مجموعه ای از اشعار زیبا در مدح حضرت علی و توصیف امیرالمومنین (ع) با شعر بلند و کوتاه از شاعران ایرانی را در این بخش آریا مگ بخوانید.
اشعار حضرت علی (ع)
علی ای شروع غزل ز تو
دل شیعیان ز ازل زتوعلی ای که ناد علی ز ما
شده کار ما همه حل ز توعلی ای نگاه به من ز من
همه منتظر که محل ز توعلی ای اباالحسن حسین
قمر العشیره ی یل ز توعلی ای حماسه ی ایزدی
همه برد جنگ جمل ز توعلی ای خلیل تبر به دوش
سر لات و منات و هبل ز توعلی ای علی در شهر علم
بر و بام و کوی و محل ز توعلی ای موذن فاطمه
و جنات خیر عمل ز توعلی ای به فاطمه متکی
همه شام قدر عمل ز توعلی ای ز کوثر باغ هو
گل یاس او ز بغل ز توعلی ای که ساقی کوثری
همه جام شیر و عسل ز توبلغ العلی به تو یا علی
کشف الدجی به تو یا علیغلام رضا فاتحی
علی آن شیر خدا شاه عرب
الفتی داشت با این دل شبشب ز اسرار علی، آگاه است
دل شب محرم سر الله استشب علی دید به نزدیکی دید
گر چه او نیز به تاریکی دیدشاه را دید به نوشینی خواب
روی بر سینه دیوار خرابقلعه بانی که به قصر افلاک
سر دهد ناله زندانی خاکاشکباری که چو شمع بیزار
میی فشاند زر و میی گرید زاردردمندی که چو لب بگشاید
در و دیوار به زنهار آیدکلماتش چو در آویزه گوش
مسجد کوفه هنوزش مدهوشفجر تا سینه آفاق شکافت
چشم بیدار علی خفته نیافتروزه داری که به مهر اسحار
بشکند نان جوین افطارناشناسی که به تاریکی شب
میی برد نان یتیمان عربتا نشد پردگی آن سر جلی
نشد افشا که علی بود علیشاهبازی که به بال پر راز
می کند در ابدیت پروازشهسواری که به برق شمشیر
در دل شب بشکافد دل شیرعشقبازی که هم آغوش خطر
خفت در خوابگه پیغمبرآن دم صبح قیامت تأثیر
حلقه در شد از او دامنگیردست در دامن مولا زد در
که علی بگذرد از ما مگذرشال می بست و ندایی مبهم
که کمربند شهادت را محکمپیشوایی که ز شوق دیدار
می کند قاتل خود را بیدارماه محراب عبودیت حق
سر به محراب عبادت منشقمی زند پس، لب او کاسه شیر
می کند چشم اشارت به اسیرچه اسیری که همان قاتل اوست
تو خدایی مگر ای دشمن دوستدر جهان این همه شر و همه شر
ها علی بشر کیف بشرکفن از گریه غسال خجل
پیرهن از رخ وصال خجل” محمد حسین شهریار”
اشعار بلند حضرت علی (ع)
علی شبیه کسی نیست جز خداوندش
همان خدا که نبوده ست و نیست مانندشکسی که حبل خدا بوده، هست و خواهد بود
کسی که هر چه شود با خداست پیوندشکسی که قبله نما رو به او توقف کرد
کسی که «فزت و ربالعلیست» سوگندشتمام هستی عالم به روی دوش علی ست
مدار چرخش افلاک نیز سر بندشمیان معرکه هرگز ندید چشم کسی
که ذوالفقار کند تکیه بر کمربندشخدا به دست علی نه، به دست خود روزی
دری که مانع اسلام بود را کندش« جمال وجه خدا واحد است » این یعنی:
علی ست اخم خدا و علی ست لبخندشحمزه محمدی
ستایش حق میکنم خدای دادار را
سپاس نعمای او خدای دادار رامدح علی بر زبان حیدر کرار را
خلیفه و جانشین احمد مختار راولی دادار حق علی عمران لقب را
ید الله آمد ورا ز حق به اصل و نصبیبق در اسلام شد نمود حق را طلب
فکند از پا همه عدو و اشرار را
از عمق دل خویش جلی می گوییم
با نغمه ی بین المللی می گوییم
یک روز می آید که به گرد کعبه
کوری عدو علی علی می گوییمتوحید شالچیان ناظر
هو یا امیر المومنین
ای وجه رب العالمین هو یا امیر المومنین
ای قبله ی اهل یقین هو یا امیر المومنینراه طلب پویم تو را در هر کجا جویم تو را
در هر نفس گویم چنین هو یا امیر المومنینخیل ملائک لشکرت ،تاج ولایت بر سرت
مُلک حَقت زیر نگین هو یا امیر المومنینتو جان پاک مصطفی وصف تو از قول خدا
آیات فرقان مبین هو یا امیر المومنیناول تویی،آخر تویی، یاور تویی، ناصر تویی
بر اولین و آخرین هو یا امیر المومنیناز بهر خدمت روز و شب، اِستاده با عجز و ادب
بر درگهت روح الامین هو یا امیرالمومنینسوی محبان کن نظر، محفوظشان دار از خطر
ای حب تو حصن حصین هو یا امیر المومنیندارد صغیر بی نوا بر آستانت التجاء
مگذارش از محنت غمین هو یا امیر المومنینصغیر اصفهانی
تا صورت پیوند جهان بود، على بود / تا نقش زمین بود و زمان بود، على بود
شاهى كه ولى بود و وصى بود، على بود / سلطان سخا و كرم و جود، على بود
هم آدم و هم شیث و هم ادریس و هم الیاس / هم صالح پیغمبر و داوود، على بود
هم موسى و هم عیسى و هم خضر و هم ایوب / هم یوسف و هم یونس و هم هود، على بود
مسجود ملائك كه شد آدم ز على شد / آدم كه یكى قبله و مسجود، على بود
آن عارف سجاد كه خاك درش از قدر / بر كنگرهى عرش بیفزود، على بود
هم اول و هم آخر و هم ظاهر و باطن / هم عابد و هم معبد و معبود، على بود
آن لحمك لحمى بشنو تا كه بدانى / آن یار كه او نفس نبى بود، على بود
موسى و عصا و یدبیضا و نبوت / در مصر به فرعون كه بنمود، على بود
چندانكه در آفاق نظر كردم و دیدم / از روى یقین در همه موجود، على بود
خاتم كه در انگشت سلیمان نبى بود / آن نور خدایى كه بر او بود، على بود
آن شاه سرافراز كه اندر شب معراج / با احمد مختار یكى بود، على بود
آن قلعهگشایى كه در قلعه خیبر / بركند به یك حمله و بگشود، على بود
آن گرد سرافراز كه اندر ره اسلام / تا كار نشد راست نیاسود، على بود
آن شیر دلاور كه براى طمع نفس / بر خوان جهان پنجه نیالود، على بود
این كفر نباشد سخن كفر نه این است / تا هست، على باشد و تا بود، على بودجلال الدین محمد بلخى (مولوى)
امید دل
علی تنهاست مولود عزیز خالق اکبر / که از دیوار، مهمان شد نه مثل انبیا از در
علی تنهاست نوزادی که گوید: باز کن مادر / ید از قنداق تا گویم هزاران ذکر بر داور
علی تنهاست یاور در میان قوم پیغمبر / که شد در دعوت اول، وزیر و وارث و سرور
علی تنهاست مومن، عین کشف پرده آخر / علی تنهاست مردِ اول مومن به پیغمبر
علی تنهاست باب علم، هر کاو طالب است از در / علی تنهاست باب حِطّه، داخل کی شود کافر؟
علی تنهاست صاحب، منزلت، هارون پیغمبر / علی تنهاست میزان عمل در وادی محشر
علی تنها احب خلق، نزد خالق اکبر / کنار سفره طائر شده مهمان پیغمبر
علی تنهاست همسر، از برای دخت پیغمبر / علی تنها برادر، بر نبی طاهر و اطهر
علی تنهاست در صلبش تمام نسل پیغمبر / علی تنهاست در مرگِ تمام خلق در محضر
علی تنهاست قالع، درب خیبر را بسانِ پر / علی تنهاست صابر تا حسینش خیره شد بر در
علی تنهاست ساقی، تشنگان را بر لب کوثر / علی تنهاست حامی از برای کوثری دیگر
علی تنهاست مظلومی که شیران عرب را سر / علی تنهاست محبوبی که بغض او نفاق آور
علی تنهاست تنها در درون بیت بی همسر / علی تنهاست صابر صبر او ایوب را مادر
علی تنهاست کرّاری که حقاً غیر فرّار است / زره در پشت، بی کار است اگر باشد برِ حیدر
علی تنهاست قاطع، شیرهای کافران را سر / علی تنهاست عادل، کی ربود از مور، حتی پر
علی تنهاست استاد از برای میثم و بوذر / علی تنهاست سلمان پرور و هم مالک اشتر
علی تنهاست منفق، مال خود در سرّ و در منظر / علی آیات نجم و طور، میثاق، انما المنذر
علی کشاف کُربتها، قسیم جنت و کوثر / مُعز الاولیاء و قُدوه اهل کسا حیدر
علی فجار را قاتل، علی ابرار را سرور / علی داماد پیغمبر، به دامان نبی پرور
علی صدیق اکبر او، علی فاروق اعظم او / علی بئر معطل او، که بر چاهی نماید سر
علی را بوتراب آمد به عشقش آفتاب آمد / فصاحت را تمام آمد، خطابت را کمال و فرّ
علی داعی، علی شاهد، علی هادی، علی حاضر / علی راضی و مرضی و رضی و مرتضی حیدر
امیرالمومنین حیدر، ابوالسبطینِ پیغمبر / ابوالریحانتین از دیده بینای آن سرور
علی تنهاست ساجد، سجدهاش سجاده را باور / علی تنهاست راکع، در رکوعش داده انگشتر
علی تنهاست عادل، عِدل عدلش عدل پیغمبر / علی تنهاست صادق، صدق او صدیقه را باور
علی تنهاست بر مومن، امیر اول و آخر / علی تنهاست بر مسلم، پدر، با خون فرقِ سر
علی تنهاست منصوب نبی الآخرین اول / علی تنهاست مقتول شقی الآخرین آخر
علی تنهاست امید دل غمدیده جعفر / به امر ناب پیغمبر به عشق سوره کوثر“سید جعفر علوی”
ز كوى شاه اولیاء
نظر به بندگان اگر، ز مرحمت خدا كند / قسم به ذات كبریا، ز یُمن مرتضى كند
خدا چو هست رهنمون، مگر دگر چرا و چون / كه او كند هر آنچه را كه حكمت، اقتضا كند
ز قدرت یداللّهى، كسى ندارد آگهى / وسیلهاش بود علىّ، خدا هر آنچه را كند
به جنگ بدر و نهروان، علىّ است یكّه قهرمان / نِگر كه دست حقّ عیان، قتال اشقیا كند
به روى دوش مصطفى، نهد چو پاى مرتضى / نگر به بت شكستنش، كه در جهان صدا كند
به رزم خندق و اُحد، به قتل عمرو و عبدود / خدا بدستِ دست خود، لواى حقّ به پا كند
چو افضل از عبادت خلایق است ضربتش / علىّ تواند این عمل، شفیع ما سوى كند
به پیشگاه كردگار، ز بس كه دارد اعتبار / دیون جمله بندگان، تواند او ادا كند
نماز بى ولاى او عبادتى است بى وضو / به منكر على بگو، نماز خود قضا كند
هر آن كه نیست مایلش، جفا نموده با دلش / بگو دل مریض خود، به عشق او شفا كند
على است آن كه تا سحر، سرشك ریزد از بصر / پى سعادت بشر، ز سوز دل دعا كند
على انیس عاشقان، على پناه بى كسان / على امیرمؤمنان، كه مدح او خدا كند
پس از شهادت نبىّ، كه را سزد به جز على / كه تا به حشر آدمى، به كارش اقتداء كند
قسیم نار و جنّتش، ترازوى محبّتش / كه مؤمنان خویش را، ز كافران جدا كند
گهى به مَسند قضا، گهى به صحنه غزا / گهى به جاى مصطفى، كه جان خود فدا كند
على است فرد و بى نظیر، على مجیر و دستگیر / كه نام دلگشاى او، گره ز كار وا كند
ز كار قهرمانیش، پر است زندگانیش / نگین پادشاهیش، به سائلى عطا كند
امیر كشور عرب، ثناكنان، دعا به لب / برد طعام نیمه شب، عطا به بینوا كند
ز كوى شاه اولیاء، كه مهر اوست كیمیا / كجا روى بیا بیا، كه دردها دوا كند
ای قبله دلها
سالیست که من دوختهام چشم به راهی / آن ماه که هر سال کند جلوه چو ماهی
خورشید ولایت به رحب چهره عیان کرد / خورشید نتابیده چنین خوب به ماهی
ای قبله دلها افق کعبه بیارای / بهتر ز تو بر قدرت حق نیست گواهی
هم عشق خبر داد ازین مسئله / هم عقل جز حب تو دیگر نتوان یافت پناهی
هر جا که روم نام تو بی خویشتن آنجا / چون سائل آشفته نشینم سر راهی
جان آوردم مژده که در جمع احباست / از عین عنایت به منت نیز نگاهی
آنگاه کنم فخر به عالم که نباشد / چون بنده گدایی و به کردار تو شاهی
نامت به زبان جاری و از شوق نماندهست / در دیده و در سینه دگر اشكی و آهی
روشن به امید است دل امروز که فردا / شاید تو شفاعت کنی از نامه سیاهی
در راه ولایت شدهام رهرو و دانم / زین ره نتوان یافت به حق بهتر راهی
اصل شجر خلقت دینست هراسش / در سایهات ار هست پناهنده گیاهی
با لطف تو چون کویم هر چند که باشم / سرگشته به طوفان بلا چون پر کاهی
در آن گه گنهکارم و اندیشه ندارم / آخر بشرم چون نکنم هیچ گناهی؟
یأس از کرم دوست گناهست و مرا نیست / آری همه هست گنهبخش الهی
اسلام به شمشیر و به تدبیر تو را راست / در جنگ چو آیی تو چه حاجت به سپاهی
ما را به ولای تو ز ما هست اگر خود / هرگز نپسندیدی از دهر ز ماهی
دلداده شوم من، از آن روی که طبعم / خوش مدح علی ساز کند گاه به گاهی“دکتر ناظرزاده کرمانی”