اشعار کوتاه و بلند مخصوص ماه اسفند را گردآوری کرده ایم. در ادامه این بخش آریا مگ چند شعر زیبای احساسی غمگین و شاد در مورد اسفند را بخوانید.

شعر اسفند

روزها با غم گذشت و در کنارش سر نشد
آنکه بُرد از من دل و دینم به من دلبر نشد

با خودم خلوت نمودم در سکوتی بغض وار
هر چه کردم تا شود حالم کمی بهتر ، نشد

کاغذ و خودکار دستم ، فکر راه چاره ای
چند خطی هم نوشتم باز غم کمتر نشد

از همان ساعت به بعدش شاعری تنها شدم
مَردِ اسفندی که غمهایش به کَس باور نشد

در نقابی ساکت و خندان شدم پنهان و بعد
سفره ی قلبم نشد باز و دو چشمم تر نشد

روزها از پیش هم می رفت و سر میشد ولی
کس خبردار از دل غمدیده و مضطر نشد

در جواب حال تو خوب است ؟ میگفتم که خوب
هیچکس پیگیر این خوبِ بدون تَر نشد

از همه دارم گلایه ، بیشتر از روزگار
برگ دست من دمی از برگها سرتر نشد


مرا مادر ز یادش نیز برده فراموشم کنی گر مشکلی نیست
به تو دل دادم و دل را شکستی بیا بشکن مرا دیگر دلی نیست

سرودی پشت دریای تو شهریست همان روزی که قایق را شکستی
تو رفتی ماندم و این قایق و غم که اقیانوس غم را ساحلی نیست


آخر به چه درد می خورد

آفتاب اسفند!؟

این که جای پای تو را

آب کرده است!

آسان شدم

مثل آخرین برف اسفند،

در بازوان تو.


اسفند که عاشق شوی
سال را با بوسه تحویل می کنی
حتی اگر سال نو،
نیمه شب از راه برسد


اشعار زیبا در مورد متولدین ماه اسفند با متن های احساسی و زیبا

در قلب گرمسیر
نیمروز خوش
از آرزوهای آخر اسفند ماه بود
خورشید خنده روی، پس از گریه‌های ابر
بر شاخه‌ها غبار طلایی فشانده بود…
چابک‌تر از نسیم، دو گنجشک خردسال
از لانه پر زدند
هرگز خبر ز لطف بهاران نداشتند
زیرا که نوبهار نخستین عمرشان
از راه دوردست سفر
تازه می‌رسید
در چشمشان بهار و جهان، هر دو تازه بود
بر شاخه درخت نشستند و آفتاب
بر بالشان چکید
خون بهار در رگ مویین برگ‌ها
پر شور می‌دوید…

تولدت مبارک همسر عزیزم


شعر ادبی ماه اسفند

یادم باشد
روزهای آخر اسفند
دستمال خیسی روی ستاره‌هایت بکشم
و گلدانی …
کنار ماهت بگذارم

زندگی
همیشه که این جور پیچ و تاب نخواهد داشت!
بد نیست گاهی هم دستی به موهایت بکشی…
بِایستی کنار پنجره
و با درخت و باغچه صحبت کنی

پنهان نمی‌کنم که پیش از این سطرها
دوستت دارم را
می‌خواسته‌ام بنویسم

حالا کمی صبر کن!
بهار که آمد
فکری برای آسمان تو
و سطرهای پنهانی خودم خواهم کرد…


تو همان اسفندی
ونویدی به بهار
اگرچه زخم داری به دل
از غم هجرت یار
در رُخت خندانی
به زبان شعر فروغ
با صداقت در دل
بگذار من گویم
حس را من جویم
در ورای دل تو
راهی من پویم
در دلت شوق بهار
تو همان اسفندی


وقتی یک پسر اسفندی میگوید: دوستت دارم! زل زل در چشم هایش نگاه نکن، بی هیچ حرفی، بی هیچ عکس العملی ! تنها با گفتنِ مـن هم دوستت دارم، این لحظه را تمامش نکن. جیغ بزن … محکم در آغوشش بگیر، بوسه بارانش کن، بگذار آن قدر از گفتنِ این کلمات بـه شوق بیاید کـه اگر فردا بازهم خواست بگوید، جورِ دیگر بگوید، یا اصلا نگوید. دستت را بگیرد ببرد تمامِ دوست داشتن را نشانت دهد.


مثلاً رو بـه روی آینه بایستد کنار تـو

بگوید :

چـه می بینی ؟

بگویی :

خودمان را

بگوید :

اما مـن تنها تـو را میبینم

دنیایم را میبینم

دوستت دارم مقدس اسـت

گفتنش مسئولیت دارد

شنیدش مسئولیت پذیری

حواست باشد


اشعار در مورد ماه اسفند

نیمه شب از راه برسد

اسفند ماهی کـه باشی

همیشه مثه آب روی آتیش می مونی

و این یه نکته رو هزاران نکتۀ مثبت تـو بـه حساب میاد


آخر به چه درد میخورد

آفتاب اسفند!؟

این‌که جای پای تو را

آب کرده است!

راحت شدم

مثل آخرین برف اسفند،

در بازوان تو.


عید که آمد
فکری برای آسمان تو خواهم کرد
یادم باشد
روزهای آخر اسفند
دستمال خیسی روی ستاره هایت بکشم
و گلدانی
کنار ماهت بگذارم
زندگی


غصه نخور مسافر غصه اثر نداره
ز دل تو می دونم هیچکس خبر نداره
غصه نخور مسافر رفتیم تو ماه اسفند
بهار تو بر میگردی چیزی نمنونده بخند


شعر کوتاه و زیبا در مورد ماه اسفند

مانده تا سینی ما پرشود از صحبت سنبوسه و عید
در هوایی که نه افزایش یک ساقه طنینی دارد
و نه آواز پری میرسد از روزن منظومه برف
تشنه زمزمه ام
مانده تا مرغ سرچینه هذیانی اسفند صدا بردارد
پس چه باید بکنم
من که در لختترین
موسم بی چهچهه سال
تشنه زمزمه ام ؟


باد تر
بهار
بوی غبار خشک بیابان تشنه داشت

دراین ایوان
که اکنون ایستاده ام
سال تحویل می‌شود
در آن غروب ماه اسفند
از همه ی ي یاران شاعرم
دراین ایوان یاد کرده ام


زیباتر از درخت در ماه اسفند چیست ؟
بیداری شکفته پس از شوکران مرگ
زیباتر از درخت در ماه اسفند چیست ؟
زیر درفش صاعقه و تیشه ي
تگرگ
زیباتر از درخت در ماه اسفند چیست ؟
عریانی و رهایی و تصویر بار و برگ


خروس خانه همسایه می‌خواند
و باران سحرگاهان اسفند
فرو می ریخت از ابری شتابان
گریزان ابرها بر آبی صبح
چنان چون قاصدک بر کاسنی
زار


در منزل خجسته ي اسفند
همسایه ي سراچه ي فروردین
با شاخه هاي ترد بلوغ جوانه ها
باران به چشم روشنی صبح آمده ست
زشت است اگر که من
یار قدیم و همدم همساغر سحر
در کوچه هاي خامش و خلوت نجومیش
یا
با جام شعر خویش
خيرمقدم نگویمش


از راه، فراز آمده با هلهله اسفند

وقت است که از نو بسرایم غزلی چند

اسفند فراز آمده تا مشعلی از شعر

در سینه ي افسرده ام از نو بفروزد

ماه فروردین من از راه با تمکین رسید

سال را تحویل دادم، ماه فروردین رسید

شاد بودم موسم اسفند را، شاد و زلال

ماه فروردین ولی هم شاد و هم غمگین رسید…‎“


اسفند ماهی که باشی

گاهی یه اخم کوچیک باعث جذابیت صد برابری چهرته

که جذبتو بیشتر می کنه…!

اسفند ماهی که باشی

حواست هست دل کسی و نشکنی و ناراحتش نکنی،

هر چند به اسانی همین کارو باهات کرده باشن…!