در این بخش آریا مگ مجموعه ای از اشعار زیبا با موضوع پاییز و گلچین شعر کوتاه و بلند در مورد فصل خزان و پاییز را آماده کرده ایم.
شعر پاییزی زیبا
داغ من
بیشتر از آن است که فراموش شود
هر پاییز
هر زمستان
من بی تو بودنم را بهانه میگیرم
بهارها می بارم
تابستان ها می سوزم
تقویم من بدون تو بیهودگی محض است !
باران که می بارد تو در راهی
از دشت شب تا باغ بیداری
از عطر عشق و آشتی لبریز
با ابر و آب و آسمان جاری
تا عطرِ آهنگ تو می رقصد
تا شعر باران تو می گیرد
بارون داره هدر میشه بیا با من قدم بزن
دلم داره پر میزنه واسه تو و قدم زدن
وقتی هوا بارونیه دلم برات تنگ میشه باز
نمیدونی تو این هوا چشات چه خوشرنگ میشه باز
نه بهار با هیچ اردیبهشتی
نه تابستان با هیچ شهریوری
و نه زمستان با هیچ اسفندی
اندازه پاییز به مذاق خیابانها خوش نمی آید
پاییز مهری دارد که به دل هر خیابانی می نشیند
پاییز, برگهـای ریخته را نمیشمرند
قصه
قصه ویرانی ست
و کسی نشمارد, این برگ هـای ریخته را
قدسی قاضی نور
قاصدک ها از راه رسیده اند
خبر از آمدنِ پاییز آورده اند
به انتظار نشسته که ببینم کدامین قاصدک
خبر آمدنت را برایم می آورد
فصلی در راه است
با اشک هایی که هنوز
بر گونه خیابان نیفتاده
خشک می شوند
و عشق پنهانی ترین رازِ پاییز است
آسمانش را گرفته تنگ در آغوش
ابر با ان پوستین سردِ نمناکشباغ بیبرگی
روز و شب تنهاست
با سکوت پاکِ غمناکشسازِ او باران، سرودش باد
جامهاش شولای عریانیستور جز اینش جامهای باید
بافته بس شعله زر تار، پودش باد
وقتی که میرفتی, بهار بود
تابستان که نیامدی, پاییز شدپاییز که برنگشتی, پاییز ماند
زمستان آمد اگه نیایی, پاییز می ماند
تو را بـه دل پاییزی ات قسم میدهم
**فصل ها را بـه هم نریز **
قسم به پاییزی که در راه است
و به پچ پچ عاشقانه برگ ها
قسم به بوسه های آخر
و به باران های گاه و بی گاه
و به آغوش های خالی …
قسم به عشق
که من پاییز به پاییز
باران به باران
آغوش به آغوش
دلتنگ توام
اشعار پاییز زیبا
پاییز حدیث کوچ برگی سرخ است
خندیدن گل زیر تگرگی سرخ است
بر لاله چرا کفن بپوشم، وقتی
زیبایی زندگی به مرگی سرخ است
و من سکوت خسته پاییزم
دلتنگتر از برگ مجروح باغ تنهاییها
و صدایم صدای سکوت غروب
من همان شعرم برای رفتن
برای از غروب گذشتنمن همان باد پاییزم
روی رگبرگهای مجروح قلب شکسته
اي حضرت پاییز، بهار من و تو
دلتنگ شدن شده است کار من و توهر بار به مهر می رسم میپرسم
کی می رسد نخستین قرار من و تو
نفس هایم در تلاطم بی تو بودن
با لحظه هاي فراق آمیخته شدند
باران ها بی تو باریدند
گل ها بی تو شکوفه زدند
و من، درگیر میان باغ سیب
در هیاهوی پاییز برای همیشه گیر افتادم
باد پاییز وزید و دل ما عاشق شد
عاشق برگ خزان و این همه ی زیبایی
من و تنهایی و آوارگی برگ خزان هم رنگیمخالی از نیرنگیم
پاییز زیبا و عروس فصل هاست
برگ ریزان درخت و خواب ناز غنچه هاست
خش خش برگ و نسیم باد را بی انتهاست
هرچه خواهی آرزو کن، فصل فصل قصه هاست
تو مثل راز پاییزی و من رنگ زمستانم
چگونه دل اسیرت شد سوگند به شب نمی دانم
تو فکر خواب گلهایي که یک شب باد ویران کرد
و من خواب تو را میبینم و لبخند پنهانم
تو مثل لحظهاي هستی که باران تازه می گیرد
و من مرغی که از عشقت فقط بیتاب و حیرانم
تمام آرزوهایم زمانی سبز میگردد
که تو یک شب بگویی دوستم داری تو می دانم
میبینی پاییز چقدر شبیه زنهاست؟
حوصله اش که سر میرود, بند اصلاح را بر می دارد..
می کَند علف هاي هرز را, بلوند میکند موهایش را..
گرم می شود, سرد می شود, طاقت ندارد, تعادل ندارد..
همه ی چیز رابه هم می ریزد.. باد می وزد..
در آخر اما… آرام… آرام… می بارد.
زن, پاییز است با مو هاي بلوند
صورتی اصلاح شده و نم نمِ اشک….
اشعار فصل خزان
پاییز یک شعر است یک شعر بیمانند
زیباتر و بهتر از آنچه می خوانند
پاییز، تصویری رؤیایی و زیباست
مانند افسون است مانند یک رؤیاست
با برگ میرقصد با باد میخندد
در بازیاش با برگ او چشم میبندد
تا میشود پنهان برگ از نگاه او
پاییز می گردد دنبال او، هر سو
هرچند در بازی هر سال، بازندهست
بسیار خوشحال است روی لبش خندهست
مانند یک کودک خوب و دل انگیز است
یا بهتر از اینها: پاییز، پاییز است
ملیحه مهرپرور
وقتی که میرفتی،بهار بود
تابستان که نیامدی ؛
پاییز شد ؛ پاییز که برنگشتی ؛ پاییز ماند .
زمستان که نیایی ؛ پاییز می ماند .
تو رابه دل پاییزی ات فصلها رابه هم نریز .
عاشق که باشی ؛ پاییز که باشد
باران که ببارد انار که هیچ ؛
سنگ هم اگر باشی
دلت ترک می خورد…
غصمون گرفت
تو هوای تلخ پاییز
با غروبای غم انگیز
آسمون از گریه لبریز
مجموعه شعر کوتاه بلند پاییز
پاییز
سرد و بی رحم نیست
فقط
جسارت زمستـان را ندارد
ذره ذره زرد میکند
اندک اندک جان می سِتاند
قطره قطره می گِریاند
پاییــــز سرد نیست
نامـــهربان است
درســت مانند “تو ”
پاییز است و بارون…
زیر بارون اگر دختری رو سوار کردید؛
به جای عدد به او امنیت بدهید
وی را به مقصد مورد نظرش برسانید
نه مقصد مورد نظرتانبگذارید وقتی زن ایرانی ؛
مرد ایرانی را در کوچه اي خلوت می بیند
احساس امنیت کند : نه احساس ترسبیایید فارغ از جنسیت
کمی هم مرد باشیم…
صبح است و هوا و نفس دلکش پاییز
من هستم و یک سینهي از مهر تو لبریززیباست تو را دیدن از این پنجرهي صبح
زیباست هوای تو دراین صبح دلانگیز