در این مطلب مجموعه اشعار کوتاه و بلند با موضوع امام زمان (عج) را گردآوری کرده ایم.
شعر زیبای امام زمان
مجنون شدم که راهی صحرا کنی مرا
گاهی غبار جاده ی لیلا، کنی مرا
کوچک همیشه دور ز لطف بزرگ نیست
قطره شدم که راهی دریا کنی مرا
پیش طبیب آمدهام، درد میکشم
شاید قرار نیست مداوا کنی مرا
من آمدم که این گره ها وا شود همین!
اصلا بنا نبود ز سر وا کنی مرا
حالا که فکر آخرتم را نمیکنم
حق میدهم که بنده دنیا کنی مرا
من، سالهاست میوه ی خوبی ندادهام
وقتش نیامده که شکوفا کنی مرا
آقا برای تو نه ! برای خودم بد است
هر هفته در گناه، تماشا کنی مرا
من گم شدم ؛ تو آینهای گم نمیشوی
وقتش شده بیائی و پیدا کنی مرا
این بار با نگاه کریمانهات ببین
شاید غلام خانه زهرا کنی مرا
*علی اکبر لطیفیان*
از ميان اشک ها خنديده مي آيد کسي
خواب بيداري ما را ديده مي آيد کسيبا ترنم با ترانه با سروش سبز آب
از گلوي بيشه خشکيده مي آيد کسيمثل عطر تازه تک جنگل باران زده
در سلام بادها پيچيده مي آيد کسيکهکشاني از پرستو در پناهش پرفشان
آسمان در آسمان کوچيده مي آيد کسيخواب ديدم , خواب ديده در خيالي ديده اند
از شب ما روز را پرسيده مي آيد کسي
خدا کند به سر این انتظارها برسد
زمانِ مرگ خزانِ بهارها برسد
نشد اگر برسم من به پای بوسی ِتو
خدا کند که از آن سو غبارها برسد
شبهای بی قراریِ چشمم سحر نشد
دلواپسی و غربت و اندوه سر نشد
آهم کشید شعله، ولی بال و پر نشد
اصلاً کسی ز حال دلم با خبر نشد
اشعار امام زمان
هر روز به ما اگر که سر هم بزنی
بر ریشهی خواب ما تبر هم بزنی
آقا تو که خوب میشناسی ما را
زنگ در خانه را اگر هم بزنی
ز ابر آه من آیینه پر شد
دلم از غربتی دیرینه پر شد
ز بس ماندم در این چشم انتظاری
تمام عمرم از آدینه پر شد
سر تا سر جان ما پر از تب نشده
چون جام جنون ما لبالب نشده
ما منتظریم ماه کامل بشود
دور قمری چهارده شب نشده
آرزویم شده بی رنگ شود فاصله ها
در مسلمانی ما ننگ شود فاصله ها
بار الها برسان آن مه در پرده غیب
فرجی کن که کمی تنگ شود فاصله ها
سر عاشق شدنم لطف طبیبانهی توست
ور نه عشق تو کجا، این دل بیمار کجا
کاش در نافله ات نام مرا هم ببری
که دعای تو کجا، عبد گنه کار کجا
شعر مذهبی حضرت مهدی
اگر چه روز من و روزگار می گذرد
دلم خوش است که با یاد یار می گذرد
چقدر خاطره انگیز و شاد و رویایی است
قطار عمر که در انتظار می گذرد
به ناگهانیِ یک لحظه عبور سپید
خیال می کنم آن تک سوار می گذرد
کسی که آمدنی بود و هست، می آید
بدین امید، زمستان، بهار، می گذرد
نشسته ایم به راهی که از بهشت امید
نسیم رحمت پروردگار می گذرد
به شوق زنده شدن، عاشقانه می میرم
دو باره زیستنم زین قرار می گذرد
همان حکایت خضر است و چشمه ظلمات
شبی که از بَرِ شب زنده دار می گذرد
شبت همیشه شب قدر باد و، روزت خوش
که با تو روز من و روزگار می گذرد
گفتم به مهدی بر من عاشق نظر کن
گفتا تو هم از معصیت صرف نظر کنگفتم به نام نامیت هر دم بنازم
گفتا که از اعمال نیکت سرفرازمگفتم که دیدار تو باشد آرزویم
گفتا که در کوی عمل کن جستجویمگفتم بیا جانم پر از شهد صفا کن
گفتا به عهد بندگی با حق وفا کنگفتم به مهدی بر من دلخسته رو کن
گفتا ز تقوا کسب عز و آبرو کنگفتم دلم با نور ایمان منجلی کن
گفتا تمسک بر کتاب و هم عمل کنگفتم ز حق دارم تمنای سکینه
گفتا بشوی از دل غبار حقد و کینهگفتم رخت را از من واله مگردان
گفتا دلی را با ستم از خود مرنجانگفتم به جان مادرت من را دعا کن
گفتا که جانت پاک از بهر خدا کنگفتم ز هجران تو قلبی تنگ دارم
گفتا ز قول بی عمل من ننگ دارمگفتم دمی با من ز رافت گفتگو کن
گفتا به آب دیده دل را شستشو کنگفتم دلم از بند غم آزاد گردان
گفتا که دل با یاد حق آباد گردانگفتم که شام تا دلها را سحر کن
گفتا دعا همواره با اشک بصر کنگفتم که از هجران رویت بی قرارم
گفتا که روز وصل را در انتظارم
دعا میکنم باز بــــــاران بیاید
بر آوار من حس طوفان بیاید
دعــا میکنم مثـل هر شب نباشد
کسی سمت دل های لرزان بیاید
به یک تار مو بسته اوضاع گردون
که یک جــمعه تکــرار قـــرآن بیاید
نسیمی پر از عطر کوثر ز خیبر
به چشـمان خاموش کنعان بیاید
غم ذوالفقار از نگـــــاهش بریزد
به خون خواهی نسل انسان بیاید
پر از بغض چاه از یتیمان بگوید
به دلــداری یـــاس پنـــهان بیــاید
و بر خالی سفره های دوباره
به نــام بلنــدای او نان بیاید
جنون میوزد بر من ای کاش باران
به لب خشـــکی این بیــابــان بیاید
کبوتر کبوتر جهــــان پر بگیرد
غریب از غروب خراسان بیاید ….
روز جمعه شد و دلبر نیومد
ای خدا کاسه ی صبرم سر اومد ….
این جمعه هم از دیدن رویت خبری نیست
دیگر نفسم هم، نفسِ معتبری نیست
رد میشود این جمعه و تا لحظه آخر
از آمدن سبز تو، اما اثری نیست
به شوق صبح و سحر، شام تار هم خوب است
برای گریه شدن آبشار هم خوب است
تمام هفته گناه و غروب جمعه دعا
کمی خجالت از این انتظار هم خوب است