گلچینی از اشعار کوتاه و دو بیتی عاشقانه حضرت حافظ را با چند عکس نوشته در این بخش آریا مگ گردآوری کرده ایم که امیدواریم از خواندن این مجموعه شعر عاشقانه لذت ببرید.

اشعار زیبای عاشقانه حافظ

منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن
منم که دیده نیالوده‌ام به بد دیدن

وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم
که در طریقت ما کافریست رنجیدن


خیال روی تو در هر طریق همره ماست
نسیم موی تو پیوند جان آگه ماست

به رغم مدعیانی که منع عشق کنند
جمال چهره‌ی تو حجت موجه ماست


اشعار کوتاه عاشقانه حافظ به همراه عکس نوشته از شعر حافظ

از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر
یادگاری که دراین کنبد دوار بماند


فلک چو دید سرم را اسیر چنبر عشق

ببست گردن صبرم به ریسمان فراق


شعر دو بیتی عاشقی حافظ

سر ارادت ما و آستان حضرت دوست

که هر چه بر سر ما می‌رود ارادت اوست

نظیر دوست ندیدم اگر چه از مه و مهر

نهادم آینه‌ها در مقابل رخ دوست


الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها

که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل‌ها


اشعار کوتاه عاشقانه حافظ به همراه عکس نوشته از شعر حافظ

هر گه که دل به عشق دهی خوش دمی بود
در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست

غلام همت آنم که زیر چرخ کبود
ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزادست


شبی مجنون به لیلی گفت : کای محبوب بی همتا

ترا عاشق شود پیدا ، ولی مجنون نخواهد شد


دوستان جان داده‌ام بهر دهانش بنگرید

کو به چیزی مختصر چون باز می‌ماند ز من

صبر کن حافظ که گر زین دست باشد درس غم

عشق در هر گوشه‌ای افسانه‌ای خواند ز من


ماه اگر بی تو برآید به دو نیمش بزنند
دولت احمدی و معجزه سبحانی

جلوه بخت تو دل می‌برد از شاه و گدا
چشم بد دور که هم جانی و هم جانانی


اشعار زیبای عاشقانه حافظ

دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس

که چنان زو شده ام بی سرو سامان که مپرس

کس به امید وفا ترک دل و دین مکناد

که چنانم من از این کرده پشیمان که مپرس


اگر آنکه میرفت خاطره اش را میبرد

فرهاد سنگ نمی سفت

مجنون اشفته نمی خفت

حافظ شعر نمیگفت


اگر پوسیده گردد استخوانم

نگردد مهرت از جانم فراموش

دل و دینم دل و دینم ببردست

برو دوشش بر و دوشش بر و دوش


سال وفال ومال وحال واصل ونسل وتخت وبخت

بادت اندر شهریاری برقرار وبردوام

سال خرم فال نیکو مال وافر حال خوش

اصل ثابت نسل باقی تخت عالی بخت رام


اشعار کوتاه عاشقانه حافظ به همراه عکس نوشته از شعر حافظ

بر سر آنم که گر ز دست برآید

دست به کاری زنم که غصه سر آید

خلوت دل نیست جای صحبت اضداد

دیو چو بیرون رود فرشته درآید


درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد

نهال دشمنی برکن که رنج بی شمار آرد


دیدی ای حافظ که کنعان دلم بیمار شد

عاقبت با اشک و غم کوه امیدم کاه شد؟

گفته بودی یوسف گمگشته بازاید ولی

یوسف من تا قیامت همنشین چاه شد


شعر زیبای عاشقانه از حافظ

مژده ای دل که مسیحا نفسی می‌آید

که ز انفاس خوشش بوی کسی می‌آید

از غم هجر مکن ناله و فریاد که من

زده‌ام فالی و فریادرسی می‌آید


من که از آتش دل چون خم می در جوشم

مهر بر لب زده خون می‌خورم و خاموشم

قصد جان است طمع در لب جانان کردن

تو مرا بین که در این کار به جان می‌کوشم


سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت

آتشی بود در این خانه که کاشانه بسوخت

تنم از واسطه دوری دلبر بگداخت

جانم از آتش مهر رخ جانانه بسوخت


سحرم دولت بیدار به بالین آمد

گفت برخیز که آن خسرو شیرین آمد

قدحی درکش و سرخوش به تماشا بخرام

تا ببینی که نگارت به چه آیین آمد


دوستان جان داده‌ام بهر دهانش بنگرید

کو به چیزی مختصر چون باز می‌ماند ز من

صبر کن حافظ که گر زین دست باشد درس غم

عشق در هر گوشه‌ای افسانه‌ای خواند ز من


اشعار کوتاه عاشقانه حافظ به همراه عکس نوشته از شعر حافظ

خمی که ابروی شوخ تو در کمان انداخت

به قصد جان من زار ناتوان انداخت

نبود نقش دو عالم که رنگ الفت بود

زمانه طرح محبت نه این زمان انداخت


گفتم : غم تودارم

چیزی نگفت وبگذشت

حافظ خوشابه حالت

یارم گذشت و یارت

گفتا غمت سرآید


جز نقش تو در نظر نیامد ما را

جز کوی تو رهگذر نیامد ما را

خواب ارچه خوش آمد همه را در عهدت

حقا که به چشم در نیامد ما را


صنما با غم عشق تو چه تدبیر کنم

تا به کی در غم تو ناله شبگیر کنم

دل دیوانه از آن شد که نصیحت شنود

مگرش هم ز سر زلف تو زنجیر کنم


الا ای آهوی وحشی کجایی

مرا با توست چندین آشنایی

دو تنها و دو سرگردان دو بیکس

دد و دامت کمین از پیش و از پس

بیا تا حال یکدیگر بدانیم

مراد هم بجوییم ار توانیم


مرحبا ای پیک مشتاقان بده پیغام دوست

تا کنم جان از سر رغبت فدای نام دوست

واله و شیداست دایم همچو بلبل در قفس

طوطی طبعم ز عشق شکر و بادام دوست