواهـــم

در دریای خاطره های به یادماندنی

میخوانمت تا دلم آرام بماند


شعر در مورد دریا

شبیهِ ساحل،

آغوش باز کن،

تا خیالِ دریا بودن کنم!

خدایم باش تا با شعر عبادت ‌شوی!

مجنون بخوان مرا تا قاب بگیرم صدایت را‌!

حالا دیگر از سینه ی دیوار هم

نجوایِ دوستت دارم ‌می آید!

بیشتر دیوانگی کنم…

با من، ما می شوی؟


اشعار با موضوع دریا

مبین ز موج تهیدست خوار دریا را

که روی کار بود پشت کار دریا را


خانه از سیلاب اشکم همچو دریا بود و من

خوابگه از موج دریا، چون حبابی داشتم


هر جا که اشکم تاخته آهم علم افراخته

هامون ز دریا ساخته، دریا به هامون ریخته


اشعار با موضوع دریا

قطره کز دریا برون آید همی

چون سوی دریا شود دریا شود


تصویر قشنگی ست

برخورد موج با صخره

در یک غروب زیبا

اما …

تا اسیر دریا نشوی

نمی فهمی چه جهنمی ست این زیبایی


اشعار با موضوع دریا

دریا شده است خواهر و من هم برادرش

شاعـــرتر از همیشه نشستـــــم برابرش

خواهر سلام! با غزلــی نیمه آمدم

تا با شما قشنگ شود نیم دیگرش


شبیه باران بر دریا

بیهوده به تو فکر می کنم

و سهم بیشتری

از قدم زدن در پیاده رو را

مال خودم می کنم

مثل یک پدر

دست های دلم را به دست می گیرم

و در کوچه ها تاب می خوریم

به پارک

سینما

به بلندترین نقطه ی شهر

فرقی نمی کند

اصلا به هرجایی که تو بودی باید رفت

دلم

مثل غروب جمعه

همه جا دلگیر است


من و تو ساحل و دریای همیم – اما نه!

ساحل این قدر که در فاصله با دریا نیست


فانوس این خانه عاشقانه می سوزد

گردباد هم که باشی

خاموش نخواهم شد

دریا با جزر می رود

که با مد بازگردد

یا جزر باش، یا مد

این کشتی شکسته

باید به ساحل برسد.