در این مطلب مجموعه اشعار کوتاه (با موضوعات زندگی، عاشقانه، عارفانه، غمگین، شاد، بارانی، فاز سنگین، خداوند و احساسی) را گردآوری کرده ایم.

مجموعه اشعار کوتاه با موضوعات مختلف

زیر باران بیا قدم بزنیم

عمر شب را شبی رقم بزنیم

خسته‌ایم از سکوت حنجره‌ها

زیر باران بیا که دم بزنیم

منوچهر سعادت نوری


جان من سنگدلی ، دل به تو دادن غلط است

بر سر راه تو چون خاک فتادن غلط است

چشم امید به روی تو گشادن غلط است

روی پر گرد به راه تو نهادن غلط است

وحشی بافقی


جاده بهانه است مقصود چشم توست

من راهی توام ای مقصد درست

علیرضا آذر


اشعار کوتاه

گه مایل دنیایم و گه طالب عقبا

انداخت خیالت زکجایم به کجاها

بیدل دهلوی


اشعار دو بیتی کوتاه

ای زخم کهنه ای که دهان باز کرده ای

چون دیگران بخند به غم های ما توهم

تاوان عشق را دل ما هرچه بود داد

چشم انتظار باش در این ماجرا توهم

فاضل نظری


اشعار کوتاه

ز تمام بودنی ها، تو همین از آن من باش

که به غیر با تو بودن، دلم آرزو ندارد

حسین منزوی


اشعار کوتاه

کی دل سنگ تو را آه به هم می ریزد ..

سنگ در برکه می اندازم و می پندارم
با همین سنگ زدن ، ماه به هم می ریزد

عشق بر شانه هم چیدن چندین سنگ است
گاه می ماند و نا گاه به هم می ریزد

انچه را عقل به یک عمر به دست آورده است
دل به یک لحظه کوتاه به هم می ریزد

آه یک روز همین آه تو را می گیرد
گاه یک کوه به یک کاه به هم می ریزد

فاضل نظری


اشعار کوتاه

نیست رنگی که بگوید با من

اندکی صبر ، سحر نزدیک است:

هر دم این بانگ برآرم از دل:

وای، این شب چقدر تاریک است!

خنده ای کو که به دل انگیزم؟

قطره ای کو که به دریا ریزم؟

صخره ای کو که بدان آویزم؟


اشعار کوتاه

شعر در مورد عشق

این چه عشقی است که در دل دارم
من از این عشق چه حاصل دارم

می‌گریزی ز من و در طلبت
باز هم کوشش باطل دارم

فروغ فرخزاد


تو کسی که خنده اش طعم زمستان میدهد
من همان که ابتدایش بوی پایان میدهد
خوب میدانم که یک شب ، یک شب بی انتها
عشق روی دستهای بی کسم جان میدهد


اشعار کوتاه

هر شب به تو با عشق و طرب می‌گذرد
بر من زغمت به تاب و تب می‌گذرد

تو خفته به استراحت و بی تو مرا
تا صبح ندانی که چه شب می‌گذرد


چقدر چون همگان، مثل دیگران باشم
به جای عشق، به دنبال آب و نان باشم

اگر پرنده مرا آفریده اند چرا
قفس بسازم و در بند آشیان باشم


اشعار کوتاه غمگین

کاش می شد عشق را آغاز کرد
با هزاران گل یاس آن را ناز کرد
کاش می شد شیشه غم را شکست
دل به دست آورد نه این که دل شکست


اشعار کوتاه

زندگی آب روانی است، روان می گذرد
هر چه تقدیر من و توست، همان می گذرد


جلوه بخت تو دل می برد از شاه و گدا
چشم بد دور که هم جانی و هم جانانی


حافظ”


جز توکل بر خدا سرمایه ای در کار نیست
هر که را باشد توکل کار او دشوار نیست


اشعار کوتاه

هر کس بد ما به خلق گویید ما چهره از او نمی خراشیم
ما خوبی او به خلق گوییم تا هر دو دروغ گفته باشیم


هر چه گویی آخری دارد به غیر از حرف عشق
کاین همه گفتند و آخر نیست این افسانه را

“وحشی بافقی”


دلبرا خورشید تابان ذره‌ ایی از روی تست

“خواجوی کرمانی”


اشعار نو کوتاه

منم اناری در هنگامه ی پوسیدن

تا دورم نینداخته اند

صورتم را به دو دست بگیر

و لب هایم را بمک

علیرضا روشن


اشعار کوتاه

لب بر لبت

چنانت به درخت بچسبانم به دلتنگى

که درخت شوى

که رفتن اگر بخواهى

نتوانى

که بمانى


رسیده‌ام به تو

اما هنوز دلتنگ‌اَم!

انگار به اشتباه،

جای طلوع

در غروبِ چشم‌هایت

فرود آمده باشم!


پروانه نیستم اما

سال‌هاست دور خودم می‌چرخم وُ

می‌سوزم

رفتن‌َت در من

شمعی روشن کرده است انگار!


اشعار کوتاه

جوانه زده

گلدان کوچکم

دلم کمی بهار می‌خواهد

نمی آیی؟

معصومه صابر


انصاف نیست

دنیا آنقدر کوچک باشد

که آدم های تکراری را روزی هزار بار ببینی

و آنقدر بزرگ باشد

که نتوانی آن کس را که دلت می‌خواهد

حتی یک بار ببینی!

بهومیل هرابال


دوستت دارم و از تو می‌ترسم

قله های بلند

دره های عمیق تری دارند عزیز من

تو را دوست دارم

و از تو می‌ترسم!

این کوه اگر مرا نکشد

سربلندم می‌کند

مهسا چراغعلی


تو را دوست دارم

و زیبایی ام را به جهان تسلیم می‌کنم

تا هر لبی که تو را می‌بوسد

من باشم


اشعار کوتاه

تو شبیه دیگران نیستی

دیگران حرف می‌زنند،

راه می‌روند

نفس می‌کشند

تو نه حرف می‌زنی

نه راه می‌روی

و نه

می گذاری نفس بکشم

کامران رسول زاده


نسیم آشوب موی تو

جهان چیزی شبیه موهای توست

سیاه و سرکش و پیچیده

خیال کن چه بی بختم من

که به نسیمی حتی

جهانم آشوب می‌شود


رسیدن

كمی به من برس!

من از رسیدن تو،

حالم خوب می‌شود


از تنم ترانه می‌ریزد

وقتی تو،

شبیه آغوش،

خیال مرا دور میزنی

من تمام این شعر را رقصیده ام


شعر هم اگر نگویم

مرا که هیچ گلی

هم‌نامم نیست

و هیچ خیابانی به نامم

چگونه به یاد خواهی آورد؟

مژگان عباسلو


بین ما

همه چیز تمام‌شده است

غیر از یک چیز

که من هنوز

«دوستت دارم»

پریسا سمیعی


دیگر منتظر کسی نیستم

هر که آمد

ستاره از رویاهایم دزدید

هر که آمد

سفیدی از کبوترانم چید

هر که آمد

لبخند از لب‌هایم برید

منتظر کسی نیستم

از سر خستگی

در این ایستگاه نشسته‌ام!

رسول یونان


من رد بوی تو را می‌بوسم

گنجشک های تشنه

مرا بدرقه می‌کنند

کودک از پی مادر

مادر از پی کودک

کیکاووس یاکیده


بی تو می‌رفتم،

می رفتم،

تنها،

تنها…

و صبوری مرا

کوه تحسین می‌کرد

حمید مصدق