زیباترین سخنان عاشقانه حاوی متن های پر احساس و رمانتیک برای عشق را در این بخش مجله آریا گردآوری کرده ایم و امیدواریم که مورد توجه شما عزیزان قرار بگیرد.
جملات و سخنان عاشقانه زیبا
دلتنگی یک شبهایی را، هیچ خیابانی گردن نمیگیرد! تاریکی یک شبهاییرا هیچ مهتابی روشننمیکند، گردو غبار یک شبهایی را هیچ بارانی شستشو نمیدهد! و تمام این شبها را نبودن تو رقم میزند..
از خدا دیگر هیچ نمیخواهم ، دیگر هیچ آرزویی ندارم ، رویایم را میخواستم که به آن رسیدم ، دنیا را میخواستم که آن را به دست آوردم ، رویایی که همان دنیای من است، و تویی که همان دنیای منی….
در اوج آسمان به دنبال تو ، هر جا میروی باز هم یکی هست به دنبال تو
تویی که در قلب منی و منی که همیشه فدای توام
دیگر به دنبال بهترین ها نیستم ، من شیفته آن خوبی های توام
سخن کوتاه عاشقانه در مورد عشق
روزهای با تو بودن گذشت و رفت ، هر چه بینمان بود تمام شد و رفت ، عشقت را به خاک سپردم و قلبت را فراموش ، اما هنوز آتش غم رفتنت در دلم نشده خاموش!
بیا با هم یک تصویر زیبای دیگر از عشق بکشیم ، تصویری مثل آن نقاشی دیروز
تا به یادگار بماندو این یادگاری مثل یک خاطره بماند ، تا ما نیز مثل خاطره ها باشیم ، نه خاطره ای از گذشته ، خاطره هایی شیرین از هر روز زندگی مان که همیشه تا ابد در قلبمان به یادگار بماند!
نمیدانستم برایت کهنه شده ام ، هنوز مدتی نگذشته که برایت تکراری شده ام
مهم نیست ، برای همیشه تو را از یاد میبرم ،قلبم هم نخواهد، خاطرت را خاک میکنم
تو نبودی لایق من ، تو نبودی عاشق من ، میمانم با همان تنهایی و غم
میگذرد روزی این شبهای دلتنگی ، میگذرد روزی این فاصله و دوری، میگذرد روزهای بی قراری و انتظار ، میرسد همان روزی که به خاطرش گذراندیم فصلها را بی بهار ، و از ترس اینکه بهم نرسیم
شب تا صبح را اشک میریختیم
باز امشب
پرسہ میزنم در این حوالی
بوے عطرت پیچیده
ڪاش شبی بیایی بی بهانہ
عاشقتر بدون مرز
تا دیوان ، دیوان بسرایمت ..!!
سخنان زیبای عاشقانه
آغوشت
شبیه آن خَمیازه ی دوست داشتنی
بعد از هر بیداری صبح است …
همانقدر دلچسب
همانقدر حال خوب کن …
از تو
دورم و…
این داستان
در کجای انصاف آسمان
میگنجد؟
بگذار صبح را در چشم تُ
من معنا کنم
ای که هر صبحم
هزاران مثنوی باشد برای وصف تُ
هوا جان میدهد
برای گرفتنِ دست هایت
برای بوسیدنت
برای بوسیدنت
جملات عاشقانه از بزرگان
بغلم ڪن شبیہ یہ مرداب
هیچ چیز و ڪسی مزاحم نیست
بوسہ بڪَذار رو شقیقہے من
واسہ ڪشتن
اجازه لازم نیست
میدانم
من و تو هیچگاه هم عقیده نبودیم.
میدانم،
رنگ چشمانمان فرق دارد
و خورشید در جغرافیای شهر تو
گرمتر است!
اما مهم نیست.
بیا و تمام اینها را از یاد ببریم.
دستانت را در دستانم بگذار!
میخواهم تنها چند قدم،
میان مردم این شهر،
میان شلوغی خیابانها،
تو را داشته باشم…
تو دیر پیدا شدی
یا من دیر یافتمت
باکی نیست
مسافر کوچکم
اینک پادشاه سیاره جانم تویی…