در این مطلب آریا مگ مجموعه ای از جملات و متن های ناب سنگین با موضوعات مختلف را آماده کرده ایم.

متن و جملات ناب سنگین و زیبا

به پنج شنبه های نبودنت، فکر می کنم
به بغض های به گلوگاه درد رسیده

و شهری، که فاتحه ی رفتنت را
بر زبانم خوانده است بی نام و نشان …


ای کاش کودک بودم …
دلم به شانه هایِ بابا
و آغوشِ مادر گرم بود …
غمِ بزرگم ، اسباب بازیِ محبوبم بود ،
که در چاهِ فاضلاب افتاد …
و داغِ بی پایانم ؛
ماهیِ مرده ای بود ، که توی باغچه به خاکش سپردم …
کاش کودک بودم … و از فریب و بدی ها سر در نمی آوردم ،
و گاهی نفهمیدن ، بزرگترین نعمت است …
کاش دوباره کودک می شدم !
در روزگاری ؛
که شانه های مردانه هم زیرِ بارِ اندوه ، کم می آورد …
خسته ام …
خیلی خسته …
مرا به کودکی ام برگردانید …


متن ناب سنگین با جملاتر محتوای مفهومی فاز سنگین و زیبا

ز تو
کی توان ِ جدایی…
چو تو هست و بود مایی..!!


بی رحم ترین قطعه پاییز چنین است
باران بزند
شعر بیاید
تو نباشی


متن ناب سنگین

ای فردا!
من سوے تو می‌رانم
رنج است و درنگ نیست،
می‌تازم،
مرگ است و شکست نیست،
می‌دانم


متن ناب سنگین با جملاتر محتوای مفهومی فاز سنگین و زیبا

و به تو
سلام می‌کنم
سلام علاقه ی خوبم
علاقه جانِ من می‌دانی
من سال‌هاست به
دوست داشتن تو آرامم…


دنیا جایِ بدی نبود،ما بد اقبال بودیم..!
در بدترین نقطه از جهان
و بدترین برهه از زمان؛متولد شدیم …
ما تاوانِ گناهی را پس دادیم ؛
که در آن هیچ نقشی نداشتیم …
ما فقط آمده بودیم بِکِشیم؛ما برایِ بُردن نیامده بودیم!
دیگران لذتش را بردند؛
و ما عذابش را کشیدیم …
تا زبان به شکایت باز کردیم ؛
ما را از جهنم ترساندند …
واقعا نمی فهمم ؛
بالاتر از اینهمه سیاهی
مگر رنگِ دیگری هم هست ؟!


متن ناب سنگین با جملاتر محتوای مفهومی فاز سنگین و زیبا

جملات زیبای سنگین ادبی

همانطور که مایل نیستم بنده‌ی کسی باشم . . .
حاضر نیستم آقای کسی باشم !
کسانی که مخالف آزادی دیگرانند . . .
خود لیاقت آزادی را ندارند . . .


نهایتا دل…
به جایی می‌رسد…
که دو راه بیشتر ندارد…
یا باید خون شود…
یا سنگ…
و او طی سی‌ سال آزگار…
صدای سنگ‌ شدن دلش را…
در خواب و بیداری شنیده بود…


متن ناب سنگین با جملاتر محتوای مفهومی فاز سنگین و زیبا

بازیِ زندگی…
بازیِ بومرنگ‌هاست؛
پندار و کردار و گفتار انسان…
دیر یا زود …
با دقتی حیرت‌انگیز…
به خود او باز می‌گردد …


دیوانه ها…
با خودشان حرف نمی‌زنند…
آن‌ها فقط تمام روز را..
به کسی که نیست…
بلند بلند فکر می‌کنند!


بارها دلم خواسته است…
بروم به قهوه خانه روستایی دور…
خیره شوم به جماعت
و ناگهان بپرسم از آنها
برادران
قبل از کشت تنباکو…
پیش از کشف توتون…
پدرانمان چه می کردند
با اندوه هایشان!


متن زیبای سنگین و مفهومی

اگر آدم را دوست ندارید …
لااقل دروغ نگویید!
اصلا مگر مجبورتان کرده اند که
بگویید “دوستت دارم” ؟!
اگر واقعا حسی ندارید …
اگر واقعا با او خوشحال نیستید
چرا دروغ می گویید؟!
به نظر من دروغ ها درجه بندی دارند…
و این که به دروغ به کسی بگویی دوستت دارم…
کثیف ترین دروغ دنیاست !


متن ناب سنگین با جملاتر محتوای مفهومی فاز سنگین و زیبا

سرگرم تماشای خرده‌ریزه‌های سر راه شدیم…
به مقصد نرسیدیم…
قطار رفته است…
اکنون باید…
پی قاطری بگردیم…
سر راهمان زیبا بود…
مقصد چیزی نداشت…
اما آنچه را که نشان کرده بودند آنجا بود.
ای زندگی…
اگر این بار آتشی روشن شد…
حکماً برای گرم کردن دست‌های ما نیست…
در قبیله‌ی آدم خواران مانده‌ایم…


بگذار هرچه نمی‌خواهند …
بگوییم ….
بگذار هرچه نمی‌خواهیم…
بگویند…
باران ڪه بیاید…
از دست چترها
ڪاری برنمی‌آید
ما اتفاقی هستیم
ڪه افتاده‌ایم…..!!


اصلاً مهم نیست…
تو چند ساله باشی
من همسن و سال تو هستم
مهم نیست
خانه‌ات کجا باشد
برای یافتنت کافی است…
چشم‌هایم را ببندم
خلاصه بگویم…
حالا هر قفلی که می‌خواهد
به درگاه خانه‌ات باشد
عشق پیچکی است…
که دیوار نمی‌شناسد


زنبورها را مجبور کرده ایم،…
از گل های سمی عسل بیاورند !!!
و گنجشکی که سال ها،
بر سیم برق نشسته
از شاخه های درخت می ترسد !!!
با من بگو چگونه بخندم ؟
هنگامی که دور لب هایم را،
مین گذاری کرده اند !!
ما کاشفان کوچه های بن بستیم
حرف های خسته ای داریم…
این بار
پیامبری بفرست،
که تنها، گوش کند !…


سفرهای تنهایی همیشه بهترند..
کنار یک غریبه می نشینی…
قهوه ات را می خوری…
سرت را به پشتی صندلی تکیه می دهی
تا وقت بگذرد…
به مقصد که رسیدی…
کیف و بارانی ات را برمی داری….
به غریبه ی کنارت…
سری تکان می دهی و می روی…
همین که زخم آخرین آغوش را…
به تن نمی کشی…
همین که از درد خداحافظی ….
به خودت نمی پیچی…
همین که تلخی یک بغض را…
با خودت از شهری به شهری نمی بری….
همین یعنی سفرت سلامت ….


همین امروز برید جلو آینه وایسین …
و یه سیلی محکم به خودتون بزنین !
برای همه ی کارایی که …
تو گذشته انجام دادین و
حالا از یادآوریشون خجالت می کشین…
برای تمومِ سرکوفتایی که …
از خودتون شنیدین و
همه ی روزایی که …
از “درد” به خودتون پیچیدین…
یه سیلی بزنین …
و برای همیشه تمومش کنین …
این حسِ زجرآورِ
موندن تو گذشته رو !
بعد از اون دست خودتونو بگیرین…
بهش لبخند بزنین…
اشکاتونو پاک کنین
خودتونو محکمتر بغل بگیرین …
و قول بدین …
عاشقانه خودتونو دوست داشته باشین …


عزیز دلم،
می دانى سیم آخر چیست؟
همه خیال می کنند که …
سیم آخر ساز است. …
حتی یک نوازنده بی سواد روی صحنه…
زد به سیم آخر تارش گفت…
این هم سیم آخر!
اما سیم آخر یعنی…
وقتی می رفتند قمار، …
سکه زرشان را که می باختند، …
جیبشان را می گشتند، …
آخرین سکه سیم را هم به قمار می زدند.
می زدند به سیم آخر، …
به امید بردن همه هستی، …
یا به باد دادن آخرین سکه نیستى…