در این مطلب آریا مگ مجموعه ای از اشعار کوتاه و بلند نو درباره مادر را آماده کرده ایم.
شعر نو در وصف مادر
صبحدم را گفتم
میتوانی آیا
لب مادر گردی
عسل و قند بریزد از تو
لحظه حرف زدن
جان شوی عشق شوی مهر شوی زر گردی
گفت نی نی هرگز
گل لبخند که روید ز لبان مادر
به بهار دگری نتوان یافت
در بهشت دگری نتوان جست
من از آن آب حیات
من از آن لذت جان
که بود خنده او چشمه آن
من از آن محرومم
خنده من خالیست
زان سپیده که دمد از افق خنده او
خنده او روح است
خنده او جان است
جان روزم من اگر، لذت جان کم دارم
روح نورم من اگر، روح و روان کم دارم
شب آرامی بود
میروم در ایوان
تا بپرسم از خود
زندگی یعنی چه؟
مادرم سینی چایی در دست
گل لبخندی چید
هدیهاش داد به من
خواهرم تکه نانی آورد
آمد آنجا، لب پاشویه نشست
پدرم دفتر شعری آورد
تکیه بر پشتی داد
شعر زیبایی خواند
و مرا برد به آرامش زیبای یقین
با خود میگفتم
زندگی راز بزرگی است که در ما جاری است
زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست
رود دنیا جاری است
زندگی آبتنی در این رود است
وقت رفتن به همان عریانی که به هنگام ورود آمدهایم
دست ما در کف این رود به دنبال چه میگردد؟
سهراب سپهری
تو چون ماهی
تو مهتابی
تو روشن میکنی
شبهای تارم را
نمیخواهم بدون تو
جهانم را سکوتم را و فردا را
اگر حتی گلستانی شود روزی
نگینی یا که انگشتر
ولی انگشترم رونق ندارد
گر نباشد دست تا زیبا کند آن را
بیا مادر
بیا شمع دل تاریک و تنهایم
بیا حوض دلم عریان و بی ماهی است
لبانم تشنه عشق است
بیا با من بیا مادر
بیا بر من ببخش آن خاک پایت را
که خواهم من کنم سرمه
بیارایم دو چشمانم
بیا دستی بزن بر قلب تار من
بهشتی ساز از من ای بهارانم
نمی خواهم دو چشمانم
بدون روی زیبای تو ای مادر
که تاریک است دنیایم
تمام روشنی مادر
تمام هستی ام مادر
خداوندا بگیر از من
همه زیبایی دنیا
ولی روح مرا
بی من مبر هرگز
ببخش بر من اگر کردم خطایی باز
ببخش بر من اگر نامهربان بودم
که تو دریای احساسی
تو نوری کعبه عشقی
بیا با من بیا مادر
بیا با من بمان مادر
مهزاد متقی
شعر بلند نو برای مادر
آن جهان را گفتم
میتوانی آیا
لحظه یی دامن مادر باشی
مهد رحمت شوی و سخت معطر باشی
گفت نی نی هرگز
من برای این کار
باغ رنگین جنان کم دارم
آنچه در سینه مادر بود آن کم دارم
کلاس اول
بابا آب داد
بابا نان داد
مادر را بیخیال
حرفی از او نبود
ذهنمان مادی بارآمد
تا در علوم راهنمایی
قلب را
موتورخانه ارسال گلبولهای پول دوستی
بدانیم
و هیچگاه
نپرسیم
در آن کلاس
چرا زیباترین مفعول
همیشه غایب بود
مادر؛ عشق داد
عشق…؟
جیبهای خود را
چنان سفت نگه داشته ایم
که احساس از قلبهایمان رفت
امیر رضایی
خاک را پرسیدم
میتوانی آیا
دل مادر گردی
آسمانی شوی و خرمن اخترگردی
گفت نی نی هرگز
من برای این کار
بوستان کم دارم
در دلم گنج نهان کم دارم
مادر
ای سرلوحه زندگیم
تو به من زندگی دادی
حرف زدن آموختی
راهم بردی
و مرا تربیت کردی
اینها همه لطفند که تو به من کردی
ولی یگ چیز دگر که فرا لطفیست
جبران ناپذیر
آری
تو به من عشق دادی
دوستت دارم مادر
محمد هاشم درودی
شعر زیبا در وصف مادر
مادر اولین زیباترین واقعی ترین و پابرجاترین عشقی است
که انسان ها تجربه می کنند
تا بی نهایت دوستت دارم مادرم
مـــــــادرم
لحظه های با تو بودن
از عمرم حساب نمی شوند!
از آخرتم حساب می شوند، از بهشت
مادر ای لطیف ترین گل بوستان هستی
تو شگفتی خلقتی
تو لبریز عظمتی
تو را دوست دارم و می ستایمت!
گاهی دلم هیچ چیز نمیخواهد
جز گپ ریز ریز با مادرم
هی من حرف بزنم
هی او چای تازه دم بریزد
هی چایام سرد بشود
هی دلم گرم
آنجا که چایات سرد میشود
و دلت گرم
خانه مادر است
نسرین بهجتی
در آسمان خیال خویش
مبهوت و سر در گم
به دنبال قلبی سرخ
روزها گشتم تا اینکه فهمیدم
گمشده ام در خانه مان بود
آری
او مادر بود
مثل مادر، عاشق از روز ازل حسرتکِش است
هرکسی او را به زخمی تازه مهمان میکند
مژگان عباسلو
ای دل نگران که چشمهایت بر در
شرمنده که امروز به یادت کمتر
جز رنج چه بود سهمت از این همه عشق
مظلومترین عاشق دنیا! مادر!
میلاد عرفان پور
وای بر من، ای خدا
آن دلربا آن مهربان دستان
آن دم گرم و دل بی خار و بی پایان
وز برایم، وای سرد است، وای سرد است
مادر ای مادر، باز مادر باز آن عشق الهی باز آن آغوش گرم جاودانی
چه می بینم خدایا باورم نیست هنوز
گرمی آغوش مادر دست های پر چروک و گرم مادر
بوسه های آتشینش حرف های دلنشینش
نیست دیگر از برایم
هزاران وای بر من
پیکرش سرد است نازنین مادر هم سرد است
علی اکبر ثابتیان
زن نیستم اما
زنى را میشناسم
كه پاى تمام قولهاى مردانهاش
ایستاده است
و من
مادر، خطابش میكنم
حسین سلیمانى
آغوش تو ای مادر من بستر ناز است
لالایی شب هات مرا گلشن ساز است
رخسار و وجود تو مرا پیکر مهر است
هم قبله و هم کعبه و هم عشق و نیاز است…