مجموعه ای از اشعار بلند ماه رمضان و تبریک این ماه با مضامین احساسی و مذهبی را در این بخش مجله آریا قرار داده ایم با ما همراه باشید.

شعر بلند ماه رمضان

به به که بیامدست ماه رمضان

ماهی که بود اشرف ایام زمان

ماهی که درآن شدست واجب روزه

از روزه شود سیاه روی شیطان

ماه رمضان خدای مهماندار است

دعوت شده بنده برسر سفره وخوان

ماه رمضان دعا پذیرفته تر است

فصلی چو بهار آمده برقرآن

ماه رمضان زخوردن امساک شود

همراه دهان روزه بود چشم وزبان

ماه رمضان لیله ي قدری دارد

نازل شده قرآن پیمبر در ان

این شب به یقین بهترین شب باشد

همسنگ هزار ماه این شب را دان

ماه رمضان چوگیرد آرام دلت

با یاد خدا گناه خود را سوزان

باران زسحاب رحمت حق ریزد

لبریز شود جام وجود از ایمان

در موقع افطار ملایک گویند

تبریک به روزه دار، از پیروجوان

اي بنده مده فرصت این ماه زدست

راضی تـو نما زخود خدای رحمان

«اسماعیل تقوایی»


نوروز دل مومن، ماه رمضان آمد
آن شوق ز جان رفته برگشته به جان آمد
آریم دمی تا یاد از فصل خزان خود
این ماه بهارستان هنگام خزان آمد
چون سیلی آگاهی بر گوش گران ما
این ماه دل آگاهی چون بانگ اذان آمد
تا عقل به کار آرد، تا عشق به بار آرد
گویا که چو «بسم الله» از دل به زبان آمد
شیرینی ناتکرار دارد همه اوقاتش
این ساعت ناتکرار تکرار چه سان آمد
پیغام خدا آید از بهر پیمبرها
پیغام خدا این دم بهر همگان آمد

ارباب قربان


تـو كه هر ماه رمضون دلم رو مجنون مي‌كني

با يه عالمه گناه باز مـن و مهمون مي‌كني

گاهي با چشم پوشي‌هات دلم رو مديون مي‌كني

گاهي با رحمِ نگات مـن و پشيمون مي‌كني

مي‌خوام از حوض وفا كاسه‌‌‌هامو پر بكنم

شب قدره اومدم از تـو تشكر بكنم

نعمتي دادي به مـن با تـو تكلّم بكنم

با نماز و با دعا غصه‌هام و گم بكنم

چشمام و با بارون توبه ترنّم بكنم

پيش دل قرب تـو رو خدا، تجسّم بكنم

اومدم تا اين كه از تـو خداجون جدا نشم

ديگه مثل قديما بنده‌ي بي وفا نشم

يادمه توبه‌ اي كه سال گذشته بسته‌ام

بعد چند لحظه تـو گرداب خطا نشسته‌ام

آينه‌ي توبه رو با سنگ گناه شكسته‌ام

حالا از توبه شكستن بي قرار و خسته‌ام

مي‌شه امشب مـن و دور از غم رسوايي كني

قطره‌ اي دل دارم اون رو دلِ دريايي كني


اشعار بلند ماه رمضان

اشعار زیبای ماه رمضان

میگن که ماهِ رمضون

ماه مناجات و دعاست

میگن که بهترینْ زمان

برای صحبت با خداست

تا با تـو خلوت نکنم

این دلم آروم نمیشه

میخوام باهات حرف بزنم

یه جورایی روم نمیشه

روم نمیشه… آخه خودت

بگو که از کجا بگم

چـه جوری با کوهِ گناه

خدا خدا خدا بگم

لنگون و لنگون اومدم

می‌بینی خسته اومدم

حق داری رام ندی، بازم

توبه شکسته اومدم

حق داری رو بگردونی

آلوده دامن اومدم

مشکلی نیست، فقط بدون

گفتی بیا، مـن اومدم

میخوای بزن، میخوای نزن

فقط نگو تنهام بذار

مـن خودمم خسته شدم

یه راهی پیش پام بذار

میگن میخوای آدم بشی

باید بری کرببلا

بی اختیار داد میزنم

امام رضا، امام رضا

پنجره فولاد رضا

برات کربلا میده

هر کی میره کرببلا

از حرم رضا میره

«عبدالله باقری»


شب رفت و نسیم سحر آهسته روان شد
«از خواب گران خیز»، که گلبانگ اذان شد
با خویش جهاد آورم، المنت و الله
یاران خدا، ماه شریف رمضان شد
در ماه شریفم، به خدا، از خودم آزاد
از چون و چرا رسته و از درد و غم آزاد
چندیست، که در فکر دل خود شده ام من
دور از همه هنگامه ز فکر شکم آزاد
این نفس خداداد بود سنجش ایمان
هان، تا نکنی یک سر مو لغزش ایمان
گر پنج خواس من و تو روزه نگیرد
یک روزه ی تن نیز بود کاهش ایمان
ای آنکه نهان روزه و ایمان بشکستی
یک لحظه به چشم دل خود بین که که هستی؟
تو مست خودی، مست خدا نه، چه بگویم
در جام دلت باده مهرش نپرستی
آن روز مبادا نشناسیم خدا را
آن روز مبادا، که شریعت زده باشیم

عالمخان عصمتی


رمضان ماه زخلق ببريدن

غير حق از همه ی ي كس ببريدن

رمضان ماه به حق پيوستن

رشته‏ى غير خدا بگسستن

رمضان، درد همه ی ي دوا شود

شيعه از رنج و بلا رها شود

رمضان، بر همه ی ي اين نظر بود

از گناهان همه ی ي را حذر بود

رمضان ماه عطاى اهل بيت

واسطه بين خداى اهل بيت

رمضان ماه خدا، ماه على

همه ی ي جا ذكر علىٌ منجلى

رمضان بر لب مـا زمزمه است

ذكر مولا به لبان همه ی ي است

رمضان ماه على و فاطمه است

ماه درد و ماتم شيعه همه ی ي است

رمضان ماه على شيرخدا

همسر پاكْ سرشتِ زهراست

رمضان ماه نشان غربت است

بهر شيعه لحظه‏هايش حكمت است

رمضان ماه شهادت على است

شرح اين ماه، روايت على است

«محمدرضا صادق زاده»


اشعار بلند ماه رمضان

ماه رمضان اي مه زیبای خدایی

هرگه که بیایی همه ی ي را شادنمایی

مهمانی حق باشی و مـا هم همه ی ي مهمان

بنشسته سر سفره که تـو رو بنمایی

شادم زعطا گشتن ادراک حضورت

یک بار دگر از همگان دل بربایی

توماه صیام هستی وما بنده صائم

درگاه امیدی تـو واسباب رجایی

قرآن خدا را به یقین فصل بهاری

با خواندن ان قلب بیابد چـه جلایی

باشد شب قدری به شبهای تـو مستور

در بین لیالی بکند جلوه نمایی

به به زسحر ها که گه راز ونیازست

افطار دهد بردل صائم چـه صفایی

با تـو بگشودست خدا باب بهشتش

الحق که تـو مستوجب هر گونه ثنایی

هر روز تـو، رحمان بدهد بارش رحمت

خالی نگذارد ز کرم دست دعایی

صدشکر دگربار شدم ساکن شهرت

تـو ماه درخشان همه ی ي ارض وسمائی

«اسماعیل تقوایی»


جمع بشید عاشقای ماه رمضون

مهمونی داره خدای مهربون

غنی و گدا رو دعوت می کنه

همه ی ي عاشقا رو دعوت می کنه

این چـه سفره ايِ که دل می بره

صاحب سفره بدارم می خره

چی بگم که سفره خیلی با صفاست

صاحب سفره مـا امام رضاست

سفره عطرش ز گلای یاسشه

سقای سفره عمو عباسشه

اي خدا یه قلب با صفا می خوام

مـن دیگه برات کربلا می خوام

دوست دارم برم تا بین الحرمین

جون بدم برای اربابم حسین

اي حسین جان به فدای سر تـو

مـن به قربون لب اطهر تـو


تشنه‌ام این رمضان تشنه‌ تر از هر رمضانی

شب قدر آمده تا قدر دل خویش بدانی

لیلة القدر عزیزی‌ست بیا دل بتکانیم

راستی روزه مگر چیست؟ همین خانه‌تکانی

ماه کنعان! ندهد سلطنت مصر فریبت

تـو چرا مثل پدر نیستی اي یوسف ثانی؟

نیست تقصیر عصا، معجزۀ موسوی‌ات نیست

کاش می‌شد که شعیبت بپذیرد به شبانی

بی‌نشانان زمین، زنده‌به‌گوران زمانیم

همه ی ي همسایۀ مرگیم، همین است نشانی

«علیرضا قزوه»