گلچین جملات سنگین عاشقانه درباره جدایی، جدا شدن از عشق و رفتن را ارائه کرده ایم.

متن و جملات سنگین عاشقانه جدا شدن

خوب می دانم که آن روز
عطش با تو چه کرد
زین سبب
رودی جاری از اشک چشم برایت آورده ام
و قلبی پر ز درد
از داغ جدایی…
از قصه ی پر درد شب های ویرانه ی شام مپرس
که جز اندوه خزان نو بهارت
حرف تازه ای ندارم..


آن روز که تو رفتی
از آن سو
و من هم از این سمت،
دنیا به دو پاره شد
به سویی و به سمتی


بریدی تو از من،
بریدم من از خود…


 

جملات سنگین و عاشقانه در مورد جدا شدن و رفتن

فقط رفت بدون کلامی که بوی اشک دهد
فقط رفت بدون نگاهی که رنگ حسرت داشته باشد
فقط رفت ….
فقط رفت و من شنیدم که توی دلش گفت: راحت شدم


از جدایی میگویی سخن؟
هر چه خواهی کن و لیکن این مکن..


متن زیبای جدا شدن از عشق

همه چیز خنده دار بود..!
داشتن تو
بودن من
ماندن ما
رفتن تو
رفتن من
این همه آه !
گاهی از این همه خنده گریه ام می گیرد…!


گفتی محبت کن برو
باشد خداحافظ ولی
رفتم که تو باور کنی
دارم محبت می کنم…


اکنون تو رفته ای، من هم خواهم رفت
فرق رفتن تو با من این است که من شاهد رفتن تو هستم


جـــدایــی مــان ؛
هیــچ یکـــ از تشــریفــاتــــ آشــنایمــانــــ را نــداشتـــ
فقــط تــو رفـــتــی
و منــــ ســعیــــ کـــردمـــ
ســـ ــنگــــ دل بــاشـــمــــ


جملات سنگین و عاشقانه در مورد جدا شدن و رفتن

همچون باران باش….!
رنج جدا شدن از آسمان را
در سبز کردن زندگی جبران کن..


ﺗﻮ ﺟﺎ ﺯﺩی
ﻣﻦ ﺟﺎ ﺧﻮﺭﺩﻡ
ﺍﻭ ﺟﺎ ﮔﺮﻓﺖ
و ﻫﻤﻴﻦ یک ﺟﺎﺑﻪ ﺟﺎیی ﺟﺎﻧﻢ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺖ!..


جملات جدایی عاشقانه

این قاعده ی بازی است….
اگر دست دلتان رو شد که دوستش داری …
باختنت حتمی است …
مراقبِ آخرین جمله‌ی آخرین دیدار باشید ؛
دردش زیاد است!


دنیای بدون تو
شباهَت عَجیبـی با این غروب های لعنتی دارد
دلـگیـر و دل گیــر و دل گیـر


حالا که فرقی نمی کند کنارت ایستاده باشم یا نه ،
بگذار همه چیز را از وسط قیچی کنم!
تا تو در نیمی باشی و من در نیمی دیگر …
راستی !
با دستی که روی شانه ات جا گذاشته ام چه می کنی؟!


دارم میروم تمام خاطرات با هم بودن را خاک کنم…
ولی نمیدانم کجا…
این خاک …این زمین لعنتی…
همه تو را به من یادآوری می کنند.
حتی آسمان هم از بس به آن نگاه کرده ای رنگ چشمان تو را گرفته است.
نمی دانم کدام قانون طبیعت نقض شده است….
که زندگیم بر محور تو می چرخد.


چه سخت است ، تشییع عشق
بر روی شانه های فراموشی و دل
سپردن به قبرستان جدایی وقتی میدانی
پنج شنبه ای نیست تا رهگذری بر بی کسی ات
فاتحه ای بخواند


نمیدانم چرا چشمانم گاهی بی اختیار خیس می شوند
می گویند حساسیت فصلی است
آری من به فصل فصل این دنیای بی تو حساسم.


قصه تلخ جدایی نشود باور من
شاید این است که هر صبح بخواهم ز نسیم
تا برایم خبر آرد ز تو ای خوبترین پاکی ناب