مجموعه ای از بهترین اشعار ویژه بخش کپشن با معانی زیبا و مفهومی را در این قسمت آریا مگ گردآوری کرده ایم.

شعر کپشن زیبا

تو را بانو نامیده‌ام.

گرچه

بسیارند از تو بلندتر،

بلندتر

بسیارند از تو زلال‌تر،

زلال‌تر

اما بانو تویی


پیش رویم :

چهره تلخ زمستان جوانی

پشت سر :

آشوب تابستان عشقی ناگهانی

سینه ام :

منزلگه اندوه و درد و بدگمانی.

کاش چون پاییز بودم


تا به کی باید رفت

از دیاری به دیار دیگر

نتوانم ‚ نتوانم جستن

هر زمان عشقی و یاری دیگر

کاش ما آن دو پرستو بودیم

که همه عمر سفر می کردیم

از بهاری

به بهاری دیگر


اشعار ویژه بخش کپشن

تو از چیزهایی

پدیدار می شوی

که از روح من پر است

تو روح من هستی

مثل پروانه رویا

شبیه واژه اندوه


شعر کپشن با مجموعه ای از اشعار کوتاه و خاص با موضوعات مفهومی و با معنی

چرا به من و باران

فرمان ایست می‌دهی؟

وقتی که می‌دانی

همه زندگیم

در کنار تو

با باران قرین است

و تنها حس من

حس باران است

چرا فرمان می دهی تا بایستیم

وقتی که می‌دانی

تنها کتابی که بعد از تو می‌خوانم

کتاب باران است


من ، نام تمام درخت ها

و ستاره های دور را

به تو آموختم

من به تو

آواز پرنده ها و الفبای چشمه ها را

یاد دادم

و اسمت را

در دفتر باران

بر ملحفه های یخ گون

و بر میوه های صنوبر

نوشتم


دیدار تو گر صبح ابد هم دهدم دست
من سرخوشم از لذت این چشم به راهی
ای عشق، تو را دارم و دارای جهانم
همواره تویی، هرچه تو گویی و تو خواهی


شعر ادبی برای کپشن

تو مرا آزردی …

که خودم کوچ کنم از شهرت ،

تو خیالت راحت !
میروم از قلبت ،
میشوم دورترین خاطره در شبهایت
تو به من میخندی !
و به خود میگویی: باز می آید و میسوزد از این عشق ولی…
برنمی گردم ، نه !
میروم آنجا که دلی بهر دلی تب دارد …
عشق زیباست و حرمت دارد …


بوسه یعنی وصل جانان وصل عشق
بوسه یعنی یک شدن در درس عشق


چو به خنده بازیابم اثر دهان تنگش
صدف گهر نماید شکر عقیق رنگش

بکنند رخ به ناخن بگزند لب به دندان
همه ساحران بابل ز دو چشم شوخ و شنگش

خاقانی


اشعار بلند برای کپشن

از غم خبری نبود اگر عشق نبود
دل بود ولی چه سود اگر عشق نبود

بی رنگ تر از نقطه ی موهومی بود
این دایره‌ ی کبود اگر عشق نبود

از آینه‌ها غبار خاموشی را
عکس چه کسی زدود اگر عشق نبود

در سینه‌ی هر سنگ دلی در تپش است
از این همه دل چه سود اگر عشق نبود؟

بی عشق دلم جز گرهی کور چه بود
دل چشم نمی گشود اگر عشق نبود

از دست تو در این همه سرگردانی
تکلیف دلم چه بود اگر عشق نبود؟

قیصر امین پور


وقت است که بنشینی و گیسو بگشایی
تا با تو بگویم غم شب‌های جدایی
هوشنگ ابتهاج


گفتم که پر از عطر بهاری بانو
خب حرف بزن گاه گداری بانو
گفتی به خدا حرف ندارم آقا
گفتم به خدا حرف نداری بانو

بهمن بنی‌هاشمی


به صحرا بنگرم صحرا ته وینم
به دریا بنگرم دریا ته وینم

بهر جا بنگرم کوه و در و دشت
نشان روی زیبای ته وینم


شعر عشق برای کپشن

از پشت تریبون دلم عشق چنین گفت
محبوب تو زیباست، قشنگ است، ملیح است
اعضای وجودم همه فریاد کشیدند
احسنت صحیح است، صحیح است، صحیح است

ملک الشعرای بهار


شاعر میگه :
لا تقسوا علی أنثی إلا فی عناقها…
به زن سخت نگیرید
مگر به هنگام در آغوش کشیدنش :))


گفته بودی که چرا محو تماشای منی
آن چنان مات که حتی مژه بر هم نزنی

مژه بر هم نزنم تا که ز دستم نرود
ناز چشم تو به قدر مژه بر هم زدنی

فریدون مشیری


شعر کوتاه برای کپشن

تا تو نگاه می‌کنی کار من آه کردن است
ای به فدای چشم تو، این چه نگاه کردن است؟
شهریار


عاشقی را چه نیاز است به توجیه و دلیل
که تو ای عشق همان پرسش بی زیرایی


سلام من
به آن پرنده سپیده و شادمان
که در سپیده با نسیم
ترانه ساز می شود
صبح زیبات بخیر


عاشقت هستم
عاشق هر آنچه هستی
عاشق هر آنچه انجام می دهی
تو بانوی جذاب زندگی ام هستی
فریبندگی و عشق تو زندگی ام را با ارزش کرده
تو عشق من و بهترین دوستم هستی
همسرم
همیشه عاشقت هستم!


همسر عزیزم
تنها نگاه کردن به چشمانت، لبخند به لب هایم می نشاند
و آغوش گرمت مایه آرامش من است
و با بوسه شیرینت در آسمان ها پرواز می کنم
و با لمس تنت بر فراز ابرها سیر می کنم
وقتی کنار تو هستم
احساس می کنم هر لحظه عاشق می شوم، بارها و بارها


با آن همه دلداده دلش بسته ی ما شد
ای من به فدای دل دیوانه پسندش…

“سیمین بهبهانی”


العفو نخوان!
قبل از خدا باید کسی تو را ببخشد
که بعد از تو سنگدل ترین موجود
روی زمین شده است…