در این بخش سخنان زیبای حسین پناهی بازیگر فقید ایرانی با عکس نوشته از جملات آموزنده اش را گردآوری کرده ایم.
سخنان و جملات آموزنده حسین پناهی
این روزها به جای شرافت از انسان ها
فقط شر و آفت می بینی
راســــــتی
دروغ گـــــفتن را نیــــــــز، خـــــــــوب یاد گـــرفتــه ام
حــــال مـــن خـــــــوب اســت
خــــــوب خــــوب
چه مهمانان بی دردسری هستند مردگان
نه به دستی ظرفی را چرک می کنند
نه به حرفی دلی را آلوده
تنها به شمعی قانعند
و اندکی سکوت
مگه اشک چقدر وزن داره
که با جاری شدنش
اینقدر سبک می شیم!؟!
ماندن به پای کسی که دوستش داری
قشنگ ترین اسارت زندگی است.
جملات آموزنده از حسین پناهی
سیاه سیاهم
با زرد هماهنگم کن استاد!
گاه حجم یک کلاغ
کنتراست یک تابلو را حفظ میکند
و اما تو!
ای مادر!
ای مادر!
هوا
همان چیزی ست که به دور سرت می چرخد
و هنگامی تو می خندی
صاف تر می شود
انسانم
ساکت، چون درخت سیب
گسترده، چون مزرعه ی یونجه
و بارور، چون خوشه ی بلوط
به جز خداوند،
چه کسی شایسته ی پرستش من خواهد بود؟!
می کوشم غــــم هایم را غـــرق کنم اما
بی شرف ها یاد گرفته اند شــنا کنند!
میخواهم برگردم به روزهای کودکی
آن زمان ها که پدر تنها قهرمان بود
عشق، تنـــها در آغوش مادر خلاصه میشد
بالاترین نــقطهى زمین، شــانه های پـدر بــود
بدتـرین دشمنانم، خواهر و برادرهای خودم بودند
تنــها دردم، زانو های زخمـی ام بودند
تنـها چیزی که میشکست، اسباب بـازی هایم بـود
و معنای خداحافـظ، تا فردا بود!
عکس نوشته از سخنان حسین پناهی
من اگه خـــــــــــــــــــــدا بودم …
یه بار دیگه تمـــــــــــــــوم بنده هام رو میشمردم
ببینم که یه وقت یکیشون تنــــــــــــــها نمونده باشه ..
و هوای دو نفره ها رو انقدر به رخ تک نفره ها نمی کشیدم!
اجازه
اشک سه حرف ندارد
اشک خیلی حرف دارد!!!
می دونی بهشت کجاست؟
یه فضای چند وجب در چند وجب!
بین بازوهای کسی که دوستش داری
سیاه سیاهم
با زرد هماهنگم کن استاد!
گاه حجم یک کلاغ
کنتراست یک تابلو را حفظ میکند
شب در چشمان من است
به سیاهی چشم هایم نگاه کن
روز در چشمان من است
به سفیدی چشم هایم نگاه کن
شب و روز در چشم های من است
به چشم هایم نگاه کن
پلک اگر فرو بندم
جهانی در ظلمات فرو خواهد رفت
لنگه های چوبی درب حیاطمان گرچه کهنه اند و جیرجیر می کنند
ولی خوش به حالشان که لنگه ی همند…
دنیا را بغل گرفتیم گفتند
امن است هیچ کاری با ما ندارد
خوابمان برد بیدار شدیم دیدیم
آبستن تمام درد هایش شده ایم
کودکی ام را دوست داشتم
روز هایی که به جای دلم
سر زانوی هایم زخمی بود
بی شک جهان را به عشق کسی آفریده اند
چون من که آفریده ام از عشق
جهانی برای تو
دیوار ها برای کوبیدن سر ناز کند
گریزی نیست
اندوه به دل ما گیر سه پیچ داده است
باید سر را به بیابان ها گذاشت!!
لنگه های چوبی درب حیاطمان گرچه کهنه اند و جیرجیر می کنند
ولی خوش به حالشان که لنگه ی همند
کودکی ام را دوست داشتم
روز هایی که به جای دلم
سر زانوی هایم زخمی بود..
وقتی کسی اندازت نیست
دست بـه اندازه ی خودت نزن
یادمان باشد
کسی مسئول دلتنگی ها و مشکلات ما نیست
اگر رد پای دزد آرامش و سعادت را دنبال کنیم
سرانجام به خودمان خواهیم رسید
که در انتهای هر مفهومی نشسته ایم
و همه چیز های تلنبار مربوط و نامربوط را زیر و رو میکنی
دنیا را بغل گرفتیم گفتند امن است هیچ کاری با ما ندارد
خوابمان برد
بیدار شدیم دیدیم آبستن تمام دردها یش شده ایم
صفر را بستند تا ما به بیرون زنگ نزنیم
از شما چه پنهان ما از درون زنگ زدیم
این جهانی که همش مضحکه و تکراره
تکه تکه شدن دل چه تماشا داره
خدایا
دست بشکنه
پا بشکنه
سر بشکنه
اما
دل نشکنه!
نیازی نیست
اطرافمون پر از آدم باشد!
همون چند نفری
که اطرافمون هستند
آدم باشند کافیه!
اینجا در دنیای من گرگ ها هم
افسردگی مفرط گرفته اند
دیگر گوسفند نمی درند
به نی چوپان دل می سپارند و
گریه میکنند
پنجره را باز کن
و از این هوای مطبوع بارانی لذت ببر
خوشبختانه
باران ارث پدر هیچکس نیست
هیچ وقت
هیچ وقت نقاش خوبی نخواهم شد
امشب دلی کشیدم
شبیه نیمه سیبی
که به خاطر لرزش دستانم
در زیر آواری از رنگ ها
ناپدید ماند!