انشا زیبا با موضوع تابستان

تعدادی انشا کوتاه ادبی و زیبا با موضوع فصل تابستان را برای پایه های مختلف تحصیلی با مقدمه، بدنه و نتیجه گیری در این بخش گردآوری کرده ایم.

انشا ساده درباره تابستان

تابستان یکی از چهار فصل خداوند است که به برکت و سرسبزی و گرمای زیادش در بین فصل های دیگر شناخته شده است و من تابستان را خیلی دوست دارم.

تابستان را دوست دارم به خاطر اینکه همه جای زمین را سبزه پوشانده، میوه های رنگارنگ روی درخت ها به ما چشمک می زنند، روزهای آن آنقدر طولانی است که می توانیم به همه کارهایمان برسیم و شب هایش معمولا دورهمی های شادی با دوستان خانوادگی مان داریم.

تابستان فصل تعطیلات است، فصل دوچرخه سواری، فصل مسافرت به شهرهای خنک تر ایران و من به خاطر همین عاشق این فصل زیبا هستم. اگرچه بعضی اوقات به خاطر گرمای بیش از حد، هوس زمستان و برف و باران می کنم و این گرما ما را در خانه زندانی می کند اما به خاطر خنکی کولر این گرما خیلی زود از یادمان می رود و به خوبی می دانم همین گرما است که باعث می شود دانه های درختان به میوه تبدیل بشوند و آماده چیدن شوند.

من و خانواده ام بسیاری از شب های تابستان بخصوص آخر هفته ها به پارک نزدیک خانه مان می رویم، دور هم می نشینیم، بازی می کنیم، شام می خوریم و از هوای خنک شب های تابستان لذت می بریم.

هر ماه تابستان را هم چند روز در خانه پدربزرگ می گذرانیم که باغ میوه سرسبز دارد. گشتن و بازی کردن در آن جا، کمک به برداشت محصول و انگور چینی و خوابیدن در پشت بام هنگام شب ها خیلی خیلی خوش می گذرد.

تابستان با این که خیلی خوب است اما همیشه بعد از مدتی که می گذرد دلم برای مدرسه، معلم و دوستانم تنگ می شود و دوست دارم زودتر تابستان تمام شود و دوباره به مدرسه بروم.

مادرم همیشه می گوید من در بهار زندگی ام هستم و وقتی به سن و سال او برسم وارد تابستان زندگی ام خواهم شد. به قول مادرم آدم ها در تابستان زندگی پخته می شوند و تجربه های زیادی به دست می آورند.


موضوع انشا : خاطرات بچگی در فصل تابستان مناسب پایه های سوم تا هشتم

زمان میگذرد و همه زندگی مان مثل یک دفترچه یادداشت روبروی ما باز میشود . امروز بخشی از این خاطرات را ورق میزنم و به خاطرات کودکی ام از تابستان میرسم .

آدمی در بیشتر موارد پس از گذشت چند سال عوض می شود، اگر نمی گویم در همه چیز، جانب احتیاط را رعایت می کنم. وگرنه خود من هر چند سال یکبار به شکلی عجیب و غریب تغییر می کنم.اگر بخواهم یک نمونه را مثال بزنم، می توانم علاقه شدیدم به فصل تابستان از بچگی تا چند سال پیش، و انزجارم از این فصل از همان چند سال پیش تا امروز است.

بچه تر که بودم شاید اغراق نباشد اگر بگویم کل سال را منتظر تابستان بودم. با پسرخاله هایم می نشستیم و حساب می کردیم که چند روز مانده تا سال تحصیلی تمام شود و تابستان برسد.و فصل تابستان هم که نوید دهنده فراغت و بازی و خواب تا یازده صبح و شبها تا ساعت ۳ بیدار ماندن بود. البته هنوز هم هست، اما در سه چهار سال گذشته، انگار سیستم بدنم تغییر کرده و از گرما فراری شده ام.

هنوز هم تابستان فصل بازی و خواب تا لنگ ظهر و بیداری های شبانه هست که هی از آن یکی اتاق صدا بزنند که بخوابید(خطاب به من و پسرخاله هایم) و ما بگوییم چشم و اصلا نخوابیم.اما بیرون رفتن و فوتبال بازی کردن، دیگر برایم سخت شده است، گرما خیلی اذیتم می کند.نمی دانم شاید هم بدن من تغییر خاصی نکرده است و تنها دمای هوا در این چند سال افزایش زیادی داشته است.

به هر حال با اینکه در تابستان بیرون رفتن برایم خیلی سخت است، اما این فصل هنوز هم یادآور خاطرات بچگی هایم است و آفتاب در عین آزارش، شیرین هم است.

نتیجه گیری :

تابستان فصل شیرینی است اما مثل همه چیز که مزه آن در کودکی دلچسب تر بود من عاشق روزهای تابستانی بچگی ام و خاطرات شیرین آن هستم .


انشا تابستان

انشا ادبی و عادی در مورد تابستان مناسب پایه چهارم تا هفتم

انشا به زبان عادی و ادبی در مورد تابستان در این قسمت نوشته شده است و مناسب برای دانش آموزانی است که می خواهند یک انشا ادبی ساده در مورد فصل تابستان بنویسند توصیه می کنیم انشا ادبی و عادی در مورد تابستان را در این مطلب بخوانید:

تابستان یکی از چهار فصل خداوند است که به برکت و سرسبزی و گرمای زیادش در بین فصل های دیگر شناخته شده است و من تابستان را خیلی دوست دارم.

تابستان را دوست دارم به خاطر اینکه همه جای زمین را سبزه پوشانده، میوه های رنگارنگ روی درخت ها به ما چشمک می زنند، روزهای آن آنقدر طولانی است که می توانیم به همه کارهایمان برسیم و شب هایش معمولا دورهمی های شادی با دوستان خانوادگی مان داریم.

تابستان فصل تعطیلات است، فصل دوچرخه سواری، فصل مسافرت به شهرهای خنک تر ایران و من به خاطر همین عاشق این فصل زیبا هستم. اگرچه بعضی اوقات به خاطر گرمای بیش از حد، هوس زمستان و برف و باران می کنم و این گرما ما را در خانه زندانی می کند اما به خاطر خنکی کولر این گرما خیلی زود از یادمان می رود و به خوبی می دانم همین گرما است که باعث می شود دانه های درختان به میوه تبدیل بشوند و آماده چیدن شوند.

من و خانواده ام بسیاری از شب های تابستان بخصوص آخر هفته ها به پارک نزدیک خانه مان می رویم، دور هم می نشینیم، بازی می کنیم، شام می خوریم و از هوای خنک شب های تابستان لذت می بریم.

هر ماه تابستان را هم چند روز در خانه پدربزرگ می گذرانیم که باغ میوه سرسبز دارد. گشتن و بازی کردن در آن جا، کمک به برداشت محصول و انگور چینی و خوابیدن در پشت بام هنگام شب ها خیلی خیلی خوش می گذرد.

تابستان با این که خیلی خوب است اما همیشه بعد از مدتی که می گذرد دلم برای مدرسه، معلم و دوستانم تنگ می شود و دوست دارم زودتر تابستان تمام شود و دوباره به مدرسه بروم.

مادرم همیشه می گوید من در بهار زندگی ام هستم و وقتی به سن و سال او برسم وارد تابستان زندگی ام خواهم شد. به قول مادرم آدم ها در تابستان زندگی پخته می شوند و تجربه های زیادی به دست می آورند.


انشا ادبی در مورد فصل تابستان مناسب پایه هفتم و هشتم

در ادامه این بخش انشا ادبی در مورد فصل تابستان و زیبایی هایش را نوشته ایم که ممکن است نوشتن آن برای بسیاری از شما ساده و آسان باشد. توصیه می کنیم برای نوشتن یک موضوع انشای ادبی در مورد فصل تابستان حتما از ذهنیات و خاطرات خود کمک بگیرید و فقط رونویسی نکنید آخرین موضوع انشا درباره تابستان به زبان ادبی را هم در این بخش برای شما دانش آموز عزیز تهیه و تنظیم کرده ایم:

تابستان که میرسد دلم لک می زند برای تعطیلی های مدرسه . برای آن لحظه های خداحافظی های حیاط مدرسه و دوستی های یکساله ای که قول پیمانش ابدی بود و تا نواخته شدن زنگ تابستان تا لحظه ی دویدن و رسیدن به خانه تمام شده بود.

تابستان که میشود دلم لک میزند برای خواب های تا لنگ ظهر و عصر های پرسه زنان در کوچه ها . برای آن دوچرخه های رنگ و رو رفته با ساچمه های رنگی رنگی که هرسال تابستان نو می شدند.

تابستان که میشود دلم لک میزند برای آن توپ های پلاستیکی راه راهی که آویزان شده بود روبروی بقالی سر کوچه ها.تابستان که میشود چمدان و باربند و رفتن هایمان برای یک سفر شمالی و خاطره ی کباب بین راه و پنجره های ماشین مان برای آن شب های شب نشینی در حیاط خاله ،عمو با طالبی های شکر زده ای که به شرط چاقو نبودند تابستان رسیده اما ما دیگر گم و گیج و یخ زده ایم میان زمستان های افکارمان. تابستان از میان فصل هایمان حذف شد و ما سراسر پاییز و زمستانیم…


انشا در مورد تابستان را چگونه گذراندید

انشای ادبی در مورد تابستان را چگونه گذراندید می توانید یکی از بهترین موضوعات برای انشا نویسی در مورد فصل تابستان باشد. انشا ادبی درباره فصل تابستانرا چگونه گذرانده اید در پایین آمده است:

تابستان چه دیر می آمد و چه با شتاب می گذشت و چقدر خاطره برای ما می ساخت، قبل از دبستان که برای من تابستان و زمستان و بهارش چندان تفاوتی نداشت و چهار فصل خداوند را تنها در اضافه و کم شدن حجم لباس هایم درک می کردم و بس!

به دبستان که رفتم تابستان پادشاه فصل هایم شد، همان که برای رسیدنش از اول مهر لحظه شماری می کردم و 365 روز سال را می شمردم، همان که سخت می آمد و قبل از آمدنش باید هفت خوان رستم را رد می شدم، هفت خوانی به تلخی امتحانات پایان سال!

توصیف طعم روز آخر مدرسه و آغاز تعطیلات تابستان غیرممکن است اگرچه همه ما مزه آن را زیر زبان خود احساس کرده ایم! سه ماه بدون درس و مشق، سه ماه تا دیروقت بیدار ماندن، صبح زود بیدار نشدن، سه ماه تفریح، بازی های کودکانه عصرگاهی، مسافرت و …

اما چه زود می گذشت این سه ماهی که یک سال منتظرش بودم، در یک چشم به هم زدن همه روزهایش خاطره می شد و می رسید آن روزهایی که از فکر کردن به آن هم تنم می لرزید! همان روزهای آخر تابستان …

همان روزهایی که شمارش هایم دوباره شروع می شد و بوی ماه مهر تمام اعصاب بویایی ام را دچار اشکال می کرد.

تنها دلخوشی آن روزها خریدن لباس های نو بود، دفتر نو و دیدن دوستانم در لباس فرم مدرسه، اولین روز مدرسه همیشه با ذوق و شوق بود، بیشتر در حد معارفه و خوش و بش هایی معمولی اما چه زود درس و مشق و ساعت 9 شب خوابیدن جای آن همه شادی تابستانی را می گرفت و من دوباره شمارشگر سالیانه ام را با عدد 365 تنظیم می کردم و روز از نو …


انشا تابستان

انشا پرمحتوا در مورد تابستان

من در تابستان تمام تلاشم را کردم تا عمرم را هدر ندهم و پس از گذشت تابستان نزد خودم و خدای خودم سرم بالا باشد که تابستان و اوقات فراغتم را هدر نداده ام . این انشا در واقع برنامه من است در تابستانی گه گذشت.

به نام خدا

تابستان امسال خیلی هوا گرم بودکه هنوزم آثارش پیداست

من دراین فصل سال و امسال تونستم کتابهایی رو مطالعه کنم و از اوقات فراغتم کمال استفاده روببرم.

همچنین باشرکت درکلاسهای شنا و آمادگی جسمانی

تونستمسلامتی خودمو تضمین کنم.

البته متوجه بیماری ای از خودم شدم که اونم خالی از لطف نبود

چون پی به این بیماری بردم و مجبورشدم تا هر چند وقت یکبار خودمو در معرض آزمایش قرار دهم و چک کنم

خلاصه براتون بگم که درفصل تابستون من در جشنواره قرآنی برنده شدم

من دراین فصل تا جائیکه تونستم به یک مجموعه فرهنگی و نگهداری کودکان

و امور خیریه مانندی کمک کردم و پیش خدای خودم راضیم

امیدوارم که تونسته باشم گام کوچکی در این راه برداشته باشم

و هر چند از نظر مالی در مضیغه هستم اما کمک مالی نمودم

البته ناگفته نمونه که فقط انحصارا کمک مالی نیست

بلکه ما هر قدمی که برای حسینیه یا هر مرکز دیگه ای برمی داریم درجایگاه خودش نوشته میشه.

همچنین من درفصل تابستان به دیدار کودکان معلول شهید فیاض بخش مشهد رفتم

و چند جعبه میوه برای اونها خریدم

و از آنجائیکه در دوران مدرسه معلممون یاد داده بودند که باید با آنهابه نرمی رفتار کنید

براشون میوه پوست کندم و به دستشون دادم

چون بعضیهاشون اصلا توان پوست کندن میوه رو نداشتند و یا خیلی سنشون کوچک بود.

نتیجه گیری :

هر لحظه که بیهوده از عمر بگذرد هرگز باز نخواهد گشت پس بکوشید در هر لحظه طوری زندگی کنید که وقتی گذشت احساس شرمندگی و ملامت نکنید .


انشا طنز درباره تابستان

از قدیم گفته‌اند زمستان می‌رود و روسیاهیش به زغال می‌ماند؛ اما فکر می‌کنم قدیمی‌ها مقداری در محاسباتشان اشتباه کرده‌اند. چون زمستان آخری خیلی شیک و مجلسی چمدانش را بست و با مشایعت پرشور و دایره و تنبک حاجی فیروز و با سرسلامتی رفت؛ ولی تابستان اول روی چون ماه ما را مانند زغال سیاه کرد و بعد تشریفش را برد. آن هم با کلی حسرت و داغ که به دل ما گذاشت. فکر کنم اگر تابستان تا سه ماه دیگر همین طور ادامه پیدا می‌کرد، همگی دود می‌شدیم و به هوا می‌رفتیم.

قدیمی‌ها که فقط این ضرب المثل را نگفته‌اند. یک جمله حکمت آمیز دیگر هم گفته‌اند که: بهشت زیر پای مادران است. اما یادشان رفته است بگویند جهنم هم زیر انگشت پدران است. این انگشتان معجزه آسای پدران است که با یک حرکت معجزه آسا بهشت کولری خانه را به جهنم تبدیل می‌کند!

دست همگیشان درد نکند. آن‌ها نه تنها با کولر خانه مشکل دارند، بلکه در ماشین هم با اقتدار حکومت کولری خود را حفظ کرده‌اند. فرض کنید ماشینی که در پنج دقیقه زیر آفتاب تابستان به کوره آدم سوزی هیتلری تبدیل می‌شود، نیم ساعت زیر آفتاب داغ مانده باشد و وقتی سوارش می‌شوی، پدر مهربانت بگوید: به به عجب بادی میاد بیرون.» این کلید واژه، رمز کولر روشن نکردن است! یعنی بالا بروی، پایین بیایی، از کولر ماشین خبری نیست!

در این جور مواقع آخرین تکنولوژی که می‌تواند به داد آدم برسد، شیشه ماشین است که البته بعضی از خودروهای پیشرفته وطنی به نوع برقی آن هم مجهز شده‌اند. (این دستاورد ملی را که از خروج ارز به میزان قابل توجهی پیشگیری کرده، به همه ایرانیان تبریک عرض می‌کنیم.) همین شیشه ماشین را اگر در این شرایط پایین بدهی، بخار پز می‌شوی، بالا بدهی، مغز پخت می‌شوی.

یک ضرب المثل دیگر در اینجا به کار می‌آید و آن این است که همین است که هست. باید بسوزی و بسازی. حالا این که در این سوختن چه چیزی را باید بسازی، کسی نمی‌داند. شاید منظور قدیمی‌ها این بوده که باید در ذهنت یک کولر گازی بسازی و فکر کنی که دارد باد خنکش را به سر و صورت و بدنت می‌زند و آن وقت بنشینی و از آخرین لحظات عمرت لذت ببری که با چنین توهمی سپری می‌شود.

به هر حال تابستان ما که گذشت و رسید به نیمکره جنوبی زمین. امیدوارم در آنجا رسم کولر خاموش کردن پدران برافتاده باشد.


موضوع انشا تابستان خودراچگونه گذرانده اید؟

امسال تابستان به من خیلی خوش گذشت و چقدرهم زود تمام شد!!!

تابستان امسال برخلاف بقیه ی تابسانه اما بیشتر تعطیل بودیم به خاطر مسابقات جام جهانی. یعنی اواسط خردادماه ولی خیلی خیلی خوش گذشت.

چیزی که بیش ازهمه من راخوشحال کرددرتابستان امسال روزه گرفتنم بود. من چون روزه اولی بودم ماه رمضان نیزخیلی به من دراین تابستان خوش گذشت.چون بیشترازهرموقعی دیگربه مهمانی میرفتیم وبابچه هابازی میکردیم.

پدر و مادرم هم چون من سال اولی بودکه روزه می‌گرفتم خیلی به من توجه می کردند.

ما امسال قرار بود تابستان به مسافرت هم برویم ولی بدلیل شغل پدرم نتوانستیم به مسافرت برویم ولی پدرم به من قول داد که حتمادرایام عید شما رابه مسافرت خواهم برد من هم خیلی خوشحال شدم.

اواخر تابستان من دلم خیلی برای دوستان مدرسه ای ام تنگ شده بود و هر روز لحظه شماری میکردم تامدارس باز شود و من دوباره بتوانم معلمان ودوستانم راببینم. الانم خیلی خوشحال هستم که دوباره توانستم دوستان خودراببینم. این بود انشای من درباره ی تابستان خودرا چگونه گذرانده اید.