در این بخش متن و جملات در مورد ابر و اشعار زیبا در مورد هوای ابری و بارانی را ارائه کرده ایم.
متن و جملات در مورد ابر و هوای ابری
شب غیر هلاک جان بیداران نیست
گلبانگ سپیده بر سپیداران نیست
در این همه ابر قطره ای باران نیست
از هیچ طرف صدایی از یاران نیست
گم شده ای
میان مه…
میان ابر…
نمی دانم میان کدامین قطره ی باران بیابمت….
عاشق که میشوی؛
قشنگ می شوی
قشنگ مثلِ وقتی که باد بگیرد وُ
ابر برگردد
باران شود
وَ من چترِ تو باشم.
عاشق که میشوی؛
تو
خیلی قشنگ میشوی
غمگین،
میان درختان نشسته ای ..
این عکس باید
در جنگل های شمال گرفته شده باشد
اما شمال و جنوب نقشه اهمیتی ندارد
و فرقی نمی کند
چه روز و چه ماه و چه سالی بوده …
تنها تو اهمیت داری
و چشمان ابری ات
که گویی
سوختن جنگلی را می نگریسته اند
دلم گرفته
روی دست خودم مانده ام
شبیه ابری شده ام
که به شاخه ی درختی گیر کرده است
و با این حال
چگونه حتی خیال باریدن داشته باشم وقتی
تنها میراث بر جای مانده ات
همین بغضی ست
که از تو
در من
به یادگار مانده است…
متن و جملات در مورد ابر
تو را به اندازه عشقی که ابر شد ابری که باران
وچشمه ای که به دریا رسید دوست خواهم داشت…
روی دست خودم مانده ام
شبیه ابری شده ام
که به شاخه ی درختی گیر کرده است
و با این حال
چگونه حتی خیال باریدن داشته باشم وقتی
تنها میراث بر جای مانده ات
همین بغضی ست
که از تو
در من
به یادگار مانده است…
از تو دور شدم
مثل ابر از دریا
اما هر جا رفتم باریدم
در شرایط سخت هم
امیدوار باش…
زیرا گاهی رحمت الهی
از سیاه ترین ابرها می بارد…
شعر هوای ابری و باران
به خاطر ابرها تو را گفتم
به خاطر درختِ دریا تو را گفتم
برای هر موج، برای پرندگانِ در شاخسار
برای سنگریزه های صدا
برای چشمی که چهره یا چشم انداز می شود
و آسمانش را رنگ می دهد خواب
عاشقم، عاشقِ ستارهی صبح
عاشق ابرهای سرگردان
عاشق روزهای بارانی
عاشق هر چه نام توست بر آن…
ابرها به آسمان تکیه میکنند
درختان به زمین
و انسانها به مهربانی یکدیگر
دلگرمی انسان معجزه میکند…
جاودان باد سایه کسانی که شادی را علتند نه شریک
و غم را شریکند نه دلیل
باران ناگهان ابر است
اشک ناگهان عشق
من ناگهان تو
و تو
از کنار این همه ناگهان
آهسته و آرام گذشتی!…
خورشید
را بگو که نتابد ز پشت ابر
چون صبح من
به خنده ات آغاز میشود ….
حالم خوب است!
هنوز خواب می بینم ابری می آید
و مرا
تا سرآغازِ روییدن
بدرقه می کند.
آه عزیزکم…
صورتت خیس شده
ابرهای بهانه ات
راه چشمانم را
خوب یاد گرفته اند
من آسمان پر از ابرهای دلگیرم
اگر تو دلخوری از من، من از خودم سیرم
وقتی چترت خداست؛
بگذار ابر سرنوشت
هر چه می خواهد ببارد……
تابستان برها دستشان خالی است
آفتابی نمی شوند…
از تنهایی ام دارد باران می بارد
می ترسم این ابرها تمام شوند
و آغوشی برای گریستن نداشته باشم …