بهترین اشعار برای تبریک روز دختر


مجموعه شعر کوتاه با موضوع روز دختر و تبریک روز دختر را در این مطلب آریا مگ آماده کرده ایم.

اشعار زیبای روز دختر

میشه اسم پاکتو / رو دل خدا نوشت
میشه با تو پر کشید / توی راه سرنوشت
میشه با عطر تنت / تا خود خدا رسید
میشه چشم نازتو / رو تن گلها کشید
روز دختر مبارک


ای بهار آرزوی نسل فردا، دخترم
ای فروغ عشق از روی تو پیدا، دخترم

چشم و گوش خویش را بگشا کز راه حسد
نشکند آیینه‌ات را چشم دنیا، دخترم

دست در دست حیا بگذار و کوشش کن مدام
تا نیفتی در راه آزادی از پا، دخترم

کوه غم داری اگر بر دوش دل همچون پدر
دم مزن تا می‌توانی از دریغا، دخترم

با مدارا می‌شوی آسوده دل، پس کن بنا
پایه رفتار خود را بر مدارا، دخترم


در سینه ام
هفتاد دختر ِ زیبا
می‌رقصند.
تو آواز می‌خوانی
و من غم ِ خود را
در اشک‌هایم
می‌شویم

سازت
هزاره‌ها را می‌نوازد
و من در میان ِ خشم و هیاهو
در امروز
بر خود می‌گریم
بر خود
که قربانی ِ
هزاره‌ها شده‌ام.

و من در میان ِ خشم و هیاهو
در امروز
بر خود می‌گریم
بر خود
که قربانی ِ
هزاره‌ها شده‌ام.

شعر از : اورمزد گلیاری

اشعار روز دختر

رویه پیشونیه فرشته ها نوشته هرکی دختر داره جاش وسطه بهشته

از آسمون میباره درو طلا و گوهر زرو سیمو نقره وقتی میخنده دختر

یکی یدونه دختر چراغه خونه دختر گلابتونه دختر ماه آسمونه دختر

قندو نباته دختر همیشه باهاته دختر اسم قشنگو نازش ورد لباته دختر

تو شبایه تاریک ماه و ستاره دختر کوچیکو بزرگش فرقی نداره دختر

دختر کوه نمک دختر عزیزه چشماشو میبنده میخنده ریزه ریزه

شاخه نبات دختر آب حیات دختر وقتی که غم داره دلت میمونه باهات دختر

یکی یدونه دختر چراغه خونه دختر گلابتونه دختر ماه آسمونه دختر

قندو نباته دختر همیشه باهاته دختر اسم قشنگو نازش ورد لباته دختر

تو شبایه تاریک ماه و ستاره دختر کوچیکو بزرگش فرقی نداره دختر

دختر انیسه دختر عزیزه چشماشو میبنده میخنده ریزه ریزه

شاخه نباته آب حیاته روزایه سختی دختر باهاته

کوه نمک دختر بلا کلک دختر مثله اناره شیرینه ترک ترک دختر

یکی یدونه دختر چراغه خونه دختر گلابتونه دختر ماه آسمونه دختر

قندو نباته دختر همیشه باهاته دختر اسم قشنگو نازش ورد لباته دختر

یکی یدونه دختر چراغه خونه دختر گلابتونه دختر ماه آسمونه دختر

قندو نباته دختر همیشه باهاته دختر اسم قشنگو نازش ورد لباته دختر


اشعار بلند ویژه روز دختر

شهزاده شیرین من! برخیز
امروز روز توست، جادو باش!

از پشت پستوی غزل، امشب
بیرون بیا… زیباترین قو باش!

در راه رفتن هات دقت کن!
نازک قدم بردار!… «آهو» باش!

شعری بخوان از دفتر خیام
با شهریار عاشقت، «تا» کن!

همراه مولانا به رقص آی و
با شمس تبریزی غزل گو باش!

تا شاعرانت مست برخیزند،
شوری برانگیزان، هیاهو باش!

شهزاده ی من، دختر شرقی!
تندیسی از سحر و فریب و ناز

تو شاهکار خالقی! امشب
چون عشوه پردازی پری‌خو باش!

امروز روز توست در تقویم
روزت مبارک بانوی خورشید!

پیراهنی از نور بر تن کن!
در برکه ات زیباترین «قو» باش!


شعر دختر از مهدی اخوان ثالث به مناسبت روز دختر

با دستهای کوچک خوش

بشکاف از هم پرده ی پاک هوا را

بشکن حصار نور سردی را که امروز

در خلوت بی بام و در کاشانه ی من

پر

کرده سر تا سر فضا را

با چشمهای کوچک خویش

کز آن تراود نور بی نیرنگ عصمت

کم کم ببین این پر شگفتی عالم ناآشنا را

دنیا و هر چیزی که در اوست

از آسمان و ابر و خورشید و ستاره

از مرغها ، گلها و آدمها و سگها

وز این لحاف اپره پاره

تا این چراغ کور سوی نیم

مرده

تا این کهن تصویر من ، با چشمهای باد کرده

تا فرش و پرده

اکنون به چشم کوچک تو پر شگفتی ست

هر لحظه رنگی تازه دارد

خواند به خویشت

فریاد بی تابی کشی ، چون شیهه ی اسب

وقتی گریزد نقش دلخواهی ز پیشت

یا همچو قمری با زبان بی زبانی

محزون و

نامفهوم و گرم ، آواز خوانی

ای لاله ی من

تو می توانی ساعتی سر مست باشی

با دیدن یک شیشه ی سرخ

یا گوهر سبز

اما من از این رنگها بسیار دیدم

وز این سیه دنیا و هر چیزی که در اوست

از آسمان و ابر و آدمها و سگها

مهری ندیدم ، میوه ای شیرین نچیدم

وز سرخ و

سبز روزگاران

دیگر نظر بستم ، گذشتم ، دل بریدم

دیگر نیم در بیشه ی سرخ

یا سنگر سبز

دیگر سیاهم من ، سیاهم

دیگر سپیدم من ، سپیدم

وز هرچه بود و هست و خواهد بود ، دیگر

بیزارم و بیزار و بیزار

نومیدم و نومید و نومید

هر چند می خوانند امیدم

نازم به روحت ، لاله جان ! با این عروسک

تو می توانی هفته ای سرگرم باشی

تا در میان دستهای کوچک خویش

یک روز آن را بشکنی ، وز هم بپاشی

من نیز سبز و سرخ و رنگین

بس سخت و پولادین عروسکها شکستم

و اکنون دگر سرگشته و ولگرد و تنها

چون کولیی دیوانه هستم

ور باده ای روزی شود ، شب

دیوانه مستم

من از نگاهت شرم دارم

امروز هم با دستخالی آمدم من

مانند هر روز

نفرین و نفرین

بر دستهای پیر محروم بزرگم

اما تو دختر

امروز دیگر هم بمک پستانکت را

بفریب با آن

کام و زبان و آن لب خندانکت را

و

آن دستهای کوچکت را

سوی خدا کن

بنشین و با من « خواجه مینا » را دعا کن

شعر از : مهدی اخوان ثالث

اشعار روز دختر

دختر که باشی گیسوانت رود جاریست
قلب درون سینه ات هم یک قناریست

دختر که باشی دست تو یعنی نوازش
دختر که باشی شانه هایت، استواریست

دختر که باشی گاه می‌خندی و گاهی
آب و هوای چشم‌هات ابری بهاریست

دختر که باشی خنده بر لب داری اما
پشتش کمی اشک و شکایت گه‌گداریست

دختر پر از شور است شیرین است دختر
دختر همیشه آن کسی که دوست داریست

دختر تمام سهمش از دنیا، زمین، عشق
دل بی‌قراری بی‌قراری بی‌قراریست

می‌جنگد و می‌گرید و می‌میرد آرام
دختر شهید عشق‌های انتحاری ست

خالق برای زینت عرش افریدَش
دختر میان آفرینش شاهکاریست

آیینه نام چشم‌های دختران است
دختر که باشی طعم لبخندت اناریست


آرزو کردم خدا را گوهری
سالم و زیبا نگارین اختری

بر سرم او ریخت یکدنیا گهر
داد ما را او زرحمت دختری

دختری مانند گل زیبا و پاک
از همه ناراستی‌ها او بری

او گل کاشانه ما می‌شود
می‌کند بر ماهتاب او سروری

لطف حق شامل شده بر حال ما
می‌گشاید یک به یک بر ما دری

خنده بر لب دارد و نوری به چشم
با نگاهش می‌کند افسونگری

من چه خوشبختم که دارم دختری
دختری زیبا رخی تاج سری

او شده نور دو چشمان پدر
میفروشم فخر بر انس و پری

بارالهی لطفت از حد شد فزون
بازهم کردی تو بنده پروری

دوست دارم تا بگویم بشنود
حرف دل با شعر زیبای دری

دخترم زیبا گلم ای عشق من
در نگاهم از همه عالم سری

کاش می‌شد تا ببینی در دلم
کز همه خوبان عالم برتری

من برایت آرزو دارم همه
خوبی و پاکی و نیکو اختری