جملات ویژه افراد سینگ و متن های خاص برای مجردها و تنهای این افراد را در این بخش آریا مگ آماده کرده ایم.
متن و جملات تنهایی سینگل ها
تجملات هیچوقت جاذبهای برایم نداشت؛ چیزهای ساده را دوست دارم، کتابها را، تنهایی را، یا بودن با کسی که من را میفهمد !
گل که باشی ؛ باغبانها دست چینت میکنند
سنگ باشی میتراشند و نگینت میکنند …هرگز از این پیله تنهایی ات غمگین نباش ؛
روزگاری میرسد ؛ فرش زمینت میکنند !!!چوب خشکی در بیابان باش ؛ اما مرد باش
چوب نامردی اگر در آستینت میکنند …ای درخت پیر ؛ بر این شاخه ها دل خوش نکن
چون که با دست تبر ؛ مطبخ نشینت میکنندنیشخند دوستان از زخم دشمن بدتر است
آشنایان بیشتر اندوهگینت میکنند ..
نگاه ِخسته ات را لحظه ی دیدار … می بوسم
و دست ِلحظه ها را که ازغمت سرشارمی بوسمتمام خاطراتی را که بعد از سال ها دوری
به روی غصه هایم می شود آوار … می بوسم .در این تنهایی ِ بی رحم و … از تصویر تو ِ لبریز
سکوت ِعشق را ، در قاب ِ بر دیوار … می بوسم.چه حزن انگیز می آیی … و از هُرم نفس هایت
مسیر اشک هایت را شبی غم بار …. می بوسم .اگرچه دوری و غم های تو شیرین نخواهد بود
لب ِاین شوکران را از سر ِ اجبار می بوسم.
ادمای قوی تو تنهایی شون اشک میریزن..
متن تنهایی برای افراد تنها
غمِ چشم های تو …
غم آبی دریاهاست….
و من ماهی قرمز کوچکی که …
تا تنهایی تُنگ بیشتر نخوانده ام…
جایی باید باشد
غیر از این کنج تنهایی
تا آدم گاهی آنجا جان بدهد!
مثلا آغوش تو…
جان می دهد برای جان دادن..
اینو همیشه یادت باشه ؛
خودش باید ارزشتو بدونه نه اینکه تو بدویی
بجنگی، حرص بزنی تا ثابت کنی جایگاهتو …
باید یاد بگیری ترس از تنهایی احمقانه ترین دلیل باقی
موندن تو یه رابطه پوچ و بیهودس ….!
بهار جوانیم پاییزیست ازغم تنهایی
پرسیدند بدترین درد کدومه؟
یکی گفت: عاشقی
یکی گفت: تنهایی
یکی گفت: دلتنگی
یکی گفت: فقر
اما هیچکس نگفت:
پیرشدنِ پدر و مادر!
قدر گنج های زندگیمان را بیشتر بدانیم.
هر وقت احساس کردی تنهایی بدون تقصیر خوبیاته…
اشعار ویژه افراد سینگل
زن ها فریب کارترینند
همه چیزشان را پنهان می کنند
تنهایی را
دلتنگی را
گریه ها را
دوست داشتن را
زن ها قویترینند
هنگام شکستن صدایشان در نمی آید
درد که دارند به خود نمیپیچند
نهایت تسکین درد یک زن
گریه های یواشکی ست…
در این برهوت تنهایی
زیر آوار بی قراری ها
و در تنگنای شب های بی پایان
دلم واژه ایی از جنس “تــــو”
را میخواهد.
سر بربالش بیتاروپود رویاهایم بگذاری و
آرام کنی این دلواپسی های مطلق را…
نقاشی هایم…
همیشه در نقاشی هایم یک چشم بود و یک ابرو که هیچگاه جفت نشد….
وصورتی که نیمی از آن را موهایی بلند پوشانده بود…
ولبخندی کج و بی روح…با نگاهی پراز تردید…
نمیدانم…شاید همیشه این من بودم در نقش های من!!…
شاید…این منه تنهای خویش بودم
که بازبان بی زبانی تنهایی پنهان شده در لابلای موهای ژولیده
خویش را بر دل کاغذی سفید به نمایش میگذاشتم….
چقدر تلخ است آدم به تنهایی خود اعتراف کند…
به دیدارم بیا هر شب، در این تنهایی ِ تنها و تاریک ِ خدا مانند
دلم تنگ است
بیا ای روشن، ای روشنتر از لبخند
شبم را روز کن در زیر سرپوش سیاهیها
دلم تنگ است
بیا بنگر، چه غمگین و غریبانه
در این ایوان سرپوشیده، وین تالاب مالامال
دلی خوش کردهام با این پرستوها و ماهیها
و این نیلوفر آبی و این تالاب مهتابی
بیا ای همگناه ِ من درین برزخ
بهشتم نیز و هم دوزخ
به دیدارم بیا، ای همگناه، ای مهربان با من
که اینان زود میپوشند رو در خوابهای بی گناهیها
و من میمانم و بیداد بی خوابی
در این ایوان سرپوشیدهٔ متروک
شب افتاده ست و در تالاب ِ من دیری ست
که در خوابند آن نیلوفر آبی و ماهیها، پرستوها
بیا امشب که بس تاریک و تنهایم
بیا ای روشنی، اما بپوشان روی
که میترسم ترا خورشید پندارند
و میترسم همه از خواب برخیزند
و میترسم همه از خواب برخیزند
و میترسم که چشم از خواب بردارند
نمیخواهم ببیند هیچ کس ما را
نمیخواهم بداند هیچ کس ما را
و نیلوفر که سر بر میکشد از آب
پرستوها که با پرواز و با آواز
و ماهیها که با آن رقص غوغایی
نمیخواهم بفهمانند بیدارند
شب افتاده ست و من تنها و تاریکم
و در ایوان و در تالاب من دیری ست در خوابند
پرستوها و ماهیها و آن نیلوفر آبی
بیا ای مهربان با من!
بیا ای یاد مهتابی!
بیا که سخت دلتنگم …
بیا که سخت غمگینم ..
متن تنها بودن افراد سینگل
حاکم نیستی ولی محکومم کردی به تنهایی!
بعضی از تنهایی ها درمان ندارد
پوک میکند…
تکه هایی از وجودمان را حذف میکند
بعضی از تنهایی ها فقط یک درمان دارد،
که باشد،بیاید،بما
عشق تو
شوخی زیبایی بود که خداوند با قلب من کرد !
زیبا بود امّا شوخی!!!!
حالا . . .
تو بی تقصیری !
خدای تو هم بی تقصیر است !
من تاوان اشتباه خود را پس میدهم . . . !
تمام این تنهایی
تاوان « جدّی گرفتن آن شوخی » بود
در غمگین ترین غروب روز جمعه
وقتی از دست این آدم ها دل زده میشـوی
تمامِ روزنه های احساستـــ رسوب میـبندد
تنهایی در اعماقِ جانت ته نشین میشود و
دیگر هیچ نگاهی برای یک اتفاقِ خوب
حالِ دلت را تکان نمیدهد
ک پنجره برای دیدن،
یک پنجره برای شنیدن،
یک پنجره که دست های کوچک تنهایی را
از بخشش شبانه ی عطر ستاره های کریم
سرشار میکند
و می شود از آنجا
خورشید را به غربت گل های شمعدانی مهمان کرد.
یک پنجره برای من کافی است…
تو با دلم چرا؛ با عشقم بگو چرا ؟؟
چرا رفتی و وفا نکردی ؟!…
چی خواستیم و چی شد ؟!
چرا رفتن عادی شد ؟؟
تو به این دلم نگاه نکردی …عاشقم؛ به جون جفتمون قسم …
عاشقم میدونی خیلی بی کسم …
این دلم همیشه بی قرار توئه …عاشقم به جون جفتمون قسم …
عاشقم میدونی خیلی بی کسم …
فکر تو همش توی سرم میدوئه …تنهایی دردمه؛ اینو میدونن همه …
تو با این دلم بگو چه کردی ؟!…
تو رفتی؛ با دلم تو بی مرامیات ولم …
دیگه جا نذاشتی واسه دردی …
پشتسر گذاشتن بحرانهای زندگی،
ازدستدادن آدمها یا رابطههای خوب، دوامآوردن،
پذیرفتن، گریستن، تسلیم شرایط شدن،
بهدوش کشیدن تنهایی،
همهٔ اینها، یک روزی،
یک عصری،
وقتی مشغول نوشیدن چای هستی،
به تو میفهماند آنقدر بزرگ و قوی و غمگین شدهای که بهراحتی همهٔ اینها را پشتسر گذاشتهای و هنوز زندهای… هنوز فردا را انتظار میکشی و از چاینوشیدن لذت میبری.
همهٔ اینها نشانت میدهد، هر دردی تو را نکشد، قویترت میکند.
کُجا بی من سفر کردی
که بی تو من یه پاییزم
چُنان افتاده ام از پا
که دیگه بر نمی خیزم
تو رفتی و تمومِ شهر
مثِ قلبم سیاه پوشه
دلی که با تو سَر می کرد
با تنهایی هماغوشه
نِگاتو پُشتِ سر بِنداز
ببین جُز غم نَموند از من
به جُز خُفاشِ تقدیرَم
واسه این عشق نَخوند از من
اگه تقدیرِ من اینه
بِزن تیغو که راحت شَم
نَذار بینِ دل و مُردم
از این بیشتر بی حُرمت شَم
چی می خواستیم ولی چی شد
رفیقِ نیمه راهِ من
چه زود دل کَندی و رفتی
مگه چی بود گُناهِ من
اگه دوس داشتَنت جُرمه
چرا عشقو خدا داده
واسه ممنوعه ها هر شب
یه اشکِ بی صدا داده
حال دلت که خوب باشد
پاییز می شود قشنگ ترین فصل
ترافیک می شود واقعیت زندگی شهری
کار پر مشقت، جوهر مردانگی
و تنهایی، تمرین خودسازی
امان از وقتی که حال دلت خوب نباشد
مرور خاطرات؛
احمقانهترین جنایتیه که آدم در حق خودش میکنه…
Ağacın en yuksek dalı Yalnızlığın halini daha iyi anlar Sanki büyüdükce daha yalnız kalırlız Gerçekten? Tanrı büyüklükten yalnızmış Yoksa yalnızlıktan büyükmüş
تنهایی را بلند ترین شاخه ی درخت بهتر میفهمد، انگار هر چه بزرگتر میشویم تنهاتر میشویم
راستی خدا از بزرگی، تنهاست یا از تنهایی، بزرگ
تحمل تنهایی
بهتر از گدایی محبت
چه میدانی با من چه کردی بخند زیبا رو حق تو خنده است و حق من تنهایی و گوشه نشستن و نگاه کردن است
در زندگی
همیشه انتخاب هایِ بهتری هست
کافی ست از ترسِ تنهایی
به هر تنی ، تَن ندهی …
عصر پاییـز ؛
خاطرات نم ڪَرفتہ
در حوالی دهڪدهے تنهایی
در این شهر مغرور
عریان از هرچہ زیبایی
ڪودتایی در دل دیوانہام
هویداست
رقص ڪنان بہ دیار عشق
ڪوچ خواهم ڪرد ..!!
در این برهوت تنهایی
زیر آوار بی قراری ها
و در تنگنای شب های بی پایان
دلم واژه ایی از جنس “تــــو”
را میخواهد
سر بربالش بیتار و پود رویاهایم
بگذاری و
آرام کنی این دلواپسی های مطلق را…
در نگــاهت خـــوانــده ام غـــرق تمنایی……….. هنوز گر چه در جمعی ولی تنهای تنهایی هنوز
دستت را بوسیدم
پاییزبودو برگهای خیابان
دستت رابوسیدم
من بودم و عریانی عشق
دستت را بوسیدم
دلم لرزید…..
پاییز فصل رفتنهاس
فصل
باران
فصل برگ ریزان
فصل
تنهایی
فصل خواستنهای خیالی فصل خاطرات رفته فصل خالی
فصل زرد
پاییززززز…..
اینقدر تنهایی کشیدم گه دیگه بودو نبودتون مهم نیست برام
پُر غرور می رفت
طوری که انگار
همه صف کشیده بودند برای داشتنتش
آخرین باری که دیدمش
او از تنهایی دق کرده بود و
من از نداشتنش
اگر آفتاب از لای پنجره سرک نمی کشید؛
هنوز فکر می کردم شب است!
و من در خواب کابوس های بی تو
غرق می شدم!
سهم صبح بخیر های من، چه می شود؟!
تا به کی نبودنت را
پشت این پرده ها ناپدید کنم؟!
تا کی خورشید بالا بیاید به زمین بوسه زند،
و من در حسرت بوسه ای،
به تنهایی سلام دهم؟!
وقتی تنهاییم
دنبال دوست می گردیم
پیدایش که کردیم،
دنبال عیب هایش می گردیم
وقتی که از دستش دادیم،
در تنهایی
دنبال خاطراتش می گردیممراقب قلب ها باشیم
هیچ چیز آسان تر از قلب نمی شکند