مجموعه جملات خاص درباره نا امیدی و نا امید شدن با متن های ویژه را در این بخش از آریا برای شما عزیزان گردآوری کرده ایم.
متن ویژه افراد نا امید و در مورد نا امیدی
از این دنیا شرمنده ام که واردش شدم
ای کاش درب خروجی هم داشتی . . . خسته ام
همـچـون ساعـت شنی شــده ام
کــه نـفــس هـای آخـرش را مـیـزنـد
و الـتـمـاس مـیـکــنــد
یـکـی پـیـدا شـود و بـرش گــردانـد
مــن هــم …
نه …! !
لـطــفـا بـرم نـگــردانـیـد ! ! !
بــگـذاریــد تــمام شــوم …
دیگر بهار هم سرحالم نمیکند
چیزی شبیه معجزه زلالم نمیکند
آه ای خدا مرا به کبوتر شدن چکار
وقتی که سنگ هم رحم به بالم نمیکند
دیگر سوسوی هیچ چراغی امیدوارم نمی کند
دیگر گرمای دستی دلم را به تپیدن وا نمی دارد
میروم تا در تاریکی راه خود را پیدا کنم
که به چراغهای نورانی و دستهای گرم دیگر اعتمادی نیست
متن نا امیدی
روزگار ما رو ببین رفیق
مرغمون تخم نمیکنه ولی گاومون هر روز می زاد
عشق شروعی خوش دارد و پایانی غم انگیز
با نخستین نگاه شروع میشود
اما پایانش هنگامیست که عشق به بحبوحه میرسد
ﻣﯽﺩﺍﻧﯿﺪ ﭼﯿﺴﺖ؟
ﺑﻌﻀﯽ ﻭﻗﺘﻬﺎ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺷﻌﺮ ﺭﺍ ﮐﺎﻣﻞ ﻧﻮﺷﺖ
ﺑﻠﮑﻪ ﺑﺎﯾﺪ
ﺍﺩﺍﻣﻪﺍﺵ ﺭﺍ ﺳﯿﺮ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩ
بمیرد غرور
فهمیدی نمیمانم . . دیدی میروم . . رفتم
باز هم ایستاده اي نگاه میکنی
آخرم می کشد تو را این غرور لعنتی
جملات افسوس خوردن
اى کاش لمس کردن تیغ با رگ هایم گناه نداشت
مى توانستم با تیغ رگ هایم را نوازش کنم
تا از این تنهایی رها مى شدم و به آرامش مى رسیدم
درست مثل آرامشى که او در آغوش دیگرى بدست آورد
ﺁﺯﺍﺭﻡ ﻣﯽ ﺩﺍﺩ
ﺑﻪ ﻋﻤﺪ
ﺍﻣﺎ ﻣﻦ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺧﺴﺘﻪ ﺍﻡ
ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﺍﻡ ﮐﻪ ﻫﯿﭻ ﻧﻤﯽ ﮔﻮﯾﻢ
ﺣﺘﯽ ﺩﯾﮕﺮ ﺭﻧﺠﯿﺪﻥ ﻫﻢ ﺍﺯ ﯾﺎﺩﻡ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ
ﭼﻪ ﭘﺮ ﺟﺮﺃﺕ
ﻭ
ﻣﻐﺮﻭﺭ
ﻣﯿﺸﻮﺩ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮﺕ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﻣﯿﻔﻬﻤﺪ ﺍﺯ ﺗﻪ
ﺩﻝ ﺩﻭﺳﺘﺶ ﺩﺍﺭی
من آخر هر جمله ناتمامم سه نقطه میگذارم
یک نقطه اش اشک هست
نقطه بعدی دردی که دلم را می سوزاند
نقطه آخر زخمی میشود و بر جانم باقی میماند
متن های غمگین نا امیدی
دیگر سوسوی هیچ چراغی امیدوارم نمی کند
دیگر گرمای دستی دلم را به تپیدن وا نمی دارد
میروم تا در تاریکی راه خود را پیدا کنم
که به چراغهای نورانی و دستهای گرم دیگر اعتمادی نیست
خدا میشود بلیطم را پس بگیری …؟
مقصد را اشتباه آمدم … اینجا را نمی خواهم
خدا ما رو برای هم نمی خواست
فقط می خواست همو فهمیده باشیم
بدونیم نیمه ی ما مال ما نیست
فقط خواست نیمه مونو دیده باشیم
شعر،
ردیف و قافیه نمی خواهد
بوی آغــــوش تو
هر دیوانه ای را
شاعر می کند!…
خُدایا…
مَن میدانَم
تُو هـَــــم میدانــی کـه شُدَنـی نیست…
حَتـی اَگر مُعجِزه کُنـــی باز هَم…
او یِک آرِزوی ِمَحال اَست