در این بخش مجموعه اشعار زیبای با معنی در مورد خنده و گریه را آماده کرده ایم.

شعر درباره خند ه وگریه

فصلیست چو وصل دوست فرخنده شده

از مردن تن چراغ دل زنده شده

از خنده برق ابر در گریه شده

وز گریه ابر باغ در خنده شده


در کتاب چار فصل زندگی
صفحه ها پشت سر هم می روند
هر یک از این صفحه ها یک لحظه اند
لحظه ها با شادی و غم می روند

آفتاب و ماه یک خط در میان
گاه پیدا گاه پنهان می شوند
شادی و غم نیز هر یک لحظه ای
بر سر این سفره مهمان می شوند

گاه اوج خنده ی ما گریه است
گاه اوج گریه ی ما خنده است
گریه دل را آبیاری می کند
خنده یعنی این که دل ها زنده است

زندگی ترکیب شادی با غم است
دوست می دارم من این پیوند را
گرچه می گویند :شادی بهتر است
دوست دارم گریه با لبخند را


شعر در مورد خنده و گریه با اشعار با معنی و زیبای در مورد خندیدن و گریه کردن

هر گریه خنده جوید و امروز خنده ها

با چشم لابه گر که بکایی بدیده ای

جان را وباست هجر تو سوزان آن لطف

مهلکتر از فراق وبایی بدیده ای


شعر در مورد گریه و عشق

شمع ارچه به گریه جانگدازی می کرد

گریه زده خنده مجازی می کرد

آن شوخ سرش را ببریدند و هنوز

استاده بد و زبان درازی می کرد


گریه ها رفت و خنده ها آمد

ای خوشا گریه های خنده اثر

خوش بخند ای زمانه خواهی داشت

خنده بهر کدام روز دگر


با گریه خنده شکرین را چه نسبت است

آخر دلی ز گریه سبکبار می شود

در حیرتم که از چه خم و از کدام می

پیمانه نگاه تو سرشار می شود


پشیمانی ندارد خنده بر وضع جهان کردن

ندارد گریه در پی خنده ای کز زعفران خیزد

فسان شمشیر را در خونفشانی تیز می سازد

نباشد چون دل سنگین، چه از تیغ زبان خیزد؟


گریه مستانه آخر عقده ام از دل گشود

خنده شادی به غیر از گریه مستانه نیست

نقد زاهد قابل آن شاهد زیبا نشد

زان که هر جان مقدس در خور جانانه نیست


اشعار در مورد گریه و زاری

تا زند خنده برق نیسانی

تا کند گریه ابر آزاری

دوستانت به خنده و شادی

دشمنانت به گریه و زاری


شعر در مورد خنده و گریه با اشعار با معنی و زیبای در مورد خندیدن و گریه کردن

خنده های تو

دل ضربه های فراموش شده ی من است

مجبور نیستی بخندی

مجبور نیستی دلم را

هر بار از جا بکنی

ببین!


بسکه کردم گریه پیش مردم و سودی نداشت

بعد ازین بر گریه خود خنده میآید مرا

بسته زلف پریرویان شدن از عقل نیست

لیک من دیوانه ام، زنجیر میباید مرا


گریه کردم به خنده بگشادی

لب شکرفشان میگون را

بیش شداز لب تو گریه من

شهد هر چند کم کند خون را


شعر زیبا در مورد خنده شیرین

خنده شیرین او گریه من تلخ کرد

گریه خونین من زان لب خندان خوش است

پسته شیرین او شور دل عاشقانش

شور دل عاشقانش زین شکرستان خوش است


آن چشم به گریه می فشارد

تا بفشارد نگار غبغب

این گریه ابر و خنده خاک

از بهر من و تو شد مرکب


گریه و خنده آهسته و پیوسته من

همچو شمع سحر، آمیخته با یکدگر است

داغ پنهان من از خنده خونین پیداست
ای بسا خنده، که از گریه غم انگیزتر است