اشعار ویژه ماه رمضان
مرحبا ای روزه داران مرحباای سراپا نور ایمان مرحباچون خدا بیند لبان روزه دارمی کند نزد ملائک افتخارپس شما را مرحبا، صد آفرینای به کل آفرینش بهترینمن نمی گویم، خدا فرموده استدر همان روز نخستین در الستچون شما را در اطاعت بنده دیدبر ملائک از خدا فرمان رسیدبند خدمت بر کمر محکم کنیددسته جمعی سجده بر آدم کنید
در این ماهی که روزش روزه هستی
کنار سفره ی رحمان نشستی ،
در آن ساعت که سائل را جواب است
دعای روزه داران مستجاب است ،
هنگامه وصل رمضان آمده است
مومن به تنش دوباره جان آمده است
يکماه گشوده سفره ای جان افزا
حق را بنگر که ميزبان آمده است
اين ماه گناه خلق مي سوزاند
بر عمر گناهها خزان آمده است
بگشوده تمام،آسمان درهايش
ای بنده عروج کن،زمان آمده است
آواي مناجات ودعا گوش آيد
الطاف خدايمان عيان آمده است
ماه رمضان ماه خداوند و در ان
شيطان رجيم ناتوان آمده است
بر بند دهان ودل زدنيا برگير
زيرا که زمان امتحان آمده است
باز است در بهشت بر روي همه ی
دوزخ بنگر که در زيان آمده است
اين ماه بود بهار قرآن خدا
چون در رمضان زآسمان آمده است
شادند همه ی به نيمه ماه خدا
زيرا که حسن«ع»به اين جهان آمده است
در بيست ويک، علي«ع»به خون غلطيده
هر شيعه به قلب خون فشان آمده است
افطار بده که در جواب عملت
اعطاي ثواب بيکران آمده است
اسباب مهيا ست که بخشيده شويم
ای بنده تلاش کن امان آمده است
شاعر : اسماعيل تقوايي

سلام ای ماه زیبا ، ماه دلبندکه هستی بهترین اسباب پیوندچه پیوندی؟ وصال قطره ای ریزبه دریای عنایات خداوند
مومن به ریا روزه شماری نکند
در کوچه ادای روزه داری نکند
در محضر خالقش ولی انسان هم
بی عذر و بهانه روزه خواری نکند
با سنگ هر گناه پرم را شکسته امآه ای خدا، خودم کمرم را شکسته امنه راه پیش مانده برایم نه راه پسپلهای امن پشت سرم را شکسته اممن دانه دانه اشک خودم را فروختمنرخ طلایی گهرم را شکسته امدیگر مرا نشان خودم هم نمی دهندآیینه های دور و برم را شکسته امدنیا شکست خورده تر از من ندیده استحالا به سنگ خورده، سرم را شکسته امآرام کن مرا و در آغوش خود بگیرحالا که بغض شعله ورم را شکسته امراهم بده به باغهای شجرهای طیبهمن توبه کرده ام، تبرم را شکسته امحالا ببین که به غیر از گدا شدندر پیشگاه تو هنرم را شکسته ام
شعر بلند در مورد ماه عبادت و ماه خدا ماه رمضان
ای خوشا آنکس که اشک و معرفت درمن فشاند
ای خوشا آنکس که شبها تا سحر بيدار ماند
در دل شب افتتاح و جوشن و ابوحمزه خواند
من همان ظرف عنايات خداوند کريمم
روح ميبخشد دعاي يا عليُّ يا عظيمم
واي بر آنکس که درمن حق نيامرزد گناهش
يا نگردد شسته از اشک شبي روي سياهش
آن چنان باشد که حق محروم سازد از نگاهش
در مه رحمت بوَد آغوش شيطان، جايگاهش
توشهای با خود نيارد تا خدا از او پذيرد
ميسزد از غصه در عيد صيام من بميرد
خوش به حال آنکه درمن دامن دلبر بگيرد
در عروج خويشتن از زهد و تقوا پر بگيرد
در دل شبهای قدرم نيز قرآن سر بگيرد
روي در محراب کوفه، دامن حيدر بگيرد
ای خوش آنکو پرکند از اشک چشم نازنين را
تـا بشويـد فرق خـونين اميـرالمـؤمنين را
ای خوش آنکو در معاصي، احترام از من بگيرد
با دهان روزهاش هرروز، کام از من بگيرد
دامن وصل خدا را در صيام از من بگيرد
در پرستش رفعت و شأن و مقام از من بگيرد
من همانا سفره مهماني ذات خدايم
با تمام انبياء از صبح خلقت آشنايم
«ميثم» از هر لحظه من فيضها گردد نصيبت
روزه، دارو، ذکر، درمان، ذات حق گردد طبيبت
هست دامان تو هر شب دامن وصل حبيبت
هر نفس باشد دعاي يـا حبيب يـا مجيبت
ای خوشا آنکس که اشک و معرفت درمن فشاند
ای خوشا آنکس که شبها تا سحر بيدار ماند
در دل شب افتتاح و جوشن و ابوحمزه خواند
من همان ظرف عنايات خداوند کريمم
روح ميبخشد دعاي يا عليُّ يا عظيمم
واي بر آنکس که درمن حق نيامرزد گناهش
يا نگردد شسته از اشک شبي روي سياهش
آن چنان باشد که حق محروم سازد از نگاهش
در مه رحمت بوَد آغوش شيطان، جايگاهش
توشهای با خود نيارد تا خدا از او پذيرد
ميسزد از غصه در عيد صيام من بميرد
خوش به حال آنکه درمن دامن دلبر بگيرد
در عروج خويشتن از زهد و تقوا پر بگيرد
در دل شبهای قدرم نيز قرآن سر بگيرد
روي در محراب کوفه، دامن حيدر بگيرد
ای خوش آنکو پرکند از اشک چشم نازنين را
تـا بشويـد فرق خـونين اميـرالمـؤمنين را
ای خوش آنکو در معاصي، احترام از من بگيرد
با دهان روزهاش هرروز، کام از من بگيرد
دامن وصل خدا را در صيام از من بگيرد
در پرستش رفعت و شأن و مقام از من بگيرد
من همانا سفره مهماني ذات خدايم
با تمام انبياء از صبح خلقت آشنايم
«ميثم» از هر لحظه من فيضها گردد نصيبت
روزه، دارو، ذکر، درمان، ذات حق گردد طبيبت
هست دامان تو هر شب دامن وصل حبيبت
هر نفس باشد دعاي يـا حبيب يـا مجيبت
به نام سوره های پاک قرآنبه ذکر تک تک آیات رحمانبه استقبال گرم از روزه آییمکه لذت ها بریم از فیض یزدان
مبارک باد آمد ماه روزه
رهت خوش باد، ای همراه روزه
شدم بر بام تا مه را ببینم
که بودم من به جان دلخواه روزه
نظر کردم کلاه از سر بیفتاد
سرم را مست کرد آن شاه روزه
مسلمانان، سرم مست است از آن روز
زهی اقبال و بخت و جاه روزه
بجز این ماه، ماهی هست پنهان
نهان چون ترک در خرگاه روزه
بدان مه ره برد آن کس که آید
درین مه خوش به خرمنگان روزه
رخ چون اطلسش گر زرد گردد
بپوشد خلعت از دیباه روزه
دعاها اندرین مه مستجاب است
فلکها را بدرد آه روزه
چو یوسف ملک مصر عشق گیرد
کسی کو صبر کرد در چاه روزه
سحوری کم زن ای نطق و خمش آن
ز روزه خود شوند آگاه روزه
اشعار کوتاه ماه رمضان
این دهان بستی دهانی باز شد / کو خورنده ی لقمه های راز شدلب فـروبند از طعام و از شراب / سوی خـوان آسمانی کن شتاب . . .ماه ضیافت الهی بر شما مبارک
دوباره سفره ی اشک است و فیض ماه خودم
دوباره نیمه شبی و بساط آه خودم
رسیدم اول کاری که معترف بشوم
نشان به کس ندهم نامه ی سیاه خودم
کسی به جز تو خبردار نیست از حالم
میان محکمه آرم که را گواه خودم ؟
قشون اشک فرستاده ام به درگاهت
ذلیل عفو توام با همه سپاه خودم
به من تو راه نشان دادی و نفهمیدم
فقط دویدم و رفتم به کوره راه خودم
چه ظلم ها که نکردم به خود در این دنیا
چه چوب ها که نخوردم من از نگاه خودم
حیا نکردم و دنبال معصیت رفتم
شدم من عبد فراری و دل بخواه خودم
چه صبر داری و خسته نمی شوی از من
خودم که خسته ام از این همه گناه خودم
تمام ترس من این است مرگ من برسد
که پی نبرده ام آن دم به اشتباه خودم
به دست های خودم ساختم قفس ها را
ببین که حبس شدم در میان چاه خودم
” بجز حسین مرا ملجا و پناهی نیست ”
بگو به من که : بیا بنده در پناه خودم
میان قبر بگویم حسین و گریه کنم
دلم خوش است به این اشک گاه گاه خودم
ماه صیام، ماه خداوند ذوالعطی است / ماه وفور فیض و کرامات کبریاست
ماه صعود روح به اوج فضیلت است / ماه نزول مائده رحمت خداست . . .
ماه رمضان،
ماه چیده شدن «مائدههای آسمانی»
بر سفره جانهای رسته
از خاک و متصل به «انوار اهورایی» است.
کاش در این رمضان لایق دیدار شویم
سحری با نظر لطف تو بیدار شویم
کاش منت گذاری به سرم مهدی جان
تا که همسفره تو لحظه افطار شویم
با سنگ هر گناه پرم را شكسته ام
آه اي خدا ، خودم كمرم را شكسته ام
نه راه پيش مانده برايم نه راه پس
پلهاي امن پشت سرم را شكسته ام
من دانه دانه اشك خودم را فروختم
نرخ طلايي گهرم را شكسته ام
ديگر مرا نشان خودم هم نمي دهند
آيينه هاي دور و برم را شكسته ام
دنيا شكست خورده تر از من نديده است
حالا به سنگ خورده ، سرم را شكسته ام
آرام كن مرا و در آغوش خود بگير
حالا كه بغض شعله ورم را شكسته ام
راهم بده به باغهاي شجرهاي طيبه
من توبه كرده ام ، تبرم را شكسته ام
حالا ببين كه به غير از گدا شدن
در پيشگاه تو هنرم را شكسته ام
شعر مذهبی ماه رمضان
کم کم هلالِ ماهِ خدا می رسد ز راهاوقاتِ نابِ اهلِ بکاء می رسد ز راهمهمان کند خدا همگان را به سفره اشوقتی که ماهِ جود و سخا میرسد ز راهگُل میکند به لب همه دم ذکر یا علیزیرا بهارِ اهلِ دعا می رسد ز راهماهِ مجیر و جوشن و شب های عاشقیماهِ جنون و ماهِ صفا میرسد زِ راهدستت دراز کن چو گدا سمتِ سفره اشوقتی گدا به پشتِ گدا میرسد ز راهامضا کند خدا گذر از نار دم به دمچون ماهِ توبه، ماهِ عطا میرسد ز راهوقتی که ماهِ خوبِ خدا رو کند به مافرصت برای ترکِ گناه میرسد ز راهمعلوم میشود که عزیزی به نزدِ حقوقتی بلا به پشت بلا می رسد ز راههر لحظه اش عبادت و هر ساعتش نکواوقاتِ سر به سر چو طلا میرسد ز راهپُر میشود فضای دل از عطر عاشقیلَا تَقْنَطو بر اهلِ خطا میرسد ز راهبس کن دگر گناه که گناه سد عاشقی استالطافِ عاشقانه جدا میرسد ز راهمیترسم از گناه و امیدم به رحمتشوقتی که ماهِ خوف و رجا میرسد ز راهماهِ غمِ علی شهِ لولاک میرسدیعنی که ماهِ اشک و عزا می رسد ز راهافطار گر کنی همه دم یادِ لعلِ اوالطافِ سیّدالشهدا می رسد ز راهگر خوب بندگی کنی ای دل به هر صباحتوفیقِ طوفِ کرب و بلا میرسد ز راهوقتی به یادِ کرب و بلا بغض میکنیصدها ملک ز ارض و سما میرسد ز راهدنیا شود بهشتِ برین شک نکن دمیوقتی قدومِ شاهِ وفا می رسد ز راه«عَجِلْ عَلی ظُهُور وَلِیّک » خدای منپس کی ز کعبه صاحبِ ما میرسد ز راه؟از آتشت هماره ” بداغی ” شود رهاچون شاهِ دین به روز جزا می رسد ز راه
سحر بخیز تجدید وضو کن
به آب توبه خود را شستشو کن
اگر خواهی شوی پاک از پلیدی
به درگاه خدای خویش رو کن
به شکر نعمتش تا می توانی
لبت را آشنا با ذکر او کن
در رحمت به رویت کرده حق باز
به او رو آور و دفع عدو کن
گدای درگه حق شو به عالم
گدایی گر کنی با آبرو کن
هرآنچه درد دل داری به عالم
سحر با حقتعالی گفتگو کن
اگر خواهی تو فیض از محضرحق
از او توفیق طاعت آرزو کن
بیا که ترک فلک خوان روزه غارت کرد
هلال عید به دور قدح اشارت کردثواب روزه و حج قبول آن کس برد
که خاک میکده عشق را زیارت کردمقام اصلى ما گوشه خرابات است
خداش خیر دهاد آن که این عمارت کردبهاى باده چون لعل چیست جوهر عقل
بیا که سود کسى برد کاین تجارت کردنماز در خم آن ابروان محرابى
کسى کند که به خون جگر طهارت کردفغان که نرگس جماش شیخ شهر امروز
نظر به دردکشان از سر حقارت کردبه روى یار نظر کن ز دیده منت دار
که کار دیده نظر از سر بصارت کردحدیث عشق ز حافظ شنو نه از واعظ
اگر چه صنعت بسیار در عبارت کرد
وقتی هلال ماه خدا آشکار شد
ماه خدا، امام زمان روزه دار شد
طوبای خیر و برکت شعبان به گل نشست
قرآن شکوفه داد و زمان بهار شد
ماه ضیافت است بیایید بندگان
امروز سمت بنده خدا بیقرار شد
فرمود مصطفی که در این ماه بندگی
شیطان به دست حضرت رحمان مهار شد
دست کریم، در رمضان عبد می خرد
سی روز روزه ضامنت از دست نار شد
خمس عشر، دعای ابوحمزه و سحر
بنده چقدر محرم پروردگار شد
با ذکر یاعلی و عظیم پس از نماز
ذکر علی علی دلم بیشمار شد
شکر خدا به سفره ی افطار شیعیان
وقت غروب دست حسن نان بیار شد
داغ حسین با عطش روزه گر گرفت
عطشان شدیم، سینه ی ما داغدار شد
لب تشنه بود از فرس افتاد و بعد از او
زینب به روی روی ناقه ی عریان سوار شد
باز آى و دل تنـگ مرا مونس جان بـاش / وین سوخته را محـرم اســرار نهان بـاش
زان باده که در میکده عشق فروشند / ما را دو سه ساغر بده و گو رمضان باش . . .
ماه رمضان،
ماه کشیده شدن خط گذشت
و غفران الهی بر خطاهای گناهکاران
در سایه «الغوث الغوث های عمق جانی» است!
خبر آمد که بهار دل ما آمده است
مژده ی کم شدن فاصله ها آمده است
باز از عرش خداوند ندا آمده است
بندگان ماه خدا، ماه خدا آمده است
من که پابند هوس ها و گناهم چه کنم؟
نفسِ سوخته ای در تهِ چاهم چه کنم؟
خبر آمد که کریم آمد و در واشده است
سفره پرداز قدیم آمد و در وا شده است
اسم رحمان و رحیم آمد و در وا شده است
درد عصیان مرا خویش مداوا شده است
آی مردم به خدا ربِّ رحیمی داریم
سجده آرید، خداوند کریمی داریم
ای که بخشنده ی هر جرم و گناهی، العفو
به پشیمان شدگان نیز پناهی، العفو
من پشیمان شده ام؛ نیم نگاهی، العفو
یا الهیّ و الهیّ و الهی العفو
سائلی را به سر سفره ی خود راه بده
من گدای توأم ای حضرت الله- بده!-
یارب این سوخته دل را که محک لازم نیست
بچه ای را که کتک خورده، فلک لازم نیست
گرد خوان تو فقیرم من و شک لازم نیست
تا سر سفره حسین است نمک لازم نیست
به لبم خورد کمی آب، مرا بخشیدند
ای فدای لب ارباب، مرا بخشیدند
سلامم بر تو ای ماه شریف و ماه بی همتا
درودم بر تو ای ماه عزیز خالق یکتا
سلامم بر تو ای ماه دعا ای ماه آمرزش
درودم بر تو ای ماه ثنا ای ماه آمرزش
سلامم بر تو ای ماه ورع ای ماه استغفار
درودم بر تو ای ماه نماز و ماه استغفار
سلامم بر تو ای ماه فضیلت ماه آزادی
درودم بر تو ای ماه عزیمت ای مه شادی
سلام بر تو ای ماه هدایت ای مه ایمان
درودم برتو ای ماه عنایت ای مه سبحان
سلامم بر تو ای ماه تلاوت ای مه فرقان
درودم بر تو ماه شهادت ای مه قرآن
سلامم بر تو ای ماه مبارک ماه وعظ و پند
درودم بر تو ای ماه سالک ای مه پیوند
سلامم بر تو ای ماه ولایت ای مه والا
درودم بر تو ای ماه سعادت ای مه رعنا
رمضان آمد و آهسته صدا کرد مرا
مستعد سفر شهر خدا کرد مرااز گلستان کرم طرفه نسیمى بوزید
که سراپاى پر از عطر و صفا کرد مرانازم آن دوست که با لطف سلیمانى خویش
پله از سلسله دیو دعا کرد مرافیض روحالقدسم کرد رها از ظلمات
همرهى تا به لب آب بقا کرد مرامن نبودم بجز از جاهل گم کرده رهى
لایق مکتب فخر النجبا کرد مرادر شگفتم ز کرامات و خطاپوشى او
من خطا کردم و او مهر و وفا کرد مرادست از دامن این پیک مبارک نکشم
که به مهمانى آن دوست ندا کرد مرازین دعاهاست که با این همه بىبرگى و ضعف
در گلستان ادب نغمه سرا کرد مراهر سر مویم اگر شکر کند تا به ابد
کم بود زین همه فیضى که عطا کرد مرا
امشب طلب عشق زِدلدار کنیم
شیطان رجیم را سر دار کنیم
امر فرجش اگر مهیا باشد
این ماه کنار یار افطار کنیم
ای آنکه تویی ز سوز جانم آگاه
به درگهت آورده ام از غصه پناه
رسم است که تفحه ای بر دوست دهند
این تحفه ماست کوله باری ز گناه
التماس دعا در لحظه های قشنگ خداییتان
ماه برکت زِ آسمان می آید
صوت خوش قرآن و اذان می آید
تبریک به مؤمنینِ عاشق پیشه
تبریک،بهار رمضان می آید
هر زمان افطار خود با آب که وا می کنم
دیده هایم را فقط از اشک دریا می کنمعلت بیچاره گی ام را خودم فهمیده ام
کم سحرها با خدای خویش نجوا می کنمآن قدر بیچاره هستم می نشینم روز و شب
در گناه افتادن خود را تماشا می کنمجای این که مایۀ آرامش آقا شوم
با معاصی خون به قلب زار آقا می کنمهی گناه و توبه و هی پشت هم شرمندگی
با خودم دارم چرا این قدر بد تا می کنم؟!این چنین باشد برایم مرگ خیلی بهتر است
من که می دانم خودم را خوار و رسوا می کنمبا تمام رو سیاهی تا که می گویم حسین
در دل تو باز هم من خویش را جا می کنمآب می بینم نمی نوشم، لبم می سوزد و
بیشتر یاد لب عطشان سقا می کنمیاد آن لحظه که هی می گفت مشکم واجب است!
مشک را من می رسانم، کار خود را می کنمتیرها را با دل و جانم به چشمم می خرم
تا که خود را لایق دیدار زهرا می کنمبا لب تشنه به روی هستی خود پا گذاشت
عاقبت سر را به روی دامن زهرا گذاشت
نوروز دل مومن، ماه رمضان آمدآن شوق ز جان رفته برگشته به جان آمدآریم دمی تا یاد از فصل خزان خوداین ماه بهارستان هنگام خزان آمدچون سیلی آگاهی بر گوش گران مااین ماه دل آگاهی چون بانگ اذان آمدتا عقل به کار آرد، تا عشق به بار آردگویا که چو «بسم الله» از دل به زبان آمدشیرینی ناتکرار دارد همه اوقاتشاین ساعت ناتکرار تکرار چه سان آمدپیغام خدا آید از بهر پیمبرهاپیغام خدا این دم بهر همگان آمدارباب قربان
رسید مژده كه سر زد هلال ماه صیام
مه دعا و نیایش مه درود و سلام
دهید مژده تمام گناه كاران را
كه حكم عفو شده از سوی خدا اعلام
مه نماز و مه روزه ماه استغفار
مهی كه پر بود از لطف خاص و رحمت عام
مباد ماه خدا بر تو بگذرد ای دوست
که بهر خود ندهی كار مثبتی انجام
شقی ست آنكه خداوندگار حیّ غفور
ورا نبخشد و گردد مه صیام تمام
چه صبح ها كه نفس ها در آن بود تسبیح
چه لحظه ها كه بود خواب آن ركوع و قیام
به هوش باش كه تقوی نكوترین عمل است
كلام ختم رسل باشد این خجسته پیام
خوشا كسی كه ز افتادگان بگیرد دست
خوشا كسی كه به كار خدا كند اقدام
حلال باد وصال خدا بر آن بنده
كه بگذرد زخطا و حذر كند ز حرام
بكوش بهر نماز و دعا چه روز و چه شب
بخوان كتاب خداوند را چه صبح و چه شام
از آن شراب كه ساقی آن خداوند است
بگیر در عطش روزه و بریز به كام
به یاد تشنگی روز حشر اشك بریز
برای تشنه لب كربلا بسوز مدام
به یاد حنجر خشكیدۀ امام حسین
بنوش آب و بگو با سرشك دیده سلام
اگر گرسنه شدی یاد كن ز طفل حسین
كه بی غذا دل شب خفت در خرابۀ شام
اگر كه دختر نه سالۀ تو روزه گرفت
دم غروب كه از دست می دهد آرام
بسوز و اشك بر آن كودك گرسنه بریز
كه جای نان به سرش سنگ ریخت از لب بام
اگر تلاوت قرآن دلت ربود از دست
به قدر و كوثر و یاسین و زخرف و انعام
بریز اشك بر آن لب كه شد ز چوب كبود
بیار یاد ز بزم شراب و رأس امام
سلام باد بر آن سر كه شد به نیزه بلند
گهی به نخل و گهی در تنور كرد مقام
برای یوسف زهرا بلند گریه كنید
كه از گلوی بریده به شیعه داده پیام
چو آب سرد بنوشید یاد من باشید
كه تشنه كام مرا كشت خصم خون آشام
بزن ز سوز جگر ناله آنچنان “میثم”
که سوز و شور محرم دهی به ماه صیام
استاد حاج غلامرضا سازگار (میثم)
قُل قُل گرم سماور در اتاق / میبرد من را به عصر کوزهها
میبرد تا لحظهی افطارها / میبرد من را به ماه روزهها . . .
آغاز ماه مبارک رمضان بر شما مبارک
رمزها در رمضان است، خدا مى داند
برتر از فهم و گمان است، خدا مى داندلیله القدر، کدامین شب این ماه خداست؟
چه شبى برتر از آن است، خدا مى داندهر شبى توبه کنیم از گنه و پاک شویم
لیله القدر، همان است، خدا مى داندموسم بندگى چشم و زبان و گوش است
نه همین صوم دهان است، خدا مى داندگر نباشد همه اعضاى تو تسلیم خدا
روزه ات صرفه ى نان است، خدا مى داندبار عام و همه مهمان خداوند کریم
ماه آزادى جان است، خدا مى داندسبط اکبر که در این مه متولد گردید
رمز حسن رمضان است، خدا مى داندزین مه نیمه مه، ماه خدا کامل شد
عید شادى جهان است، خدا مى داندمیزبان است خدا، در مه میلاد حسن
رمز این نکته نهان است، خدا مى داندکرمش مایه امید گنه کاران شد
یا حسن، ورد (حسان) است، خدا مى داند
با نام خدا که هر چه داریم از اوستآماده شوم کنم اطاعت از دوستماه رمضان که بزم طاعت بر پاستدر محضر حق ادب نمودن نیکوست
مهمونی رفتنِ گدا پیش خدا لیاقته
یه بار دیگه پیش خدا بشی گدا سعادتههر کی بودی، هرکی شدی اگه دوباره اومدی
خدا رو شاهد می گیرم شک نکنی عنایتههر کاری کردی زیر ذره بینِ حق بودی ولی
اگه که رسوا نشدی تا به حالا کرامتهخدا تو رو ببخشه و بازم بری گناه کنی
قسم به ذات کبریا این عملت خیانتهباید که عمری بسوزی شاید که بخشیده بشی
چاره ی درد بخششت پیش خدا سماجتهماه رمضون که می رسه، شبای جمعه که میاد
جا نمونی از کاروان درِ خونش قیامتهاگه که گریه های تو جواب نداد بگو حسین
ذکر حسین تو این شبا وسیله ی شفاعتهبدون ذکر او دلی عاشق و شیدا نمی شه
موندن پای پرچمش، عاقبتش شهادته
رمضان شهر عشق و عرفان است . . . رمضان بحر فیض و احسان است
رمــضــــان، مــاه عــتــرت و قــرآن . . . گــــاه تــــجدید عهد و پیمان استرمــضــان امــتــــداد جــــاده نــــور . . . در گذرگاه هــر مــــسلمــان است
رمــضــان چــلچــراغ نـــور افـشان . . . در شبــستان قلــب انـسان استمـــاه تــحکــیــم آشنـــایــــى هـــا . . . مــاه تعــطیل قــهر و حرمان است
مـــاه شـــب زنــده دارى عـشــاق . . . مــاه بــیــدار بــاش وجــدان استمـــاه اشــک و خـروش و ناله و آه . . . راه برگــشت هــر پــشیمان است
مــــاه آســـایــش قــلــوب بــشــر . . . مــاه پــالایــش تـــن و جــان استمــــاه تــسلیــم در بــــر خـــالـــق . . . مــاه تــمریــن کــار نــیـکــان است
رمضــان چــشمــه عـطــاى خـــدا . . . ماه عفو و گذشت و غفــران استرمــضــان رهــنـــمــا و راه گــشــا . . . بهــر گــم گـشتگان حـیــران است
رمــضــان شــاخسارى از طــوبـى . . . غرفه اى از بــهشـت رضوان استرمــضــان بــارگــــاه (بــســم ا…) . . . جلــوگاه (رحیـم) و (رحمان) است
مــاه تـــحصیــل دانــش و تــقــوى . . . گــاه تــطهـیــر و راه ایــمـان استمــــاه اکـــرام عـــتــرت و قـــــرآن . . . مــــاه اطفــــاء نــــار نــیــران است
عیــــد مســعــود زاد روز حــســن . . . روز پــر فــیــض نــیــمــه آن استشــب قــدرش ســلام بــر مــهدى . . . تــا بــه فـجرش که نور باران است
مـــغــرب آفــتــاب عــمــر عــلـــى . . . مشــرق مــــاهتــــاب قــرآن استدر چــنین مه که انس و جان یارب . . . بر سر سفــره تــو مــهــمـان است
نظـــرى ســوى دردمنــدان کــــن . . . اى کــه نــامـت شفا و درمان استبــــارالــها بــــه درگــه کــــرمـــت . . . سائــل خــستــه دل فـراوان است
کشــــور مــــا بــهشت زهــرا شد . . . بس کــه پــر لاله خــاک ایران استاى خــــــدا آرزوى ایــــــن امـــــت . . . جشــن پــیــروزى شــهیــدان است
واى بــر حـال آن کسى که حسان . . . خــصــم قــرآن و یـار شیطان است
روزه داران مؤمنين آماده! من ماه خدايم
ماه روزه، ماه قرآن، ماه تسبيح و دعايم
ماه حق، ماه نبي، ماه علي مرتضايم
ماه خيل انبياء و اتقيا و اوصيايم
تا رساند بر همه ی عالم پيامم را محمد
خوانده از آغاز شهر الله نامم را محمد
من گرامي ماه عفو و رحمت پروردگارم
روزهداران الهي را همه ی باغ و بهارم
باشد از شعبان اميرالمؤمنين چشم انتظارم
در دل شب انسها با حضرت صديقه دارم
تا سحر گه بي قرار چشم گريان حسينم
هر شب و هرروز محو صوت قرآن حسينم
دامن سجاده گردد بزم اُنس يار با من
چشم مشتاقان بوَد تا صبحدم بيدار با من
نور بخشد شمع جمع محفل دادار با من
انس ميگيرند مردان خدا بسيار با من
از نسيم آيد سرود نغمه روح الامينم
همدم اشک و مناجات اميرالمؤمنينم
لحظهها تسبيح و، خوابِ روزهدارانم پرستش
روزهايم روزهاي صدق و اخلاص و ارادت
يوسف زهرا حسن در نيمهام يابد ولادت
وز قدوم مادر زهرا مرا باشد سعادت
روزهداران را دهـم از سـاغر قـرآن حلاوت
ای خوشا آنکس که درمن ميکند قرآن تلاوت
ای خوشا آنکس که قدر ليلةالقدرم بداند
رمضانا تو بهترین ماهی
چون که ماه ضیافت اللّهی
خوش عمل هر که بود در رمضان
ترک منکر نمود در رمضان
عباس خوش عمل
بهار دل شده خزون،دردام و از چشام بخون
نشسته ام یه بار دیگه،پا سفره ی ماه رمضونخدا خدا خدا خدا…
تو گیر و دار زندگی،عادی شده برام خطا
با این همه رو سیاهی،بازم به من گفتی بیا
ای خالق بنده نواز،میخوام که از تو دور نشمخیلی داره دیر میشه ها،یه کاری کن عوض بشم
ببین دارم داد میزنم،گناه من و بیچاره کردتو صحرای هوای نفس،دل من و آواره کرد
ای که تویی به هر زمان،قرار قلب بی قرارگناهای این بنده ات و،رو حساب جهلش بذار
به زیر بار معصیت،قد کمون اومدم خدابه محضرت یه بار دیگه،پشیمون اومدم خدا
ببین پاسفره ی دعا،اشکای این سینه زن ومیگه میون گریه هاش،ببخش من و،ببخش من و
ای خالق آلاله ها،ببر من و یه شب حرماز در خونه ی حسین،کجا رو دارم که برم
آی عاشقا مثل شما،این همه ی حرف منهفقط امید ما همین،گریه و سینه زدنه
مرثیه خونی کارمه،مثل تموم عالمینمیون گریه هی میگم،حسین حسین حسین حسین
آقا شنیدم که یه روز،خون به دل شما شدهمیون گودال بلا،سر از تنت جدا شده
آقا شنیدم سرت و،به روی نیزه ها زدنبا کعب نی حرومی ها،بر تن بچه ها زدن
بین زمین و آسمون،با اشک جاری از دو عین
یه مادری ناله میزد،غریب مادر یا حسین…
شب رفت و نسیم سحر آهسته روان شد«از خواب گران خیز»، که گلبانگ اذان شدبا خویش جهاد آورم، المنت و اللهیاران خدا، ماه شریف رمضان شددر ماه شریفم، به خدا، از خودم آزاداز چون و چرا رسته و از درد و غم آزادچندیست، که در فکر دل خود شده ام مندور از همه هنگامه ز فکر شکم آزاداین نفس خداداد بود سنجش ایمانهان، تا نکنی یک سر مو لغزش ایمانگر پنج خواس من و تو روزه نگیردیک روزه ی تن نیز بود کاهش ایمانای آنکه نهان روزه و ایمان بشکستییک لحظه به چشم دل خود بین که که هستی؟تو مست خودی، مست خدا نه، چه بگویمدر جام دلت باده مهرش نپرستیآن روز مبادا نشناسیم خدا راآن روز مبادا، که شریعت زده باشیم
آنکه از فرط گنه ناله کند زار کجاست؟
آنکه زاغیار برد شکوه بر یار کجاست
باز ماه رمضان آمد و بر بام فلک
می زند بانگ منادی که گنه کار کجاست
سفره رنگین و خدا چشم به راه من و توست
تاکه معلوم شود طالب دیدار کجاست
بار عام است خدا را به ضیافت بشتاب
تا نگوئی که در رحمت دادار کجاست
مرغ شب نیمه شب دیده به ره می گوید
سوز دل ساز بود دیده بیدار کجاست
ماه رحمت بود ای ابر خطاپوش ببار
تا نگویند که آن وعده ایثار کجاست
حق به کان کرمش طرفه متاعی دارد
در و دیوار زند داد خریدار کجاست
آن خدائی که رحیم است و کریم است و غفور
گوید ای سوته دلان عاشق دلدار کجاست
من ژولیده به آوای جلی می گویم
آنکه با توبه ستاند سپر نار کجاست