اشعار بهار و مجموعه زیباترین اشعار کوتاه و بلند برای فصل زیبای بهار


زیباترین اشعار احساسی و عاشقانه با موضوع فصل بهار و نو شدن طبیعت را در این بخش آریا مگ قرار داده ایم.

اشعار زیبای بهار

شراب عشق میدهی خمار میکنی مرا

شمیم مهر میدمی مهار میکنی مرا

تمام شعر شاملو تمام حس حافظی

وشعر میشوی شبی بهار میکنی مرا

زچشم سرخ فام تو دو تیر داغ میچکد

کمی نگاه میکنی شکار میکنی مرا

لب تو سیب میزند و گندمی به زلف هات

چه نان و بوسه ای کنون نثار میکنی مرا

شکوفه های داغ تو و عطر کوچه باغ تو

شکوه یاس هستی و بهار میکنی مرا


اشعار بهار

بهــــار آمده اما هــوا هــوای تو نیست

مرا ببخش اگر این غزل برای تو نیست

بـــه شوق شــال و کلاه تـــو برف می آمد…

و سال هاست از این کوچه رد پای تو نیست

نسیم با هوس رخت های روی طناب

به رقص آمده و دامن رهای تـو نیست

کنــــار این همه مهمــــان چقـــــدر تنهایـــم!؟

میان این همه ناخوانده،کفش های تو نیست

بــــه دل نگیر اگـــر این روزهـــا کمی دو دلــــم

دلی کلافه که جای تو هست و جای تو نیست

به شیشه می خورد انگشت های باران …آه…

شبیه در زدن تــــو…ولـــــی صدای تـــو نیست

تــــو نیستی دل این چتــــر ،  وا نخــــواهد شد

غمی ست باران…وقتی هوا هوای تو نیست…!

شعر از اصغر معاذی


شعر بلند با موضوع بهار

برخیز که می رود زمستان

بگشای در سرای بستان

نارنج و بنفشه بر طبق نه

منقل بگذار در شبستان

وین پرده بگوی تا به یک بار

زحمت ببرد زپیش ایوان

آواز دهل نهان نماند

در زیر گلیم عشق پنهان

بر خیز که باد صبح نوروز

در باغچه می کند گل افشان

خاموشی بلبلان مشتاق

در موسم گل ندارد امکان

“اشعار سعدی“


بهاری داری ازوی بر خور امروز

که هر فصلی نخواهد بود نوروز

گلی کو را نبوید آدمی زاد

چو هنگام خزان آید برد باد

” اشعار نظامی گنجوی “


اشعار بهار

رسید موکب نوروز و چشم فتنه غنود

درود باد بر این موکب خجسته، درود

به هرکه درنگری، شادیی پزد در دل

به هرچه برگذری، اندُهی کند بدرود

” اشعار ملک الشعرا بهار “


من
بهار می شوم

تو با لبهات
بر تنم شکوفه بزن …


شعر کوتاه بهار

ز کوی یار میآید نسیم باد نوروزی

از این باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی

به صحرا رو که از دامن غبار غم بیفشانی

به گلزار آی کز بلبل غزل گفتن بیاموزی

” اشعار حافظ “


می آیی،

و همه می‌بینند
که با یک گل هم
“بهار” می‌شود


شعر قشنگ در مورد بهار

مژده ای دل که دگرباره بهار آمده است

خوش خرامیده و با حسن و وقار آمده است

به تو ای باد صبا می دهمت پیغامی

این پیامی است که از دوست به یار آمده است

شاد باشید در این عید و در این سال جدید

آرزویی است که از دوست به یار آمده است

شعری از م . ن


بهار آمد ، بهار من نیام

گل آمد گُلعذار من نیامد

برآوردند سر از شاخ ، گل ‏ها

گلی بر شاخسار من نیامد

چراغ لاله روشن شد به صحرا

چراغ شام تار من نیامد

جهان در انتظار آمد به پایان

به پایان انتظار من نیامد

” اشعار مشفق کاشانی “


کاش
باران بزند
سبزه ها مست شوند
باد غوغا بکند
لای موهای بهار
پیچکِ خاطره ات
از تنِ پنجره ی فاصله بالا برود
و به دندان دو دنیا و هزاران آدم
گره ی
ماندنِ تو
وا نشود…


شعر در مورد فصل بهار

من رنگ خزان دارم و تو رنگ بهار
تا این دو یکی نشد نیامد گل و خار

این خار و گل ارچه شد مخالف دیدار
بر چشم خلاف بین بخند ای گلزار


بگذار
ساده اتفاق بیافتد…!؟
نگران حرف مردم هم نباش
فقط کمی نگاه از تو
از عاشقی
تا سَرسِپُردگیش
با مَن…


بهار با همه ی جلوه و جمال، گلی

به پیش سینه‌ی پیراهن بهاره‌ی توست


خمر من و خمار من…
باغ من و بهار من…
خواب من و قرار من…
بى تو به سر نمى شود…